تاریخ افغانستان

گنجینه باختر

ترجمه و نگارش: کاوه آهنگر


در روز های سرد و بارانی خزان 1357 (1978) گروهی از باستان شناسان افغانستانی و روسی تحت سرپرستی باستان شناس معروف روس ویکتور ایوانویچ سیریانیدی در میان تپه های ریگی شمال افغانستان در منطقۀ که به “طلا تپه” موسوم است و در نزدیکی شهر شبرغان موقعیت دارد، در میان بیم و امید – بیم از احتمال درگیری های مسلحانه در منطقه و امید برای یافتن یکی از بزرگترین گنجینه های طلایی دوران باستان- مصروف کاوش و حفریات بودند تا پرده از رازی که دوهزار سال در دل خاک مدفون بود، بردارند.
بر اساس برخی افسانه ها و روایات، باوری موجود بود که گویا گنجینۀ باز مانده از دوران تمدن یونانو – باختر در باختر یا افغانستان امروزی در جایی مدفون شده است؛ برخی از باستان شناسان به این عقیده بودند که وجود چنین گنجی افسانه ای بیش نیست و نباید در جستجوی آن وقت و انرژی مصرف کرد، اما عدۀ دیگر عقیده داشتند که چنین گنجی وجود دارد و باید آن را در بلخ و یا در آی خانم که مشهورترین شهر یونانی در باختر بود، جستجو نمود. کسانی که می پنداشتند موضوع این گنیجنه افسانۀ بیش نیست، بیشتر بود، زیرا معمولاً روایات و افسانه های بیشماری در مورد گنجینه های شاهان باستانی وجود دارد که علم باستان شناسی اکثر آنها را تائید نمی کند. برای نمونه می توان از افسانه ها و روایاتی یاد کرد که بر اساس آنها گویا گنج اسکندر همراه با آیینۀ معروف آن که می توانست جهان را در آن ببیند، در محلی در قلۀ بلند میرسُمیر در مرز میان پنجشیر و نورستان قرار دارد. در افسانه های محلی مردم پنجشیر روایتی وجود دارد که براساس آن زمانی که اسکندر از هندوستان دوباره به آریانا یا همان باختر برگشت، از آنجایی که پیشگوی در هندوستان برایش گفته بود که به زودی خواهد مرد؛ بخش اعظم ثروت و دارایی خود به شمول آیینۀ معروفش را در محلی در کوه میرسُمیر گذاشت و بعد با سحر و افسون مسیر منتهی به گنج را برای ابد مسدود نمود و برای همین است که تا هنوز هیچ کوهنوردی موفق نشده است تا به آخرین نقطۀ قله میرسُمیر صعود کند و یا افسانه ای دیگری که می گوید گنج کیومرث، نخستین پادشاه افسانوی آریایی ها در غاری مخوف و عمیق در درۀ اُریب که در نزدیکی خاواک موقعیت دارد، مخفی شده است. باستانشناسی علمی با آن که دربسا موارد از افسانه ها و روایات محلی الهام می گیرد، اما بیشتر بر شواهد و نشانه های دقیق تاریخی متکی است. برای همین بود که اکثر باستان شناسان می پنداشتند که موجودیت گنجینۀ باختر افسانۀ بیش نیست.
