سال شکست، سال پیروزی؛ دربارهی مبارزهٔ زنان علیه طالبان
جوانمرد پاییز
یادداشت آریاپرس: نوشتهی زیر قبلاً در ویب سایت هشتصبح به نشر رسیده است، آریاپرس به دلیل خواهش نویسنده و اهمیت نوشته اقدام به باز آن میکند.
«ایسمنه: درافتادن با قدرت او، گناه است.
آنتیگنه: نصیحت بس است… به کینهٔ عادلانهٔ برادرمردهام، از آنِ مرا هم بیفزای… و ما را، من و جنونم را به خود واگذار، تا دل به دریا زنیم… بیش از مرگ با افتخار چیزی نخواهد بود.» (افسانههایتبای؛ سوفوکل، ص: ۲۴۴)
بالا، فرازی از گفتوگوی دو خواهر است، یکی مبلغ ترس و سازش در برابر جبّار، و دیگری اما یاغی! در تراژدیِ که بالا فرازی از آن را بیاوردم، هنگامیکه مردان شهر از جبن آهی به اعتراض برآورده نمیتوانند، یک زن است که برای حق مسلم خویش و برادر، طغیان میکند: آنتیگنه.
درست همانند تراژدیِ زمانهٔ ما: جباریت طالبان و مبارزهٔ حقطلبانهٔ زنان. شهر از صدا خالیست، مگر فریاد تکینهٔ زنانه که «کار، آموزش، آزادی» میخواهد.
«اودیپوس: برادرانت اکه اکنون به آنها نیازمندی کجا هستند؟
ایسمنه: هستند… در جای خودند و نابسامانند.
اودیپوس: عجبا! پس به آیین مصریانند
که مردان شان در خانه مینشینند و گلدوزی میکنند.»(افسانههای تبای؛ سوفوکل، ص: ۱۵۹)
_ زنان افغانستان، برادران تان کجا هستند؟
_ در بیغولهها…
آه، شرمساریم!
هنگامیکه شهر به ستیزه نیازمند است و زنان به همراهیِ مردانه، چه زشت است بیصدایی مردان.
چه بسا مردمانی که به هنگام ضرورت نعرههای آتشین خویش را فرو خورده و به سوزنی مرگبار، تارِ درشت سکوت را بر لب دوخته اند، یا شاید شلیک صدای خویش را در چهاردیوار خانه بر سر زن و فرزند خویش میبارند؛ که اینان ننگ را بر افتخار ترجیح داده اند. مگر آنانیکه شلیک مسلسل شان، پیکر سنگستانها را به لرزه انداخته است و جان طالبان را به خورد کرکسان و تارتار* افکنده. همانان اند آبروی زمانه؛ یاریدهنده و آزادیبخش؛ چریکهایی که بر فراز سردترین قلهها آزادانه بال میزنند و هنوز مقاومت میکنند. حقا تنها همایشان و زنان مبارز اند که قاضیِ تاریخ در برابرشان مکث خواهد کرد و سر تعظیم فرود خواهد آورد.
نوشتهای در روزنامهٔ هشت صبح نشر شده بود با این عنوان: «دوهزار و بیستودو، سال کامیابی زنان.»** برخلاف پنداری که در این تیتر نمایان است، من فکر میکنم، سالی که گذشت ارچند پر از مبارزه و تپش بود، به ویژه برای زنانی که یکپاره شجاعت و شور بودند؛ اما در عینحال سال شکست و تجربه بود، برای همهٔ ما، به ویژه برای زنان.
به دو دلیل:
یک.در سالی که گذشت، زنان، قریب از تمامی عرصههای جامعه حذف شدند.
دو. اعتراض زنان به کنشهای طالبانی، تنها مانده و تا کنون به شدت سرکوب شده است.
