گزارش ها

اسد خونبار 1377؛ کشتار بی‌رحمانۀ اهالی مزارشریف توسط طالبان

رحمت الله بیگانه

«شورش مهمی در شمال افغانستان به‌وقوع پیوسته است، رهبری این اغتشاش به دست جنرال ملک است.»

این خبررا رادیو بی بی سی نشر کرد؛ خبر‌کوتاه اما خیلی تکان‌دهنده بود.

به تاریخ ۲۹ جوزا ۱۳۷۶ خورشیدی، ولایت بلخ به اثر نفوذ طالبان، به دست مخالفین جنرال دوستم سقوط کرد، به تعقیب آن سیلی از نیروهای طالبان از زمین و هوا وارد ولایت بلخ شدند.

جنرال ملک با تبانی پاکستانی‌ها و طالبان ولایت بلخ را از کنترول‌ نیروهای وفادار به دولت اسلامی افغانستان خارج کرده و جنگ به حومه‌های ولایت فاریاب افغانستان کشانیده شد.

طالبان با استفاده از اختلافات بین جنرال دوستم و جنرال ملک، با ملک قراردادی بستند که متن آن رسانه‌یی نشد، اما طالبان به جنرال ملک وعده کرده بودند، درصورت پیروزی، اختیار‌دار پنج ولایت شمال کشور خواهد‌شد.

جنرال‌ملک چگونه دست به این‌کارخطرناک زد؟

درسرطان سال ۱۳۷۵ خورشیدی، رسول پهلوان برادر جنرال ملک و یکی از قواندانان پرقدرت جنرال دستم، درمنطقه دشت الوان شهرمزار شریف ترور شد، برادران رسول پهلوان، جنرال ملک و گل محمد پهلوان، در ماجرای قتل رسول پهلوان، دست دوستم را دخیل دانسته و کینه و انتقام را به دل گرفته و در صدد مساعد شدن وقت، انتظار ماندند و این فرصت را با پیشروی طالبان به شمال کشور مساعد دانسته و پای طالبان را به صفحات شمال افغانستان باز کردند. شورش نظامی علیه دوستم، به همکاری طالبان راه افتید و دوستم با فشار نظامی مخالفین، از افغانستان فرار کرد. طالبان با همکاری جنرال ملک کنترول شهرمزار شریف را به دست گرفتند.

پس از اینکه نیروهای نظامی طالبان به شهر مزار رسیدند، آنها از قتل و کشتار مردم دریغ نکرده و شهر را وحشت فرا گرفت، دیگر از تعهد و پیمان حرفی نبود، آنها با عقده‌مندی تمام، در روزهای اول، دوم و سوم این رویداد دست به کشتار بی‌رحمانه و ظالمانۀ مردم شهر زدند.

.جنرال ملک که در تبانی با طالبان سبب سقوط شهر مزارشریف گردید

بعد از انتشار خبرتکان‌دهنده سقوط شهرمزار شریف، به‌همکاری جنرال ملک، احمدشاه مسعود فرمانده کل نیرو های مقاومت که در درۀ پنجشیر سنگر داشت، تلاش کرد، تا با جنرال ملک به تماس شود، اما ملک به ‌تیلفون های آمرصاحب جواب نداد، زیرا فرماندهان ارشد طالبان با او یک‌جا بودند. فرمانده مسعود یک روز بعد سقوط شهر مزار، بازهم صبح وقت با تیلفون ستلایت به بلخ زنگ میزند، تماس بعد از زنگ‌های مکرر برقرار می‌گردد، مسعود در شرایط خیلی دشوار که جنگ تمام شهر‌مزار را فرا گرفته بود و شهر در آتش می‌سوخت، به ملک اطمینان داد که او مورد حمایت‌اش قرار دارد، نگذارد طالبان در ولایت بلخ مستقر شوند.

 شهر در آشوب تمام می‌سوخت، نیروهای اشغالگر با قساوت و بی رحمی تمام به قتل و دستگیری افراد می پرداختند.

