اسلام شناسی

امارت طالبان و آرزو های برباد رفتۀ علمای دینی

دکتر محمودغزالی

علمای دین در درازنای تاریخ نقش اساسی در تحولات جامعه افغانستان داشته اند. صفحات مبارزات میهنی این مرزوبوم مملو از فداکاری ها وظلم ستیزی های علمای دین است، حتی علمای دینی در هسته گذاری جریان های چپی که بخاطر عدالت، برابری و برادری مبارزه می‌کردند، نقش داشته اند که نمونه های بارز آن مولوی محمدسرورواصف قندهاری از بنیان‌گذاران جنبش مشروطیت که نخستین حرکت روشنفکری در اوایل سدۀ بیستم در افغانستان بود و مولانا بحر الدین باعث رهبر یکی از جریان های چپ عدالت خواه در کشور می‌باشند.

نقش علمای دین درجریان های چپی بیانگر این واقعیت است که این طیف در زمینه عدالت خواهی در طول تاریخ کم نیاورده وهرجریانی که برای عدالت مبارزه کرده است، علمای دین یار و یاور آن ها بوده اند اما زمانی‌که آن جریان ها به انحراف رفتند نخستین دشمنان شان بازهم علمای دین بوده اند. روی همین ملحوظ بارها مورد خشم زمامداران مستبد قرار گرفته اند که نمونه بارز آن قتل علمای دین توسط حفیظ الله امین است که تاریخ افغانستان آن را هرگز فراموش نخواهد کرد.

اما بعد از کودتای هفت ثور 1358هجری خورشیدی وبه قدرت رسیدن کمونیستان وجنایات این گروه در برابر علما ومبارزه مسلحانه مردم افغانستان در برابر کمونیستان وحامیان شان که اتحاد جماهیر شوروی بود و رقابت های بلوک شرق وغرب وپدید آمدن بنیادگرائی دینی وسرازیر شدن هزاران جنگجوی مسلمان ازکشورهای اسلامی به افغانستان، تمام این رویدادها، نقش دین وعلمای دینی را درافغانستان برجسته تر از پیش کرد؛ به همین لحاظ می توان گفت که پیروزی جهاد افغانستان انگیزه دینی داشت تا انگیزه های ملی وسیاسی و…

اما پس از پیروزی مجاهدین در افغانستان نقش علمای دین کم رنگتر شد؛ زیرا علمای دین درست است که در مبارزات ضد کمونیستان وشوروی نقش اساسی داشته اند اما در زمینه دولت داری دانش وتخصص نداشتند تا مصدر خدمت برای مردم افغانستان شوند واین باعث شد که حکومت مجاهدین نتواند آن ها را به کابینه خویش جلب وجذب کند وچنین چیزی باعث نارضایتی برخی از ان ها شد واز این فرصت دولت پاکستان استفاده کرده و از آن ها عساکر بدون معاش خود ساخت ودر طول بیست وپنج سال به تمویل وتجهیز آن ها پرداخت تا حکومت های افغانستان را تضعیف کرده وعمق استراتیژیک خود را در افغانستان تحقق بخشد که در پایان متنج به نتیجه مثبت برای پاکستان و منفی برای افغانستان شده وبا مرور زمان باعث فروپاشی حکومت مجاهدین گردیدند.

در ایام نخستین امارت طالبان علمای دین نقش برجسته‌ای در حکومت آنها داشتند، اما دگم اندیشی، قومگرایی، قبیله گرایی و نا آگاهی آن ها از وضعیت دنیا باعث شد که هم خود و هم امارت خود را به سوی نابودی بکشانند و با حمله یازدهم سپتامبر 2001 میلادی بر ایالات متحده امریکا از طرف مهمان ناخوانده طالبان اسامه بن لادن، امریکایی ها علیه افغانستان لشکرکشی کرده وحکومت طالبان را سقوط دادند که با سقوط آن هیچ عاقلی تاسف نخورد. به تعبیر قرآن کریم نه آسمانی گریست و نه زمینی؛ زیرا پنج سال حکومت آن ها جز جنگ، رنج، بدبختی وقتل عام مردم ومحروم سازی زنان از حقوق اساسی شان ارمغان دیگری نداشت.

با روی کار آمدن حکومت جمهوریت وسرازیر شدن کمک های بی سابقه بین المللی مردم توانستند چند صباحی نفس راحت بکشند، اما بی لیاقتی زمامداران جمهوریت که مانند طالبان بیشتر به قوم وقبیله فکر می کردند تا به وطن وانسان و حضور نیروهای خارجی در کشور که برای مردم افغانستان حساسیت برانگیر بود، باعث شد که جنگ های مسلحانه دوباره علیه حکومت ونیروهای خارجی راه اندازی گردد که در پشت این جنگ ها کشورهای همسایه و ذی‌نفع قرار داشتند که قربانی تمام این جنگ ها مردم بیچاره افغانستان شدند، تا اینکه امریکا مجبور به مذاکره با گروه طالبان شد ودرجریان مذاکرات طولانی امریکا تمام هست و بود کشور را به طالبان واگذار کرد اما با نقشه و توطئه و الی آن‌گونه که بسیاری از مردم حتی طالبان می گویند و به این باوراند که آن ها توانایی گرفتن یک پوسته دولت افغانستان را هم نداشتند. همکاری امریکا با طالبان همه چیز را عوض کرد و تمام آنچه در طول بیست سال ساخته شده نقش بر آب گردید.

