اسلام شناسی

رحلت عقلانیت اسلامی از اهل رأی تا ابن رشد!

نویسنده:معقل زهورعدی

برگردان به فارسی: احمد ذکی خاورنیا

یادداشت مترجم: پیشرفت دنیای جدید باعث بوجود آمدن پرسش های زیادی در عرصۀ دین واندیشۀ اسلامی گردید و یکی از آن پرسش ها این بود که چرا دیگران پیشرفت کردند وما عقب ماندیم؟ در پاسخ به این پرسش که خیلی بزرگ هم هست هر اندیشمندی مطابق درک، فهم و تخصص خویش پاسخ هایی ارائه کردند یکی دوری از اسلام ناب را علت عقب ماندگی مسلمانان خواند ودیگری ذات دینداری را عامل عقب ماندگی دانست وکسانی هم دگم اندیشی را مانع پیشرفت ملت های مسلمانان دانستند وعده ای هم نص گرائی و دگم اندیشی را علت انحطاط مسلمانان شمردند وتعدادی هم دشمنی با عقلانیت دینی وفلسفه را عامل عقب ماندگی مسلمانان به حساب آوردند.

بنده که مانند زنبور عسل بر هرگلی می نشیند وبه هر گلستانی سر می زند با مطالعه مقالات متعددی در این زمینه مقاله ای را از معقل زهور عدی (1917-1985م) نویسنده، ادیب و پژوهشگر فلسفه و تصوف از کشور سوریه که در شهر حماه متولد شده وفارغ التحصیل دانشگاه قاهره مصر بخش فلسفه می‌باشد، خواندم و حیفم آمد که از محتوای آن همزبانان ما آگاه نگردند؛ به همین لحاظ آن را به فارسی ترجمه کردم وامیدوارم که مورد استفاده خوانندگان گرامی قرار گیرد.

***

در صبحدم خجالت آور خویش، عقلانیت اسلامی تلاش کرد تا راه خود را به سوی هستی با اهل رأی بگشاید، کسانی که با استفاده از ابزارهای منطقی در حوزۀ فقه در ابتدای قرن دوم هجری استفاده کردند،(ابوحنیفه نعمان) وحجت این جریان در این باره این بود که روایت حدیث محل ظن وگمان است؛ زیرا نقل احادیث به گونۀ شفاهی در مدت زمانی طولانی صورت گرفته است، وآنچه محل ظن وگمان باشد نمی توان بر آن به صورت قطع ویقین اعتماد کرد. بنابراین باید به کاربستن ابزارهای عقلی منطقی برای استنباط احکام فقهی با اعتماد بر قرآن کریم که یقینی است، روی دست گرفته شود. اما باید تعدیلی دراستناد به برخی احادیث وآنچه مردم آن را نسل اندر نسل از نسل صحابه از شکل عبادت ها وشعائر اسلامی درمدینه مانند: نماز، روزه، حج وغیرذلک نقل کرده اند، صورت گیرد.

جریان اهل رأی احادیث را کاملاً مهمل نگذاشت بلکه میان احادیث وابزارهای عقلانی جمع نمود؛ به همین لحاظ حدیث در صورتی که با مدلولات آیات قرآنی موافق وبا مقاصد شریعت همآهنگ می بود به عنوان منبع احکام به حساب می آمد، آن هم در صورتی که با حدیث دیگری تعارض نمی داشت ویا حامل یکی از عوامل ضعف در روایت نمی بود.

اهل رأی زمانی تمایل به بکار گیری قیاس در احکام نشان دادند که با مشکلات متغیر زمانی مواجه شدند، این تحول زمانی روی داد که دروازه های ملل مختلف وفرهنگ های متعدد و روابط اقتصادی ومالی گوناگون بر روی اسلام ومسلمانان باز شد وبه تبع آن با رویدادهایی مواجه گردیدند که در مکه ومدینۀ عصر رسول صلی الله علیه وسلم سابقه نداشت.