مقامات طالبان با همکاری طیارات پاکستانی نیروهای تازه نفس را از ولایات مختلف افغانستان جمع کرده و به میدان هوایی بلخ انتقال دادند.

واضح است که‌جنگ‌ها به وسیله سلاح و تجهیزات نظامی به پیروزی می‌رسند، اما قسمت زیادی از این پیروزی‌ها را خردمندی انسانها به موفقیت می‌رساند. احمدشاه مسعود فرمانده کل نیروهای جبهه مقاومت، با خردمندی بی نظیر، بعد از سه روز موفق شد، تا با تشویق ها و دادن اطمینان ‌های متواتر به جنرال ملک، جنگ پراکنده و قیام مردمی را مدیریت کرده به نفع مقاومت تغییر جهت دهد و شهکار دیگری بر شهکار های سیاسی و نظامی خود بیفزاید.

 قیام مردمی آغاز گردید، طالبان در کوچه ها و پس‌کوچه های شهر مزار مورد حملات نیروهای جنبش و مردم قرار‌ گرفتند. بعد از مدت کوتاهی نیروهای ملک موفق شد که میدان هوایی ولایت بلخ را محاصره کرده و مانع پرواز طیاره‌های پاکستانی‌ها گردیده و نیروهای اشغالگر را اسیر کردند.

دراین نبرد خونین، بیش از چهار هزار نیروی نظامی طالبان اسیر، زخمی و یا کشته شدند. در این قیام: عزیزاحمد خان نماینده پاکستان، ملاغوث سرپرست وزارت خارجه طالبان، ملااحسان الله مسوول امور مالی طالبان، ملاعبدالرزاق رییس تنظیمیه شمال، اسیر قیام کننده‌گان گردیدند. همچنان هشت فروند طیاره پاکستانی به دست قیام کننده‌گان افتید.

ظاهراً خطر جدی سقوط افغانستان به دست طالبان رفع گردید، اما اینکار از شدت جنگ‌ها نکاست.

مقاومت و جنگ ادامه پیدا کرد، تا اینکه به تاریخ ۱۷ اسد ۱۳۷۷ خورشیدی، بار دیگر ولایت بلخ مورد آشوب جنگ قرار گرفته و طالبان بار دیگر این ولایت را اشغال کردند.

این‌بار طالبان با عقده مندی تمام به این ولایت هجوم برده و در اولین اقدام بیش از یکهزاروپنجصد تن از افراد دهکده منطقه قزل‌آباد را که همه هزاره و شیعه بودند و در سر راه نیروهای اشغالگر قرار داشتند، با بیرحمی قتل عام کردند.

یکتن از شاهدان که با پای پیاده از این دهکده گذشته بود، در صحبتی با من گفت:

“منطقه را تعفن زیادی فرا گرفته بود، حیوانات این دهکده بعد از اینکه علوفه شان تمام شد، همه در طویله ها جان داده بودند.”

یکتن دیگر از باشنده گان روستای سیدآباد، منطقه دیگری در شهر مزارشریف، ماجرای منطقه خود را که در این آشوب وحشتناک گیرمانده بود، چنین حکایت کرد:

هنگامیکه طالبان به تاریخ ۱۷ اسد ۱۳۷۷ خورشیدی، بار دوم به این شهر مسلط شدند، چه برما گذشت؛ اوگفت، منطقه سیدآباد ازمرکز شهر مزار شریف ده دقیقه فاصله دارد. به قول او اولین جرقه قیام مردمی در دور اول حاکمیت طالبان بر شهر مزارشریف، از همین ساحه آغاز گردیده بود، لذا طالبان با خشم وکین اکثریت مردم این محل را قتل عام کردند.