اما ویکتور سیریانیدی که متخصص تمدن های عصر برنز (هزاره سوم و دوم قبل از میلاد) بود، بدون این که به درستی یا نادرستی این افسانه های باور داشته باشد؛ آثار تمدن های عصر برنز را که نمونه های از آن را در آن طرف دریای آمو در ریگستان های ترکمنستان قبلاً پیدا نموده بود، جستجو می نمود. او در مقالۀ که در کتاب “گنجینۀ باختر” (Bactrian Gold) به نشر رسیده است، تذکر می دهد که حدود 9 سال (از سال 1969 تا 1978میلادی) مصروف حفاری در منطقۀ موسوم به “یمشی تیپه” بود، روزی تصمیم می گیرد تا برای دریافت نشانه های از زندگی مردمان عصر برنز در دشت های مجاور یمشی تیپه گشتی بزند، تا مگر آثاری از حیات عصر برنز در آنجا بیابد. به زودی پس از گذشتن از چند تپه چشمش به توتۀ کوزۀ سفالینی می افتد که دارای نقوش و رسامی های بوده است که شبیه به آن را قبلاً در ترکمنستان پیدا نموده بود. پیدا کردن این توتۀ سفال او را امیدوار برای دریافت آثار بیشتر باز مانده از عصر برنز در باختر، می سازد. او خود متذکر می شود که این توته سفال به تنهایی تاریخ افغانستان را یکهزار سال پیشتر می برد. این موضوع باعث می شود که او حفاری ها در یمشی تیپه را رها کرده و در منطقۀ موسوم به “طلا تپه” شروع به جستجو کند. زمانی که حفاری در منطقه آغاز می شود و لایه های خاک یکی پی دیگر دور شده می روند، گروه باستان شناسان سریانیدی نشانه های از یک معبد قدیمی 3200 ساله را می یابند که در آن خاکستر آتشی را که کاهنان معبد می افروختند نیز پیدا می کنند. سریانیدی نتیجه می گیرد که این معبد باید مربوط به دورانی باشد که مردمان این منطقه آتش را پرستش می کردند و با جدیت برای دریافت آثار و نشانه های بیشتر از فرهنگ و تمدن مردمان اعصار باستان به کاوش در منطقه می پردازد. در این زمان سه چیز ادامه کار گروه باستان شناسان را به مشکل مواجه ساخته بود؛ سردی هوا و باران ها چون فصل پاییز از راه رسیده بود، ناامیدی از پیدا نمودن آثار قابل توجه و نا امن شدن ساحه.
سال 1978میلادی سالی است که حزب دموکراتیک خلق کودتای را انجام داد و در نتیجۀ آن کودتا دولت محمد داوود خان سقوط نمود و نظام کمونیستی جای آن را گرفت، که این خود مقدمۀ شد برای دخالت نظامی شوروی در افغانستان و آغاز قیام مسلحانۀ مردم افغانستان علیه دخالت شوروی و دولت طرفدارش.
سریانیدی می نویسد: «یک روز در حالی که همه ناآمید از دریافت آثار قابل توجهی در ساحه شده بودیم، گروهی از مردان مسلح سوار بر اسپ ها به سوی ما آمدند و اطراف طلا تپه را محاصره کردند. کارگران افغانی که با گروه حفاری کار می کردند و اکثرشان مردم منظقه بودند، با مردان مسلح داخل صحبت و مذاکره می شوند و خوشبختانه پس ساعتی، افراد مسلح دور می شوند، اما هر لحظه امکان این که بار دیگر برگردند و برای گروه حفاری مشکل ایجاد کنند؛ وجود داشت.»
در نهایت در یک شب سرد ماه نومبر (12 نومبر 1978) سریانیدی تصمیم می گیرد تا فردا حوالی چاشت، بار و بنۀ شان را بر بندند و ساحات حفاری شده را دوباره مسدود و مُهر و موم نموده، به کار حفاری پایان دهند، چون هر روز امنیت نسبت به روز قبل بدتر میشد و از جانب دیگر ابر های تیره که از جانب هندوکش و الُبرز کوه بر فراز منطقه می آمدند، خبر از آمدن زمستانی سخت و زودهنگام می دادند، که بدون شک ایجاد مشکلات جدی در کار حفریات می نمود.
روز بعد در حالی که همه آماده هستند تا حفاری را ختم کنند، ناگهان صدای شنیده می شود: “طلا”! افراد گروه حفاری به شمول سریانیدی سراسیمه به جانب منبع صدا می دوند و می نگرند که یکی از کارگران توته طلایی را از زمین یافته است و آن را به دیگران نشان می دهد. رویا های سریانیدی داشت به واقعیت می پیوست. حال دیگر هیچ چیز و هیچ کسی مانع ادامه کار شبانه روزی حفاری در منطقه شده نمی توانست.
