اسلام شناسی

تقدیس ناروای خلافت

احمدکاوان

خلافت خواهان به دلیل این‌ پیش‌فرض که خلافت، یک «امر دینی» و «واجب شرعی» است، نقد نظام خلافت و نگاه انتقادی به خلفا را بر نمی‌تابند و آنرا برابر با نقد اسلام و ستیزه با اسلام می‌دانند. و از آن بدتر می‌کوشند از تاریخ سیاسی اسلام، تصویری یک‌سره بی عیب و ایراد و نقص ارائه کنند. تصویری که کارنامهٔ زشت و ننگ‌آور خلفا و سلاطین را به کلی نادیده می‌گیرد و از تزویر و‌جنایت‌ پیشگی خلافت پیشگان چشم پوشی می‌کند. کارنامهٔ سیاسی اسلام در کنار جنبه های خوب و درخشان و افتخار آمیزش آگنده است از جور و فساد و کج‌روی حاکمان. 

وقتی خلافت را به آسمان پیوند می‌دهیم‌ و به آن ریشه‌ای دینی می‌تراشیم، ناگزیریم از میراث غیر قابل دفاع آن قباحت زدایی کنیم. و نیز ناچاریم علت و عامل های بیرونی را در پدید آمدن آن اتفاق های نا خوشایند گذشته موثر بدانیم و راه را برای تبرئه خلفا و اعمال ناروای آنان باز کنیم. نگاه حسرت آمیز به گذشته و تلاش برای باز گردادندن عزتِ از دست رفته‌ای مسلمانان به وسیلهٔ برپایی نظام خلافت، محصول نگرشِ ناقص خلافت‌پیشگان از تاریخ و فهم بیمار گونه از مفاهیم و پدیده های تاریخی است.

قضیهٔ حکومت داری در اسلام به مصالح و منافع مردم مربوط بوده و کار سیاسی بر عقلای قوم واگذار شده تا خود با در نظر داشت اوضاع و احوال خاص جامعهٔ خود نسخه بپیچند و راه حل های معقول و درست و مطابق زمان و زمینه‌ای شان را تجربه کنند. به همین دلیل هم است که هرکدام از گروه ها و فرقه های اسلامی در این زمینه راه های متفاوتی را پیموده اند.

خلافت خواهان از آنجا‌ که برپایی خلافت را یک مکلفیت می‌دانند، نمی‌خواهند یا نمی‌توانند بپذیرند که زیر سایهٔ نظام های سیاسی خلافت فجایع و فساد و ستم بی شماری رخ داده و اگر به فرض معترف به این واقعیت شوند در واقع این نکته را پذیرفته اند که نظام سیاسی خلافت نیز مستعد پرورش حاکمان مستبد و مطلق العنان بوده است. از این رو، باورمندی به فرضیت خلافت و پذیرفتن کارنامه های زشت و ننگ‌آور خلفا قابل جمع نیست و شخص معتقد به فرضیت خلافت را بر سر دو راهی قرار می‌دهد؛ یا توجیه آن کارنامه های شنیع و مستبدانه و یا انکار و نپذیرفتن آن.

با این توجه، قضیهٔ حکومت داری در اسلام به مصالح و منافع مردم مربوط بوده و کار سیاسی بر عقلای قوم واگذار شده تا خود با در نظر داشت اوضاع و احوال خاص جامعهٔ خود نسخه بپیچند و راه حل های معقول و درست و مطابق زمان و زمینه‌ای شان را تجربه کنند. به همین دلیل هم است که هرکدام از گروه ها و فرقه های اسلامی در این زمینه راه های متفاوتی را پیموده اند.

بررسی کلی عموم مکتب های فقهی و کلامی قدیم نشان می‌دهد که نظر واحد و یک‌دستی در مورد خلافت و وجوب و عدم وجوب آن وجود ندارد. به گونه‌ای مثال یک شاخه‌ای از معتزلیان بر وجوب‌ خلافت تاکید می‌کنند و شاخه‌ای دیگر بر عدم وجوب آن و بر خلاف منصب الهی یک جایگاه اجتماعی به خلیفه قایل اند. خوارج نیز بر خلاف بسیاری دیگر نحله ها، اندیشه‌ای دموکرات مآبانه داشتند، و می گفتند: خلافت باید با انتخاب آزاد انجام گیرد و شایسته ترین افراد کسی است که از لحاظ ایمان و تقوا صلاحیت داشته باشد، خواه از قریش باشد یا غیر قریش، از قبایل برجسته و نامی باشد یا از قبایل گمنام و عقب افتاده، عرب باشد و یا غیر عرب. اختلاف شیعه و شیعیان با خلافت و خلفا هم یک مسهلهٔ بدیهی و غیر قابل انکار است. 

همین نکته اندیشمندان مسلمان امروزی را نیز واداشته تا میان اسلامِ نص (اسلام در مقام نظر) و اسلامِ تاریخ (اسلام در مقام عمل) تفکیک قایل شوند و به تقدیس‌گرایی حکومت دینی و نظام سیاسی خلافت نقطه‌ای پایان گذاشته و خلافت‌ را تجربهٔ تاریخی و بشری محض بدانند. احمد الریسونی، یکی از اندیشمندان نامدار جهان اسلام مبتنی بر این تفکیک و عدم نیاز به اسم و رسم خاص برای نظام سیاسی، معتقد است:

«به صراحت می‌گویم، اگر واژه های خلیفه و خلافت (یا امیر و امارت) برای همیشه از زندگی مسلمانان رخت بربندد به اندازهٔ سر سوزنی در دین‌داری مسلمانان خللی وارد نمی‌شود ولی اگر عدالت و شورا و مشروعیت حکومت از فرهنگ سیاسی مسلمانان حتا برای یک‌روز حذف شود، مسلمانان به مصیبت بزرگی گرفتار خواهند شد. خلافتی که به زور شمشیر و تفنگ بر ما مسلط شود و با میلهٔ تفنگ با ما سخن بگوید حتا روی کار هم اگر بیاید جز بلا و مصیبت و آفت و شر، ارمغان دیگری برای جامعه های اسلامی نخواهد آورد.»

می‌گویند در ادبیات جاهلی عرب، «عاقل» به کسی می‌گفتند که تجارب را خوب به حافظ می‌سپرد و از آن‌ها در تصمیم‌گیری های بعدی زندگی سود می‌جُست. حتی با این خوانش از عقل هم اگر روی خوش نشان دهیم و از تجارب گذشته برای بهتر شدن وضع کنونی خود بهره بگیریم، ناچاریم با دیده‌ای عبرت به گذشته نظر کنیم و راه اشتباه و غلط را دیگر نپیماییم. گفته‌ای مشهور پیامبر گرامی اسلام نیز است که «مومن از یک سوراخ، دوبار گزیده نمی‌شود.» باری، نه نظام سیاسی خلافت آخرین نظام و بی عیب و نقص ترین نظام سیاسی است و نه دموکراسی و نه هیچ نظام سیاسی دیگر. هر تجربهٔ انسانی به حکم انسانی بودن و ریشه‌ای انسانی داشتن آن، تجربهٔ خطا پذیر است و نقد بردار.

نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button