افغانستانتاریخ افغانستان

آرامگاه شیر؛ کتابی از جان‌لی اندرسن در مورد آمرصاحب

آریاپرس

مشخصات کتاب
نویسنده: جان‌لی اندرسن
مترجم: عتیق الله ساکت
تعداد صفحات: 232
نسخه پی دی اف کتاب به اجازه‌ای مترجم نشر گردیده است.

نوشتن در مورد احمدشاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان، کسی‌که در طی 49 سال عمر پربار خویش کارنامه‌های سترگی از خود به یادگار گذاشت که در همان نخستین سال‌های مبارزه‌اش او را در ردیف قهرمانان افسانوی و اسطوره‌یی سرزمین ما چون رستم جهان‌پهلوان، گرشاسپ آن دلیر شیرگیر عرصه‌ی ناورد، اسنفدیار، آن یل رویین تن قرار داد، سهل ممتنع است. سهل ممتنع به این معنا که از یک‌طرف مآخذ و منابع فراوان شامل مصاحبه‌ها و فیلم‌های زیادی از آمرصاحب وجود دارد، هم‌چنان انبوهی از مقالات و کتاب‌های پژوهش‌گران و فیلسوفان برجسته‌ی عصر ما در مورد او در دسترس اند. به قول دشتی صاحب که در کتاب «دور و نزدیک آمرصاحب» بیان داشته است، پس از حضرت مولانا، آمرصاحب یگانه شخصیت کشور ما است که بیشترین کتاب‌ در موردش نوشته شده و فلم های مستند تهیه گردیده است. بنابراین منابع برای تحقیق در مورد زنده‌گی و کارنامه‌های آمرصاحب خیلی زیاد است و زمانی ما به غنامندی این منابع متوجه می‌شویم که تعداد زیادی از یاران و هم‌سنگران او هنوز زنده اند که یادها و خاطراتی از او با خود دارند که هرکدام روایت‌ها و داستان‌های منحصر به فردی از حوادث تاریخ معاصر ما اند. فراوانی و گونه‌گونی منابع در مورد آمرصاحب، زنده‌گی و کارنامه‌هایش نوشتن و تحقیق در مورد او را خیلی ساده ساخته است.

نویسنده‌گانی چون مارسلاگراد نویسنده کتاب «مسعود: سیمای صمیمی از یک رهبر افسانوی» و یا ژیلا بنی یعقوب نویسنده کتاب «فرمانده مسعود» که دو کتاب خیلی پر فروش و معروف در معرفی شخصیت آمرصاحب اند، روش کار و پژوهش‌شان گفتگو و مصاحبه با هم‌سنگران و دوستان آمرصاحب و گاه با دشمنان و رقبای او بوده است، تا از این طریق به حقیقت شخصیت او راه بیابند. در حالی که کسی چون سندی گال نویسنده‌ی کتاب «ناپلیون افغانستان» که از نخستین سال های جهاد با آمرصاحب شناخت داشت و همیشه با او در تماس بود و بارها او را ملاقات کرده بود، در نوشتن کتاب خویش بیشتر بر چشم دیدها، خاطرات و صحبت‌ها و تماس‌های خود با آمرصاحب اتکا دارد. ظاهراً کار این پژوهش‌گران برای نوشتن کتاب در مورد آمرصاحب ساده به نظر می‌رسد، اما وقتی ما کتاب های این نویسنده‌گان را می‌خوانیم، در می‌بابیم که آنها برای به تصویر کشیدن سیمای واقعی آمرصاحب تا چه حد در تقلا بوده اند. چنان که روری استورات، سیاستمدار و نویسنده‌ی انگلیسی در مقدمه‌ی که بر کتاب «ناپلیون افغانستان» نوشته است، تذکر می‌دهد: «مسعود یک قهرمان پیچیده برای عصر مدرن است.»