اهل رأی در ضمن جریان طویل وعریضی برای اسلام فعالیت کرد که بعدها این جریان بنام اهل سنت وجماعت یاد شد، وجریان اهل رأی مورد اعتراف قرار گرفت وهیچ اتهامی در زمینۀ خروج این جریان از اسلام وارد نشد، آنگونه که جریان های دیگری به چنین چیزی متهم گردیدند بلکه هرازگاهی انتقاداتی بر آن ها وارد می شد که گاهی بیشتر وگاهی کم تر می بود.

اما در پایان قرن دوم هجری وابتدای قرن سوم شعله های فروزان این جریان آهسته آهسته رو به خمود گذاشت.

این خمود اسبابی دارد که در بارۀ آن ها به گونۀ تدریجی ومفصل بحث خواهیم کرد، جریان اهل رأی در برابر اهل حدیث تسلیم شد اهل حدیثی که به کارگیری عقل را در نص سخت مورد انتقاد قرار داد، اینکه می گوییم “نص” مراد ما قرآن نیست بلکه ظاهر حدیث است، و از اینکه “علم حدیث” در اوج شگوفائی خود قرار گرفت وبا دستان بخاری وشاگردش مسلم ودیگر امامان اهل حدیث مانند ترمذی، نسائی، ابن ماجه واحمد بن حنبل به تکامل رسیده بود، چنان وارد میدان شد که گویا “علم حدیث” در برابر اهل رأی دروازه حجت شان را با وضع هزاران حدیث برگزیده با دقت واهتمام زیاد بسته کرد که حضور این احادیث نیاز به تفکر واستدلال وقیاس را از میان برداشت.

امامان اهل حدیث از برکشیدن اعتراف گسترده به صحت احادیثی که آن ها را جمع آوری کرده وبا تلاش های خستگی ناپذیر ومطابق ابزارهای روش شناختی ای که انسان نمی توانست آن را دست کم بگیرد، موفق گردیده بودند با وجود اینکه آن ابزارها کامل نبودند اما اینگونه بود که “علم حدیث” خود را جاگزین اهل رأی مطرح کرد وهرجایی که نص (حدیث) بود دیگر نیازی به رأی دیده نمی شد. در واقع این روند خلع سلاح اهل رأی وکنار زدن آن ها به حساب آمد.

با این کار نخستین بذر عقلانیت اسلامی در درون جریان بزرگ اسلامی نابود گردید.

وبذر دوم عقلانیت اسلامی معتزله بود.

پس از ترجمۀ کتاب های فلاسفۀ یونان به زبان عربی در ابتدای عصر عباسی و ترجمۀ بسیاری از اندیشه ها وفلسفه های فارسی، هندی وملل دیگر وآگاهی مردم از فرهنگ های متنوع وادیان متعدد آن روز، مانند رزدشتی ومانوی (با چنین تحولی) خیلی ضروری بود که از اسلام با سلاح های زمان وفرهنگ عصر، دفاع صورت گیرد اگر چنین نمی شد بدون شک اسلام در برابر این جریان ها که از هرطرف سرازیر شده بودند عاجز وناتوان می ماند واصول وقواعد آن یکی پی دیگری فروریخته ونابود می شد.

اینجا بود که گروه اسلامی ای با استفاده از فلسفۀ یونانی سربرآورد تا پایه های عقلانی برای مفاهیم اسلامی وضع کند واز اینکه از سلاح منطق واندیشه استفاده می کرد به عنوان وصفت نخبه گرایان شناخته شد که این جریان با اندیشۀ سنتی اسلامی مواجه گردید اندیشه ای که توانست مردم را در برابر آن ها بسیج نماید که بعدها حاکمیت سیاسی را نیز علیه این جریان تحریک کرد، وبا وجود اینکه تجربه پربارتری نسبت به اهل رأی داشت اما نتوانست بیشتر زندگی کند این در حالی بود که جامعۀ اسلامی سخت نیازمند شجاعت دینی برای ایستادگی در برابر تهاجم خارجی بود آن هم پس از اینکه خلافت عباسی به ضعف وناتوانی گراییده بود.

هویداست که پیشرفت فکری با مدنیت واحساس به صلح همراه است واحساس خطر ونظامی سازی جامعه، همواره همراه با برگشت به مسلمات دینی قدیمی وحماسۀ دینی عاطفی قرین است، که با اندیشه های جدید به جنگ وستیز برخیزد اندیشه هایی که با باورهای مردم عام، موافق نیست.