از جای که آن توته طلا پیدا شده بود حفاری را آغاز می کنند و به زودی گوری هویدا می شود که حدود دوهزار سال قبل زنی جوان که بین 25 تا 30 سال سن داشت، آنجا با مقادیر زیادی طلا و جواهر آلات مدفون شده بود. سریانیدی می نویسد: «شاهدختی از یک قبیلۀ صحرا گرد باختر که حدود دوهزار سال در زیر خاک مدفون شده بود، اینک مستقیماً به ما نگاه می کرد. او با جواهرآلات و طلا زینت شده بود.» بدون شک این یک کشف مهم برای سریانیدی، افغانستان و جهان بود.
در طی روز های بعد گروه حفاری سریانیدی موفق شد تا شش را در طلاتپه پیدا کنند که مجموعاً از همۀ این شش گور حدود بیش از 20000 قطعه آثار طلایی بدست آمد که اینک این آثار به نام گنجینۀ باختر یاد می شوند و گفته می شود که مقدار طلای بدست آمده از این آثار بیشتر از مقدار طلایی است که از مقبره فرعون مصر توتنخ آمون بدست آمده است. در آخرین روز های حفریات گور هفتم نیز پیدا شد که بنابر دلایل امنیتی گروه باستان شناسی قادر نشد تا به کاوش آن بپردازد لذا آنرا مُهر و موم نموده، مسدود کردند. بعدها زمانی که دامنه جنگ ها در افغانستان گسترش یافت، محتویات آن گور به تاراج رفت.
اما چه کسانی در این منظقه زندگی می کردند؟ و این شاهدخت چه کسی بوده است و چرا بدین گونه اینجا مدفون شده بود؟
حدود چهار هزار سال قبل از امروز مردمانی زراعت پیشه که در تاریخ آنها را به نام آریایی ها می شناسیم، در جلگۀ بلخ مسکن گزین شدند. اولین باشندگان طلاتپه و نخستین مردمانی که در طلاتپه دست به اعمار ساختمان ها زدند و روستا ها را بوجود آوردند، از همین کشاورزان آریایی بودند که زندگی کوچیگری و بادیه نشینی را رها نموده و به زراعت و شهر نشینی روی آورده بودند. از جمله ساختمان های که آریاییان در طلاتپه اعمار نمودند و خرابه های آنها تا زمان ما در این منطقه وجود دارد، یکی همان معبد 3200 ساله است که سریانیدی آن را کشف نمود. این معبد که برای خدای آتش ساخته شده بود، احتمالاً یکی از اولین و قدیمیترین معابدی باشد که در جلگۀ بلخ اعمار گردیده است که بدون شک نوع معماری و مهندسی این معبد برای درک بهتر ما از عقاید مذهبی، فرهنگ و تمدن آریاییان قدیم کمک می نماید.
پس از زمان اعمار این معبد تا یک هزار سال دیگر چندین بار ساخت و ساز ها در طلا تپه ویران شدند و دوباره از نو اعمار گردیدند که تا هنوز نشانه های از دیوار های گلی و خشتی در منطقه موجود می باشد. بدین ترتیب شهرکی در طلاتپه که شامل یک معبد قدیمی و خانه های گلی می شد، شکل گرفت. اما این شهرک پس حدود 400 سال رو به ویرانی نهاد و تا سال های 100 پس از میلاد – تا زمانی که شاهزادگان صحرا نشین در آنجا دفن شدند- تقریبا غیر مسکون بود.
در دورانی که طلاتپه به یک منطقۀ متروک مبدل شده بود، بلخ با آن که از جانب امپراطوری هخامنشی و بازماندگان اسکندر مقدونی زیر فشار قرار داشت، اما در حال رشد و گسترش بود. در همین دوران بود که مدنیت جدیدی که از آن به نام تمدن یونانو- باختری یاد می کنند در این خطه شکل گرفت.