آمرصاحب بی‌تردید شخصیت پیچیده و چند بُعدی داشت، از یک طرف او فرمانده و سپهسالار برجسته‌ی بود که وقتی در گرماگرم جنگ و نبرد می‌دیدیش به یاد رزمندگان سلحشوری چون رستم دستان، یا ابومسلم خراسانی و یا یعقوب لیث صفار می‌افتادی که در هنگامه‌ی کارزار با شجاعت و درایت سربازان خویش را رهبری می‌کنند، اما همین فرمانده نظامی وقتی در حلقه‌ی یاران و دوستان سخن‌دان قرار می‌گرفت؛ شعر می‌خواند، غزل عرفانی می خواند، به حافظ علاقه داشت، بیدل را می پسندید، موسیقی می‌شنید، از ادبیات، از عشق و عشق عرفانی به خداوند صحبت می‌کرد. و آنگاه که این عارف ربانی در محیط صمیمی خانواده‌ی‌ خویش قرار می‌گرفت، با فرزندان و همسر خویش همانند پدر و همسری مهربان و فداکار برخورد می‌کرد. برای فرزندان خویش قصه می گفت و با شوخی های با مزه‌ی خویش فضای خانواده را مملو از حلاوت و صمیمی می‌ساخت. هرگاه این پدر مهربان و همسر فداکار در جمع مردم خویش می‌بود، درست مانند یکی از آنها؛ درست مانند همان دهاقین عادی و روستا نشنیان ساده‌ی دره های هندوکش از فصل ها و کشت‌ها صحبت می‌کرد، از مشکلات طبیعی چون خشکسالی‌ها و سیلاب‌ها شکوه می‌نمود، از فراوانی حاصلات باغ‌ها و مزارع اظهار خرسندی و شکران می‌کرد. و اما گاهی‌که این روستایی ساده دل فارغ از غوغای دنیا در خلوت و در تنهایی خویش قرار می‌گرفت، چنان عشقانه با پروردگارش به راز و نیاز می‌نشست که به یاد عارفان پاکباخته‌ی می‌افتادی که دنیا و مافیها را ترک کرده، جز خدا به هیچ چیز دیگری دل بستگی ندارند. این گسترده‌گی، پیچیده‌گی و تنوع ابعاد شخصیتی آمرصاحب است که نوشتن در مورد او را دشوار می سازد.

روی همین دلایل است که نوشتن در مورد آمرصاحب و تاریخ مبارزات او که صدها حادثه و واقعه‌ی تو در تو در خود دارد، دشوار و نیازمند پژوهش گسترده‌ و همه جانبه نه تنها در مورد خود آمرصاحب و کارنامه‌هایش، بلکه در رابطه به حوادث تاریخی که گاه او خود عامل وقوع شان بود، است. نیاز است که ظهور و تکامل شخصیت آمرصاحب را در بستر زمان، در بستر تاریخ معاصر افغانستان که شخصیتی به نام احمدشاه مسعود را آفرید و این شخصیت در همین بستر به مبارزه آغاز کرده، پخته شد و به کمال رسید، مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.

جان لی اندرسن، زنده‌گی‌نامه نویس مشهور آمریکایی که برای روزنامه معروف نیورکر نیز کار می‌کند، نویسنده‌ی کتاب “آرامگاه شیر” است. آقای اندرسن نوشتن زنده‌گی‌نامه‌های رهبران بزرگی چون چه گوارا و فیدل کاسترو را در کارنامه دارد. با این که “آرامگاه شیر” زنده‌گی‌نامه‌ی آمرصاحب نیست، فقط بخش‌های معدودی از آن به آمرصاحب ارتباط دارد، اما در کل این کتاب  حوادثی را که درست پس از شهادت آمرصاحب و حادثه یازدهم سپتامبر 2001 در افغانستان اتفاق افتاد، مورد پوشش قرار می‌دهد. ذکر برخی حوادث و روی‌دادهای آن روزهای سیاه که سرتاسر کشور را غبار غم ناشی از شهادت آمرصاحب فراگرفته بود و بی‌تردید بسیاری از ما ها که شاهد آن حوادث و روی‌دادها بودیم اما به دلیل درگیر بودن ذهن ما به شهادت آمرصاحب و مبهم بودن آینده‌ی افغانستان در نبود آمرصاحب، هرگز متوجه جزییات آن رویدادها نشده‌ایم، برای تاریخ کشورما خیلی با اهمیت است.

جان لی کتابش را با روایت چگونگی آمدنش به افغانستان، آغاز می‌کند. او گویا با هوشیاری از قبل تصمیم داشته است که از آنچه در این سفر و سفرهای بعدی به افغانستان می‌بیند و یا می‌شنود، باید کتابی بنویسد، روی همین ملحوظ است که ما می‌بینیم او گفتگوی خود با مردم عادی را با همان جزییاتی بیان می‌کند که مثلاً مصاحبه‌ی خود با استاد ربانی یا یکی دیگر از رهبران سیاسی و نظامی کشور را. ذکر جزییات صحبت‌ها و ملاقات‌های او با مردم عادی، فرماندهان جهادی و حتا اسیران طالبان که نزد نیروهای جبهه مقاومت ملی اسیر بودند، خیلی شگفت آور است. بدون شک جان لی هر شب قبل از به خواب رفتن جزییات صحبت‌ها و وقایع روز را با دقت در دفترچه‌ی یادداشت خود می‌نوشته است و آن را برای روزی که کار نوشتن “آرامگاه شیر” را آغاز کند، حفظ می‌کرده است.