وی که در جنگ‌های کابل به مزار مهاجر گردیده بود، مدت هفت سال در این منطقه بود و باش داشت، گفت: طالبان بعد از اینکه به منطقه سیدآباد ولایت بلخ رسیدند، ابتدا در بلندگوها صدا زدند که کسی از خانه خود بیرون نشود؛ بعد از دو روز محاصره زن، طفل، جوان و مردهای این منطقه را از خانه‌های شان کشیده و در کانتینرها و دگر محلات جابجا کردند. وقتی نوبت من و اولاد‌هایم رسید، چند طالب تفنگ‌دار که دیگران را به کانتینرها رهنمایی می‌کردند، ما را از خانه کشیده و من به زبان پشتو از آنها پرسیدم:

چیرته لارشم؟

طالب از من پرسید: له کوم حایی؟

گفتم: زه کابلی یم!

پرسید: دلته حه کویی؟

گفتم: دلته کور می ده!

با همین گفتگوی مختصر من و خانواده ام از کشتن نجات یافتیم.

طالبان مرا داخل خانه ساختند و گفتند که از خانه بیرون نشوین!

وی گفت: با وجود اینکه من و خانواده ام نجات یافتم، اما وحشت آن‌روز سیاه را هیچگاهی فراموش نمی‌کنم. فریاد ها و چیغ زنان و کودکان هنوز درگوشم طنین انداز است. طالبان تعدادی ازمردم را با کانتینرها انفجار دادند و تعدادی را به رگبار بستند و تعداد دیگری که گفته شد همه جوانان هزاره بودند، را به پشت موتر‌های داتسن بسته کرده و به سرک کش کردند، تا بمیرند!

مقاومت و جنگ ادامه پیدا کرد، تا اینکه به تاریخ ۱۷ اسد ۱۳۷۷ خورشیدی، بار دیگر ولایت بلخ مورد آشوب جنگ قرار گرفته و طالبان بار دیگر این ولایت را اشغال کردند.

این‌بار طالبان با عقده مندی تمام به این ولایت هجوم برده و در اولین اقدام بیش از یکهزاروپنجصد تن از افراد دهکده منطقه قزل‌آباد را که همه هزاره و شیعه بودند و در سر راه نیروهای اشغالگر قرار داشتند، با بیرحمی قتل عام کردند.

یکتن از شاهدان که با پای پیاده از این دهکده گذشته بود، در صحبتی با من گفت:

“منطقه را تعفن زیادی فرا گرفته بود، حیوانات این دهکده بعد از اینکه علوفه شان تمام شد، همه در طویله ها جان داده بودند.”

تعداد اندکی در این منطقه زنده ماندند. مرده‌ها هرطرف پراکنده بودند، طالبان اجازه دفن را نمی‌دادند، تا این که همه آماسیده و بوی تعفن تمام منطقه را فرا گرفت. بالاخره صلیب سرخ همه مرده ها را با بلدوزر زیر خاک کرد.

وی گفت: هیچ رسانه‌یی قتل عام مردم سیدآباد شهر مزارشریف را انعکاس نداد.

برای اینکه طالبان همین اکنون به کابل حاکم اند، نخواستم که هویت شخص مذکور را افشا کنم، تا زنده گی فرد مذکور با خطر مواجه نگردد.

طالبان در دور اول پس از حاکمیت‌شان به افغانستان، چنان روش ظالمانه و ددمنشانه را در مقابل رعیت مظلوم افغانستان انجام دادند که تاریخ معاصر افغانستان کمتر به یاد دارد. آنها با بخشی از پشتون‌ها، خونخوار‌ترین و ظالمترین حکومت را در افغانستان پیاده کردند.

طالبان در دور اول با شعار محو شرو فساد آمدند و اما خودشان غرق فساد و جنایت شدند. جالب اینکه همۀ این جنایت و خونریزی را زیر نام دین و با افتخار و ثواب انجام دادند.

این بود روایت اسد خونبار که طی آن صد ها هم‌وطن بیگناه ما که بیشترشان هزاره ها و شیعیان بودند، از طرف گروه طالبان قتل عام شدند.

نوشته های هم‌سان

Back to top button