اسلام شناسی

خدمت یا خیانت نهادهای دینی!

دکتر محمود غزالی

دست اندازی های نهادهای دینی در افغانستان درقضایای سیاسی از زمان های دور تا امروز برای اگاهان پوشیده نیست اما در دهه های اخیر به ویژه پس از تجاوز روس ها به افغانستان ونفوذ نهادهای دینی خودی وبیگانه دراین کشور، نهادهای دینی بیش از حد در قضایای مختلف دخالت می کنند و خود را وکیل و وصی مردم افغانستان می‌دانند.

اگر ازدخالت نهادهای دینی داخلی اغماض کنیم نهادهای دینی بیرونی به ویژه نهادهای دینی پاکستان که مربی بیشترعلمای دینی افغانستان اند و نهادهای عربی که حامی جریان اسلام سیاسی به حساب می‌آیند به بهانه اخوت اسلامی خیلی برجسته است طوری‌که آزادانه درمسائل سیاسی و دینی افغانستان دخالت می‌کنند وهرازگاهی از طریق منابر و رسانه ها سخنانی ایراد می‌کنند که تبدیل به سوژه های حاد در شبکه های اجتماعی می‌گردد که چنین دخالت هایی پیامدهای منفی زیادی درپی داشته است. به گونه نمونه نهادهای دینی پاکستان با حمایت استخباراتی این کشور، چهار دهه است که افراطگرایی دینی را درافغانستان ترویج نموده و مشروعیت دینی می‌بخشند که گروه افراطی طالبان محصول فکر، اندیشه و حمایت نهادهای دینی واستخباراتی این کشور است.

خوشبختانه/ یا بدبختانه تحولات سال‌های اخیر درافغانستان پرده از چهره های واقعی افراد ونهادهای دینی و سیاسی زیادی برداشت، نهادهایی که رهبری فکری جهان اسلام را به عهده داشتند و حرف شان در حوزه دیانت واندیشه دینی فصل الخطاب به حساب می‌آمد.

از جمله نهادهای دینی که فعالیت گسترده وتاثیر رسانه‌ای زیادی داشت/ دارد نهادی است بنام “اتحاد علمای اسلام” است که در کشور قطر فعالیت می‌کند، این نهاد زیر نظر دکتر یوسف قرضاوی توانست در دو دهه اخیر نقش مهمی در حوزه فقهی و فکری ایفا کرده و جایگاه بلندی درمیان نهادهای دینی جهان اسلام پیدا کند.

در چند ماه اخیر به ویژه پس از مذاکرات امریکا با طالبان در دوحه، نقش اتحاد علمای اسلام در روند مذاکرات افغانستان برجسته‌تر شد و گروه طالبان و نمایندگان جمهوری اسلامی افغانستان برای دیدار با بزرگان این نهاد با هم مسابقه داشتند به گونه‌ای که اگر طالبان با دکترقرضاوی موسس این نهاد دیدار می‌کردند، نمایندگان حکومت افغانستان با رئیس این نهاد دکتر ریسونی می‌نشستند که این نشست و برخاست ها آن‌گونه که بعدها معلوم شد از طرف کشور قطر که میزبان مذاکرات بود، طراحی شده بود تا برای این مذاکرات ونتایج آن صبغۀ دینی و شرعی داده شود.

اما با گسترش جنگ ها در خاورمیانه به ویژه در بهارعرب که کشورهای خاورمیانه را به جنگ های خانمانسوز سوق داد، این نهاد به جای نقش اصلاح‌گرایانه، رُل ویران‌گرایانه‌ای در پیش گرفت، آن هم نقش یک بام و دو هوا را؛ طوری‌که این اتحادیه قیام های مردمی در کشورهای سوریه، مصر و لیبیا را جهاد در برابر استبداد خوانده و از آنها اعلان پشتیبانی کرد، اما زمانی‌که نوبت کشورهای خلیج فارس که حامی اتحاد علمای اسلام است، رسید و مردم در بحرین در برابر حکومت استبدادی قیام کردند، اتحاد علما آن را فتنه گروهی و بغاوت اعلام کرد!! چنین برخورد دوگانه و یک بام و دوهوائی حیثیت و آبروی این نهاد را زیر سوال برد که با کدام معیار دینی و یا عقلانی قیام مردمی در کشوری مانند سوریه که سال ها حامی مقاومت مردم فلسطین در برابر اسرائیل بوده جهاد دانسته می‌شود و عدالت‌خواهی مردم در بحرین بغاوت تلقی می‌گردد؟! دربیرون از جهان عرب، بر رابطه استراتیژیک ترکیه اردوغان با اسرائیل مهر تایید نهاده می‌شود اما ارتباط سیاسی دیگران با اسرائیل خیانت به حساب می‌آید؟ حضور امریکا در قطر و بحرین و سعودی حضورمجاز دانسته می شود، اما حضور امریکا در افغانستان اشغال به حساب می‌آید؟ و ده ها پرسش بی پاسخ دیگر…

در چند ماه اخیر به ویژه پس از مذاکرات امریکا با طالبان در دوحه، نقش اتحاد علمای اسلام در روند مذاکرات افغانستان برجسته‌تر شد و گروه طالبان و نمایندگان جمهوری اسلامی افغانستان برای دیدار با بزرگان این نهاد با هم مسابقه داشتند به گونه‌ای که اگر طالبان با دکترقرضاوی موسس این نهاد دیدار می‌کردند، نمایندگان حکومت افغانستان با رئیس این نهاد دکتر ریسونی می‌نشستند که این نشست و برخاست ها آن‌گونه که بعدها معلوم شد از طرف کشور قطر که میزبان مذاکرات بود، طراحی شده بود تا برای این مذاکرات ونتایج آن صبغۀ دینی و شرعی داده شود.