ضرر، زیان، ناتوانی و درماندگی امارت طالبان اخیراً دامن مراکز دینی را نیز گرفته است؛ علمای دینی‌ که همواره طالبان را برای مردم افغانستان فرشته های نجات معرفی می کردند، امروز بیشتر از دیگران از این گروه تنفر وانزجار دارند؛ زیرا طالبان پس از دستیابی به قدرت چهره قومی و قبیلوی خود را آشکارتر کردند و گذشت ایام ثابت ساخت که دین و دیانت ابزاری در دست این گروه برای مردم سواری بوده است تا اعتقاد اخلاقی و انسانی.

اینک امریکا تمام هست و بود افغانستان را به طالبان تسلیم کرده است، اما طالبان توانایی اداره امور کشور را ندارند؛ زیرا تعداد اندکی از علمای دین که در این حکومت حضور دارند حتی در علوم دینی هم پای شان می لنگد چه رسد به علوم عصری که نیاز حکومت ها در دنیای معاصر است؛ به همین لحاظ برخی از تحلیلگران به این باور اند که امریکا با تسلیم حکومت به این گروه و در عین حال با به رسمیت نشناختن امارت طالبان می خواهد ایده نظام اسلامی وخلافت و امارت خواهی را در جهان اسلام یکسره سرکوب ونابود سازد.

حالا اندکی از علمای دینی مانده اند ومشکلات متراکم افغانستان که نادانی وجهل شان به امور دین ودنیا باعث شده که در همه موارد از زور کار گیرند ودانش دینی شان هم انقدر اندک است که نمی توانند برای کارنامه های شان دلیل عقلی ونقلی ارائه کنند وتمام حرف شان این است که مطابق فرهنگ افغانی باید چنین عملی صورت گیرد! که چنین حرف مبهم وغیر معقول را هیچکس در دنیای ما نمی پذیرد، وفرهنگ افغانی هم فرهنگ دینی همه مردم افغانستان نیست بلکه فرهنگ قبیله های پشتون است، فرهنگی که در آن فروختن زنان و به ارث بردن آن ها پس از مرگ شوهر هیچ عیب وایرادی ندارد و گذاشتن ریش وپوشیدن لباس قبایل پشتون  رکنی از ارکان دین تلقی می گردد.

ضرر و زیان ناتوانی ودرماندگی امارت طالبان اخیراً دامن مراکز دینی را نیز گرفته است؛ علمای دینی‌ که همواره طالبان را برای مردم افغانستان فرشته های نجات معرفی می کردند، امروز بیشتر از دیگران از این گروه تنفر وانزجار دارند؛ زیرا طالبان پس از دستیابی به قدرت چهره قومی و قبیلوی خود را آشکارتر کردند و گذشت ایام ثابت ساخت که دین و دیانت ابزاری در دست این گروه برای مردم سواری بوده است تا اعتقاد اخلاقی و انسانی.

در هفته گذشته معینیت تعلیمات اسلامی تمام آمرین دارالعلوم های افغانستان را به جلسه اداری فراخوانده و برای شان گفته است که ما توانایی تمویل خوابگاه های دانشجویان شما را نداریم. با این کار طالبان، دروازه مدارس دینی به زودی تخته خواهد شد و همچنان گفته اند که طلاب مدارس دینی، از اهالی دهکده ها بسان مجاهدین امارت اسلامی غذای خود را جمع اوری کنند.

جالب این که درحکومت جمهوریت برای نخستین بار در تاریخ افغانستان علمای دینی صاحب معاش کدری شده و فارغ التحصیلان مدارس دینی بیشتر از فارغ التحصیلان دارالمعلمین معاش دریافت می‌کردند و مدارس حکومتی خوابگاه های چندهزار نفری داشتند که از طرف حکومت تمویل می‌شد اما با آمدن طالبان نه خبری از معاش کدری است ونه تمویل خوابگاه ها.

حالا من نمی دانم که با سقوط خوابگاه های مدارس دینی علمای محترم چه چاره ای خواهند اندیشید؟ آیا شاگردان خود را برای تهیه غذا به پشت درهای مردم برای تگدی خواهند فرستاد؟ اگر چنین کنند آیا مردم با کارنامه هایی که نمایندگان مدارس دینی انجام داده اند به آن ها غذا خواهند داد؟ واگر ندهند آیا به زور سرنیزه از مردم غذا می خواهند؟  واگر بدهند ایا جوان امروزی که تمام امکانات برایش مساعد است و سال ها نان آماده و درس مفت خوانده است حاضر خواهد شد که برای آموزش علوم دینی دست به تگدی بزند؟ شاید چنین روندی در قبایل پشتون اشکال نداشته باشد اما آیا در شهرهای عصری چنین کاری امکانپذیر است؟ این ها پرسش هایی است که گذشت زمان پاسخ آن ها را ارایه خواهد کرد.

نوشته های هم‌سان

Back to top button