مقارن با همین دوران در شرق باختر (غرب و شمال غرب چین) اتفاقاتی در حال رخ دادن بود؛ قبایل صحراگرد یوچی یا کوشان ها در نبرد با هون ها متحمل شکست های پی در پی شدند و این شکست ها باعث شد تا قبایل یوچی از صحرا های شمال غربی و غربی چین به جانب سرزمین های غرب و جنوب سایبریا دست به مهاجرت بزنند. این مهاجرت احتمالاً در سال های 172 – 161 قبل از میلاد به سرزمین های شمال آسیای میانه اتفاق افتاده است. کوشان ها در دشت های آسیای میانه با قبایل سکیت یا همان سکاها مواجه شدند، در نبرد های که میان کوشانی ها و سکاها رخ داد، سکاها شکست خورده و کوشانی ها توانستند سرزمین های دو طرف دریای آمور را به تصرف خود در آورند. احتمال داده می شود که یوچی ها در سال های 139 – 129 قبل از میلاد رود آمو را عبور نموده و وارد بلخ شده باشند. با ورود کوشان ها به بلخ آنان بر خرابه های مدنیت یونانو – باختری، اساس امپراطوری خود را ریختند که یکی از دوره های طلایی تاریخ سرزمین ما محسوب می شود. کوشان ها شهر های را که که خود ویران نموده بودند، دوباره آباد ساختند.
کوشانی ها حدود دو قرن (از 178 میلادی تا 376 میلادی) بر سرزمین وسیعی که در شمال آسیای میانه و در جنوب شمال هند را در بر می گرفت، حکومت کردند. معروفترین امپراطور کوشانی ها کنیشکا است. معمولاً تاریخ کوشانی ها را به چهار دوره تقسیم می کنند؛ دوره صحرانوردی و بادیه نشینی، دوره کوشان های قدیم، دوره کوشان های کبیر و دوره کوشان های متأخر.
کوشان ها در دوران اوج اقتدار و عظمت خود دارای دو پایتخت بودند؛ پایتخت زمستانی آنها شهر پشاور بود و پایتخت تابستانی آنها شهر بگرام با قصر ها و منازل مجللی بود که با قصر های امپراطوران روم و خانواده هان در چین همسری می نمود. کوشانی ها در دوران عظمت خود از جمله سه قدرت بزرگ دنیای باستان که دو تای دیگر آن روم و چین بود، محسوب می شدند.
باستان شناسان متفق اند که گور های مکشوفه در طلاتپه مربوط به خانواده شاهی کوشان ها بوده است، اما این اعضای خانواده سلطنتی که شامل یک مرد و پنج زن می شوند، قبل از این کوشان ها امپراطوری شان را اساس گذاری نمایند، وفات نموده اند. تاریخ دفن این گور ها به سال 100 پس از میلاد که درست 78 سال قبل از به سلطنت رسیدن کدژوله کدفیزس نخستین پادشاه کوشانی ها است، می رسد. از این معلوم می شود که این شاهزادگان کوشانی که در طلا تپه دفن اند، هنوز در مراحل زندگی بادیه نشینی خود قرار داشته اند.
در مجموع حدود بیش از 20000 قطعه آثار نفیس طلایی که شامل زیورآلات، افزار جنگی، تندیس های کوچک و طلایی خدایان کوشانی، تاجی طلایی و کمربند های مطلا را شامل می شود، از طلا تپه بدست آمده است.
در تمام این اشیای باستانی ما می توانیم به خوبی باور ها و عقاید مذهبی، اسطوره ها و شیوۀ زندگی کوشانی ها را در دورۀ که هنوز به شکل بادیه نشینی زندگی می کردند ببینیم. البته گنجینۀ باختر باید به صورت دقیق و علمی از جانب متخصصین تاریخ، باستان شناسی و هنر مورد ارزیابی و مطالعه قرار گیرد تا جزئیات باور ها، عقاید، هنر و در یک کلمه فرهنگ کوشانی ها را بدانیم.
در نوشتن این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
1- گنجینۀ باختر، چاپ لیننگراد، 1985 (متن انگلیسی)
2- گنجینۀ مخفی افغانستان (نشر موسسه جغرافیای ملی امریکا، متن انگلیسی)
3- تاریخ تاجیکان، بابا جان غفوروف

نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button