به هرحال امریکا با همکاری قطر و تایید اتحاد علمای اسلام حکومت افغانستان را با توطئه ناجوانمردانه به گروه تروریستی طالبان تسلیم کرد و بعد از تسلط این گروه بر کابل جریان های وابسته به اتحاد علمای اسلام ورود این گروه را یکی پی دیگری تبریک گفتند، طوری‌که نماینده حماس آن را شکست امریکا دانست و دکتر ریسونی آن را تبریک گفت و معاون این نهاد مفتی تقی عثمانی در تویتی نوشت: “ورود مسالمت‌آمیز طالبان به کابل و مورد عفو عمومی قرار دادن همگان، ما را به یاد فتح مکه می‌اندازد. و درسی است به نیروهای بین المللی که دارای تسلیحات مدرن اند، تا بدانند که در برابر قدرت ایمانی که همراه با قربانی باشد، هیچ قدرتی نمی تواند بایستد. ای کاش جهان اسلام از این معجزه درس بگیرد.”!!

اما پس از تسلیم قدرت به طالبان با همکاری عرب ها و پاکستان وضعیت افغانستان رو به وخامت گذاشت و مردم این کشور با گذشت هشت ماه با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده/ می کنند، طوری‌که اقتصاد کشورفروپاشید و نظام بانکی از بین رفت و پول های ذخیره افغانستان در امریکا ظاهراً بسته شد – گرچه امریکایی ها بخاطر روی پا نگهداشتن حکومت طالبان به آن ها هفته‌وار چهل ملیون دالر پرداخت می‌کنند که باعث دوام حکومت طالبان شده است – زنان از حقوق اساسی شان محروم گردیدند و کارمندان ملکی و نظامی حکومت سابق از کار برکنار شده و برخی نظامیان به شکل فجیعی به قتل رسانیده می‌شوند و شرکت های صنعتی از کار افتاده اند که تمام این‌ها باعث بیکاری بیشتر مردم و گسترش فقر، جهل و نادانی در اثر بیکاری مردان و مسدود کردن مکاتب ودانشگاه ها بر روی زنان گردیده است.

اما با وجود ممنوعیت زنان از حقوق اساسی شان که یک جنایت بشری و یک عمل غیر اسلامی است و کشتار نظامیانی که مورد عفو قرار گرفته بودند، هیچ نهاد دینی‌ای طالبان را بخاطر چنین کارهایی محکوم نکرد و اتحاد علمای اسلام و نهادهای دینی دیگر تمام این ظلم و ستم برمردم افغانستان را نظاره گر اند و لب به سخن نمی گشایند!!

طالبان هم از وضعیت موجود استفاده کرده و دارند افغانستان قرن بیست و یکم را مبدل به کشور قرون وسطایی می‌کنند، آن‌هم زیرعنوان دین و تعالیم دینی که ادامه این روند باعث نفرت مردم از دین و دیانت خواهد شد که در نتیجه آن دشمنان اسلام و افغانستان به آمال و آرزوهای دیرینۀ خود خواهند رسید.

در چند ماه گذشته در افغانستان از نگاه دینی تحولات ذیل رونما گردیده است:

  • گفتمان عقلانی از صحنه برداشته شده و جای آن را گفتمان خرافاتی پر کرده است، به گونه‌ای که هرازگاهی رهبران طالبان با استناد به خواب و رویا و تیلفون کردن به آدم علیه السلام!! احکامی را صادر می‌کنند که باعث تمسخر دین و آموزه های دینی می‌گردد.
  • به جای گفتمان عقلانی که نیاز مبرم دنیای معاصر است، اندیشه های خرافاتی را رواج می‌دهند که این خود از نگاه فکری بدترین تحول در عرصه فکر دینی به حساب می‌آید.
  • گفتمان تکفیر گفتمان غالب در کشور شده است، به گونه‌ای که طالبان به تکفیر مخالفان خود بی‌محابا می‌پردازند و هیچ اهمیتی هم به دینداری آن ها و انجام شعایر دینی شان نمی‌دهند که این خود حامل پیام های ناگوار برای افغانستان و اندیشه دینی در این کشور است.
  • استبداد سیاسی و فکری درحکومت طالبان باعث شده که اندیشه دینی بالندگی خود را از دست دهد و فقه سیاسی که اجتهاد بردارترین حوزه است، نتواند نیازهای سیاسی این گروه را برآورده سازد و طالبان از سرناچاری به تقلید از مدل حکومت های اموی و عباسی روی آورند که چنین کاری در دنیای معاصر از مضحک‌ترین سوژه ها است.
  • به جای عقلانیت که اساس حکومت‌داری موفق به حساب می‌آید، احساسات در منابر و مساجد تحریک می‌گردد، طوری‌که یکی از خطبای طالبان نوید برافراشتن پرچم طالبان را درسرتاسر جهان داد، آن هم در زمانی که خودشان توانایی تهیه غذای عادی افراد خود را ندارند که چنین تفکر و شعاری مرغ بریان را هم به خنده درمی‌آورد!!
  • نفاق ودو رویی درمیان مردم و رهبری طالبان گسترش فوق العاده یافته است، و حتی علمای حامی طالبان که چندی قبل تسلط آن ها را برکابل، فتح مبین می‌گفتند، امروز ظاهراً با کارهای طالبان مخالفت نشان می‌دهند، تا با این کار از پیامدهای ناگوار آن بکاهند و روسیاهی خویش را بپوشانند.

نوشته های هم‌سان

Back to top button