اوّل، تربیت سیاسی
جوانمرد پاییز
تربیت چیست؟ همهآنچه که باعث میشوند رفتارها درست باشند و ناب. و تربیت سیاسی؟ دانستن و بهکار بستن برترین رفتار در کارِ سیاسی.
چه باشد کار سیاسی اگر کارگزار آن بیتربیت باشد؟ بیتربیت، یعنی چون در آزمونی که بایست سربلند برآید و کسبِ غرور و افتخار کند، از خود ناشایستگی نشان دهد، زیرا جاناش هنوز ناپالوده است. ناپالودهگی جان چگونه ممکن است از میان برود و جایش پاکی بیاید و شایستگی؟ اگر فرد تنها باشد بایستی پالودگیِ جان را هدف قرار دهد، بخاطر آن دست به تجربههای ریاضتکشانه زند و چیزها را به پاکی بسنجد و هم با قوای درستِ سنجیدن مطالعه کند؛ و اگر فرد در جمع باشد، باید کسی را که تجربهی بالا را از سر گذرانده به موعظهی جمع فرا بخواند، البته باید مواظب بود که موعظهگر خود ماری نباشد و با حلقه زدن دور این گوسپندان نیشاش را خالی نکند، یا چون فروشندهای که اینان را دست بسته در بازار بفروشد!
اگر فرد خود پالوده شده باشد و آگاه، میتواند جمعی را تشکیل و سازمان بدهد. اما غایتِ کار برایش باید رسیدنِ به خیری عمومی باشد و نه هیچ خواستی شخصیای دیگر. البته یک خواست میتواند گاهی مستثنا واقع شود و آن خواستِ فرد برای جاودانگی نام است!
در غیر آن، اگر آنچه بهنام کارِ سیاسی توسط کسانی انجام داده میشود، مقصدش نمایشی باشد برای بهدست آوردن چیزی پست، چه شهرتی یا مالی و مقامی، و یا نوازشی از دستِ ناپاکی، فرد به خطا رفته است!
چنانچه در دورانی که ما به جوانی رسیدیم، افراد شور سیاسی خود را- و شعوری اگر داشتند- برای دو چیز میفروختند: شهرت و پول. شاید هم به چیزهای دیگری میفروختند که همهی این معاملهها، عین فروختن روح خود به شیطان میماند.
شهرت را از راهِ شبکههای اجتماعی مجازی گدایی میکردند، این پرستندگانِ شهرت! و ای کاش کارِ شان تنها برای بهدست آوردن شهرت بود، که ارچند این خواست نزد ما ناپسند باشد، اما پستتر از خودفروشی برای پول نیست! شاید بگویید آنها قدرت را هم میخواستند! آری! قدرت را میخواستند تا بدان طریق پول بهدست آورند. و این همه از کجا میآمد؟ از ناپاکیِ جانِ شان و از نداشتنِ تربیت سیاسی!
پس، هرکه میخواهد کار سیاسی بکند و به جنگ شرّ وارد میدان شود، پیشتر از همه باید به دنبال تربیت سیاسی باشد. چه باشد تلاشِ فرد برای کارِ سیاسی اگر تربیتی وجود نداشته باشد؟ راه رفتن در وسط لجن! آیا ممکن است آنکه در لجن راه میرود فاسد نشود؟ ممکن نیست، مگر اینکه ابزار آنرا داشته باشد و طریقِ عبور را خوب بداند. چه کسی طریقِ عبور را خوب میداند و لجن او را و دامنش را ناپاک نمیگرداند؟ آنکه تربیت سیاسی میداند!
آنکه با تربیت سیاسی مسلح میشود و سلاحِ دیگرش را جهانبینیِ درست و انسانی انتخاب میکند، یعنی چیزی کم از رویینتن نیست. مثل اینکه جنگاوری تردست به نبرد غولان رفته باشد و سراپایش ملبس به زرهِ سبک. شکستی در کار هست؟ اگر هم جنگاور کشته شود، چون با دیوی جنگیده است نامش جاودانه میشود و خودش الگو، و اگر به غول تسلیم شود، نامش تا همیشه ملوث به داغ میگردد.
آیا فردی که تربیت سیاسی دارد ممکن است دچار خطا شود؟ آری، خطا از دو منشاء میتواند در او وارد شود:
یک. خواستههای انسانی
دو. جهانبینیِ غلط
برای در دست داشتنِ مهار خواستهها ضرورت به این است که فرد دوامدار خودش را زیر نظر داشته باشد تا در جایی از کار، خواستهای شخصی بر خواستهای اساسی که همانا خیرِ عمومی است، فایق نهآید.
و برای پرهیز از جهانبینی غلط، ضرورت است تا فرد پژوهشی اساسی نماید بر آنچه به عنوان راهِ خود انتخاب میکند. راه سیاسی عبارت است از منشاء تحلیل فرد نسبت به مسائل، کارزارِ روزمرهی سیاسی و سرانجامِ کار او که همان خواستِ آخرِ فرد از مبارزهی سیاسی است.
جریانهایی که فعالیت سیاسی یا نظامی دارند به حتم بایست بر تربیت افرادِ مربوط به جریان خود تلاش کنند و تا فردی که عضو آنهاست با قاعدههای اخلاقی جریان آشنا نشد، نباید وارد کارزار شود. البته کسانی هم گاهی به استثناء وارد یک جریان میشوند که سراپا تربیت اند و آماده، که حتیٰ آنها نیز ضرورت دارند تا منطبق با قاعدهها عمل نمایند، چه بسا اگر آن فرد، شخصی باشد که خود فرداها قاعده میسازد، شاید بتواند روزی قاعدههای بهتر را جایگزین کهتر بسازد.
دروغ نگفته باشم اگر بگویم که قریب به همه این جریانهایی که میبینم خود ضرورت به تربیت اساسی و خانهتکانی دارند! زیرا رئوس این جریانها دست کسانی است که خود معنای کاملِ شرّ اند؛ و تا این افراد بر مسند بمانند، جریان روی خیر را نخواهد دید، ارچند جریان قاعدههایی نیک را به عنوان رفتارهای اخلاقی خود انتخاب کرده باشد.
پس باز هم میگوییم: اوّل، تربیت سیاسی! و تا این مطلوب به دست نیامد، کارِ سیاسی مردود است؛ زیرا هرآن ممکن است به فساد بیفتد و بازهم نسلی را و جامعهای را به تباهی بکشاند!