پس پیروزی خواندن فرایندی که با کاستیهای فراوان، تازه آغاز شده است و نیاز جدی به تقویت نظری و عملی دارد، چه چیزی است مگر بخشایش سرسری کلمهها و حقیقت را لای غبار عاطفه پنهان کردن! قضاوت رمانتیک در برابر حقیقت تا چه هنگام؟ «راستی» دوست دارد همانگونه که هست نمایانده شود، نه آنگونه که دوست داشته میشود. به ویژه در این بزنگاه سرنوشتساز، هنگامیکه شرِّ هیولاوش با تمام نیروی خویش پیروز بر میدان نشسته و خنده میزند به نمایشهای قلمیای که تلاش دارند حقیقت را به میل خویش بنمایانند.
هان مردان سرزمین! بخروشید و به میدان آرید، همه آنچه از خرد و زور با خود دارید؛ کسانی با تفنگ، کسانی با اعتراض و کسانی هم با قلم، همه نشانهها به سمت هیولا! هرآنچه در دسترس است، باید برای شکستن دستگاه امارت طالبان به کار برده شود. سکوتِ غلیظ شب را جز به جرقهٔ سهمناک آذرخش، مگر به چه راه دیگری میتوان شکست؟ کسی از مردان خموش، آیا نمیتواند همچون موگور کالینسکوی*** نوجوان، شبی رنگ و گچ در دست، به شهر برآید و بر در و دیوار آن بنویسد: «مرگ بر طالبان!» و «زنده باد آزادی!»؟ عقابان کو؟ در کوهستان. همانانی که بر فرازها بال میزنند و با اسلحه به ستم نه میگویند؛ چه شتابی بهتر از همراهی و پیوستن به جمع این دلاوران؟ و سخن و نوشتن؟ چه سخن و نوشتنی بهتر از خلق روایت برای مبارزان.
زنان، چه آنهایی که پس از بزنهای خیابانی با طالبان، از کشور خارج شده اند، و چه آنهایی که در نهانگاه از تعقیب طالبان پنهان اند، روشهای بسیاری برای ادامهٔ اعتراضها در دست هست؛ چه هر فرد در این نبرد میتواند با کاربرد شیوههای ویژه در برابر لشکر جهل و جنون بیایستد. در یک نگاه راهبردی به سوی سپیدهٔ آزادی، ساختن انجمنهای مخفی و آشکار، گسترش مبارزات، ایجاد ائتلافها و هماهنگی با چریکها، از مهمترین اصلهای آزادی خواهد بود.
مداخله و همکاری جهانی بالضروره در شکستن دستگاه طالبان موثر است، اما فراموش نکنیم، همین سازمانها و دولتهایی که چشم امید بس بسیار مردمان، با سادهلوحی و قیافههای رحمانگیز بدانها مانده است، دروازههای ورود هیولا را به شهرها کلید زده و باز کرده بودند.
اکنون، که پیچاپیچ زنجیر طالبانی زندگی مان را بسته است، منجیای نیست تا این قفل و زنجیر را باز کند، مگر خودمان. کلیدِ زنجیر، اما به دست طالبان نیست، بلکه نزد خودمان است؛ کلید رهایی طغیان است!
ستایش باد مر تلاش زنان مبارز و شجاعی که به تنهایی صدا گشتند و خروشیدند و حتیٰ با ایثار سهم تاریخی و اجتماعی مردان را هم شانه کردند و در خیابانها رویاروی هیولا ایستادند، اما حقیقت را باید بدانند: سال پیش، سال شکست بود، برای همهٔ ما. از آنجا که شکست به معنی توقف نیست، پس به مبارزه ادامه باید داد، تا آنکه سال پیروزی فرا برسد؛ بی اینکه مبارزه در دام عنکبوتِ کلمهها، ستایشها یا مذمتها گیر بیافتد، تنها به افقِ دوری که سپیدهٔ پیروزی در آن نمایان است چشم و امید باید داشت، زیرا در پشت، از آنجا که حرکت آغاز شده، ارزشهای والا و حقیقت، بزرگترین علت و انگیزهٔ ایمان و طغیان بوده اند. تا آزادی، نه شکست و نه پیروزی، قطعی نیستند؛ تا پیروزی…
افسانههای تبای، سوفوکل: ۱۳۸۵
*تارتار در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند
** دوهزار و بیستودو، سال کامیابی زنان بود | روزنامه ۸صبح
*** نوجوان دیوارنگار، آذرخشی در دل شب | آسو