درست است که معتزله مورد تکفیر به گونۀ قطعی قرار نگرفتند اما نگاه اندیشۀ سنتی به این جریان به گونه بود که آن را جریان انحرافی از مسیر اسلام می پنداشت، وبه این باور بود که این جریان اسلام ناب را وارد میدانی کرده است که به آن هیچ نیازی ندارد، واسلام به فلسفیدن چه نیازی دارد؟

چنین نگاهی که در وهلۀ نخست قناعت بخش وصادقانه به نظر می آید، اما در حقیقت این نوع نگاه می خواست اسلام را به شکل کامل بدور از فلسفه و بلکه آن را در تقابل ودشمنی با فلسفه قرار دهد که چنین کاری به لشکر بی حد وحصر رجال دین محافظه کار اجازه داد تا بر روی اسلام تمام دریچه ها را ببندند که این کار منجر به تسلط بدعت ها، خرافات وافسانه ها بر اندیشۀ دینی گردید ومیدان را برای تمام اندیشه ها وکارنامه های غیر عقلانی بازگذاشت که این چیزها چهرۀ اسلام را بد جلوه داده و روح اصلی آن را نابود نمود.

اما اسلام در سرزمین اندلس که در آن زمان بدون شک در اوجی از شگوفائی تمدنی قرار داشت و ازبرکت اندیشه ها وتلاش های ابن رشد این رادمرد بزرگ اندیشۀ اسلامی از این زندانی که برایش در شرق اسلامی ساخته بودند نجات یافت.

برای نخستین بار فیلسوف ودانشمند مسلمان، ابن رشد این ایده را مطرح کرد که لزوماً نگاه به فلسفه به عنوان دشمن دین درست نیست بلکه می توان به فلسفه به عنوان دوست دین نگاه کرد که بسان دین برای رسیدن به حقیقت وسعادت بشر کار می کند.

آنچه مهم وقابل تأمل است این است که ابن رشد دریچه ای را در برابر اندیشۀ اسلامی باز کرد که آن را در مشرق اسلامی بسته بودند تا بتواند اندیشه هایی را که وارد اسلام شده  وپاره از ان گردیده است ارزیابی کند تا آن اندیشه ها را از اسلام بزداید وبدعت ها وخرافات وافکاری را که چهرۀ اسلام را زشت نشان می دهد بروبد واین ارزو زمانی تحقق می یابد که مسلمان سلاح عقل را که نعمت بزرگ الهی است به دست گیرد ومطابق دستور خداوندی استفاده کند.

اما از شانس بد ابن رشد این بود که وی با دستاوردهای بزرگ خویش زمانی پا به عرصه گذاشت که آفتاب تمدن اندلس رو به افول بود، وی پس از این که تلیتله به دست اسپانیائی ها افتاد وقرطبه تحت تهدید قرار گرفته بود ودرآستانه سقوط بود اما دخالت مرابطین وموحدین مانع سقوط این شهر گردید. ابن رشد در چنین برهۀ از زمان در اندلس زندگی می کرد ودر این عصر بود که در دل اندلسی ها ترس وهراس از دست دادن سرزمین شان رخنه کرد، با بوجود آمدن چنین احساسی عامۀ مردم به اندیشه های مروج ومسلم قدیمی روی آوردند و رغبتی به اندیشه های جدید نشان ندادند وموحدین دراین زمینه افراطی تر بودند؛ به همین لحاظ کتاب های ابن رشد را به آتش کشیدند وخودش را هم تحت فشار قرار دادند وچهل سال بعد از وفات ابن رشد، شهر قرطبه به دست اسپانیائی ها افتاد وهمراه با سقوط این شهر تمام امید در زندگی اندیشه های روشنگرایانه  اش نابود شد.

بدون تردید که هرگونه ترقی وتکامل اصیل وحقیقی در اندیشۀ اسلامی امروز، باید از جایی شروع شود که ابن رشد به آنجا رسیده بود، کسیکه تمثیل کننده عقلانیت اسلامی در اوج تمدن تاریخی بود که تا امروز مسلمانان نتوانسته آن را بپیمایند ویا به آن برسند.


نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button