نویسنده در ذکر نقل قول‌ها، دیدگاه‌ها و برخی جزییات گاه تا سرحد ذکر جزییات غیر ضروری پیش رفته است. و گاهی هم مواردی را نقل کرده است که نشان از عدم دقت او در رعایت برخی اصول و موازین خبرنگاری است. آقای جان لی حداقل در یک مورد به اعتراف خودش اخلاق خبرنگاری را نیز نقض کرده است. در بخشی از کتاب نویسنده سخنی را از صلاح الدین ربانی نقل می‌کند و سپس تذکر می‌دهد که صلاح الدین به من گفته بود که این حرف او را در کتاب ننویسم. اخلاق نویسنده‌گی حکم می‌کند که نویسنده سخنانی را که از دیگران نقل می‌کند، با اجازه‌ی آن‌ها نقل کند و اگر فردی به خبرنگار یا نویسنده‌یی اجازه‌ی نشر سخنش را نمی‌دهد، نویسنده حق ندارد آن سخن را در نوشته‌ی خویش به نام آن شخص نقل کند. آقای جان لی اما این اصل اخلاقی نویسنده‌گی را در این کتاب در نظر نگرفته است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم که او در شهر فیض آباد با شخصی به نام ادریس که گویا خبرنگاری بوده است برای یکی از جراید  دولتی مربوط به حزب دموکراتیک خلق، گفتگو می‌کند. در این گفتگو ادریس خود را فردی اته‌ییست (منکر موجودیت خدا) معرفی می‌کند، مسایلی را در رابطه به استاد ربانی نقل می‌کند که به دشواری بتوان باور کرد، علت هم این است که ادریس فردی بی‌باور به خداست و بدون شک شخصیتی مانند استاد ربانی که یک رهبر دینی و مذهبی است، برایش جذابیتی ندارد. نویسنده اما بدون درک این نکته و بدون توجه به اختلاف ایدیالوژیک میان ادریس و استاد ربانی سخنان ادریس را مو به مو نقل می‌کند. البته نویسنده حق دارد که هرچه را می‌خواهد در کتاب خویش بگنجاند، و هرچه را می‌خواهد نگنجاند، اما نقل سخنانی که ریشه در تضاد‌های ایدیالوژیک دارد، بدون شک ارزش و اعتبار کتاب را پایین می‌آورد.

در برخی موارد نویسنده دچار عدم دقت در آنچه بیان کرده است، شده است. مثلاً در بخشی از کتاب جمشید، یکی از سکرتران آمرصاحب را به حیث خواهرزاده‌ی او معرفی کرده است که حقیقت ندارد. در قسمت ایجاد مؤوسسه‌ی آریانا فیلم نیز دچار اشتباه شده است که خوشبختانه مترجم گرامی آن را در پاورقی تصحیح کرده است.

آنچه محاطب فارسی زبان و به ویژه افغانستانی این کتاب حین مطالعه‌ی آن باید مد نظر داشته باشد، این است که به ادعاها، نقل قول‌ها و اظهارات نویسنده یا کسانی که نویسنده از آن‌ها نقل کرده است، با دید تحقیقی-انتقادی بنگرد. به دلیل این که نویسنده‌ی کتاب اظهارات مردم عادی، کسانی که از قضایا و حوادث سیاسی و نظامی کشور در حد «آوازه»ها اطلاع دارند، را با همان جزییات وطول و تفصیل نقل کرده است، که دیدگاه‌های رهبران درجه اول کشور را. بنابراین لازم است تا کتاب با دید ژرف و انتقادی خوانده شود؛ کما این که لازم است هر کتابی با این رو‌کرد مطالعه گردد.

در این میان بخشی که نویسنده توانسته است تا حدی حق مطلب را به خوبی ادا کند، همانا بخشی‌ است که به جزییات شهادت آمرصاحب اختصاص دارد. به ویژه لجاجت نویسنده در پاسخ‌گو قرار دادن بسم‌الله محمدی، آخرین وزیر دفاع نظام جمهوریت و عبدالرب سیاف، یکی از رهبران جهادی که تروریست‌های القاعده با کمک آن‌ها از خط نبرد گذشته، وارد پنجشیر شدند و به دلیل توصیه‌ی سیاف آمرصاحب حاضر شد به آن‌ها وقت مصاحبه بدهد، قابل تمجید است.

نویسنده چنان در قسمت پاسخگو قرار دادن این دو که بی‌تردید مسئولیت اصلی اجازه دادن به تروریستان برای داخل شدن به مناطق تحت حاکمیت دولت اسلامی افغانستان و زمینه‌سازی ملاقات آن‌ها با آمرصاحب متوجه هردوی شان است، پافشاری می‌کند که بار بار سبب خشم آن دو می‌گردد.

روایتی که از قول دشتی صاحب شهید در این کتاب از «لحظه‌ی فاجعه» آمده است، درست همان روایتی است که دشتی صاحب خود در کتاب «لحظه‌ی فاجعه» که به حادثه‌ی شهادت آمرصاحب اختصاص دارد، بیان کرده است.

ترجمه‌ی کتاب شیوا و روان است. دوست گرامی‌ام ساکت صاحب به خوبی از عهده‌ی ترجمه‌ی این کتاب برآمده است. برای جناب ساکت صاحب از خداوند بزرگ توفیق بیشتر در عرصه‌ی کارهای فکری و فرهنگی خواهانم.

خواننده‌گان محترم می‌توانند کتاب را از لینک زیر دانلود کرده، مطالعه کنند.

نوشته های هم‌سان

Back to top button