بدخشان، مقاومت و دردِ سرهای طالبان
باسط آریانفر
بدخشان، لقمهایست که هضماش در درازمدت برای طالبان دردسرهای فراوانی را بهبار خواهد آورد؛ اخیراً جبههی مقاومت ملی در مناطق مختلف بدخشان دست به یکسری تحرکات ملموسی زده است. تحرکاتی که نسبت به هر منطقه وهر زمانٍ دیگر نتیجهمند و امیدوارکننده است. در نتیجهی این تحرکات، مناطقی موقتاً از مدیریت طالبان خارج، فرماندار و فرمانده امنیت و دادستان شهرستان شکی به اسارت نیروهای مقاومت درآمده، تمام تجهیزات نظامی موجود در مرکز شهرستان بهسنگرهای مقاومت منتقل شده است. البته نباید از یاد برد، که مقاومت در بدخشان همواره وجود داشته، اما بیسروصدا و در غیبت دوربینهای فیلمبرداری و تبلیغات رسانهای. اینبار اما ظاهرا با گسترش بیشترِ حوزهی فعالیت نیروهای مقاومت در بدخشان، بخشی از فعالیتها و دستآوردهای جبهه به رسانهها درز کرده است.
بدخشان در درازمدت میتواند کانونیترین بسترِ بحرانآفرین برای حاکمیت طالبان و حیاتیترین سنگر نیرومندسازی برای جبههی مقاومت باشد. جغرافیای راهبردی، اهمیت اقتصادی و نقش تعیینکنندهی امنیتی از جمله عوامل و ويژهگیهای استراتژیک بدخشان است که میتواند بهسادهگی به تغییر معادله در منطقه کمک کند.
مناطق مهم و استراتژیکی چون بدخشان با ویژهگیهای فوق در مطالعات ژئوپولیتیک و منازعات بینالمللی نقش محوری و راهبردی دارد. در تقسیمبندی موقعیتهای جغرفیایی- محوری، حاشیهای، بیرونی و استراتژیک- بدخشان در جغرافیای افغانستان تنها منطقهایست که هم محوری و راهبردی است(متاثر از عامل ثابت)، و هم نقش تعیینکنندهای در اجرا/ سبوتاژ راهبردهای امنیت منطقهای و توسعهی اقتصادی(متاثر از عوامل پویا) در منطقه بهویژه آسیای مرکزی و مناطق مرزی چین با افغانستان و آسیای میانه را دارد.
بهسخن پرفسور جنیفر مورتازاشویلی، استاد روابط بینالملل در دانشگاه پترزبورگ «تعامل همسایهگان بهویژه روسیه و چین با واقعیت جدید افغانستان، طالبان، نه از سرِ خوشدلی و مستی، بلکه مبتنی بر ضرورت بود»، یعنی با غیرآمریکاییسازی امنیت مناطق جنوب و مرکزی آسیا ضرورتاً میبایست همسایهگان افغانستان به ویژه چین و روسیه که اهداف و منافع مشترک امنیتی در افغانستان داشتند، با طالبان وارد تعامل شوند. بدین معنی که پکن و مسکو عاشق انبوه پشم و خشم و دستار و شملهی طالبان نبودند، بلکه با استفاده از فرصت در پی اعمال قدرت و فراچنگآوری امیال خویش بودند.
یکی از عواملیکه چین و روسیه را به تعامل با طالبان کشاند، ضعف یا عدم تمایل دولتهای قبلی افغانستان در تامین امنیت مناطق شمال و شمالشرق افغانستان بهویژه بدخشان بود؛ زیرا بدخشان دهلیز امنی برای عبور و مرورِ جداییطلبان ترکستان شرقی و گروههای تندرو اسلامی به آسیای مرکزی و مرزهای چین بود/است. پرفسور مورتازاوشیلی همچنان معتقد است که چیناییها حتی تلاش کردند با ایجاد پایگاههای نظامی و امنیتی در مناطق مرزی بدخشانِ تاجیکستان و بدخشانِ افغانستان و تأمین هزینههای اقتصادی و تجهیزاتی این پایگاهها، ضروتِ همکاری و تعامل با طالبان را تا اندازهی کاهش دهند، اما سرعتِ سقوطِ جمهوریت کاذب غنی و بازگشت طالبان بهقدرت، برای پکن و مسکو راهی جز تعامل کامل با طالبان باقی نگذاشت. با این حال، این تعامل را نباید حمایت و پشتیبانی ارزیابی کرد، زیرا این تعامل معلول علتی است که آن همانا حفظ امنیت و تامین منافع در منطقه میباشد.
آسیای مرکزی- حیات خلوتِ سنتیِ روسیه- روزنهی ارتباطی وسیعی با سرزمینهای اصلی روسیه دارد. حضورِ گروههای تندروِ اوزبیکستانی و تاجیکستانی چون تحریک اسلامی اوزبیکستان، جنبش اسلامی اوزبیکستان، جماعت انصاراللهِ تاجیکستان و حتی اسلامگرایان حوزه قفقاز و چچینیها که سال ها در سایهی حضور طالبان در افغانستان حضور داشتند، تهدید جدیی علیه امنیتِ آسیای مرکزی و روسیه محسوب میشوند. حضورِ گستردهی اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی و اویغورهای سنکیانگ در صفوف طالبان نیز مایهی نگرانیهای جدیِ دولت چین بود/ است. مضاف بر عوامل بالا، رشد روزافزونِ حضورِ شاخهی خراسانِ گروه داعش در افغانستان ضرورت تعامل با طالبان را توجیهپذیر میکرد. ظاهراً اما طالبان درکسب رضایت مسکو و پکن در این حوزه ناکام بودهاند، زیرا طالبان برخلاف تعهداتشان نهتنها جنگجویان اویغور و اعضای جنبش جداییطلب ترکستان شرقی را به چین مسترد نکردند، بلکه در مبارزه با داعش نیز ضعیف عمل کردند. از همینرو تا کنون هیچکدام از حامیان جدی طالبان بهویژه روسیه و چین حاضر نشدند که دولت دفاکتوِ طالبان را به رسمیت بشناسند. اکثرِ قریب به اتفاق حامیان منطقهای طالبان برخلاف غرب در قضیهی افغانستان دغدغههای حقوق بشری ندارند و تا کنون در مورد حضور زنان در جامعه و تعلیم و تحصیل دختران حرفی برای گفتن نداشتند، بلکه بیشتر بر متغییر امنیت تاکید و توجه داشتند که بدخشان به عنوان مهمترین دهلیز ارتباطی میان افغانستان و مرزهای این دو حامی منطقهای طالبان میتواند نقش بسیار موثری (مثبت/نفی) در این عرصه ایفا کند.
سرعتِ سقوطِ جمهوریت کاذب غنی و بازگشت طالبان بهقدرت، برای پکن و مسکو راهی جز تعامل کامل با طالبان باقی نگذاشت. با این حال، این تعامل را نباید حمایت و پشتیبانی ارزیابی کرد، زیرا این تعامل معلول علتی است که آن همانا حفظ امنیت و تامین منافع در منطقه میباشد.
بهگزارش بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل، قسمیکه در بالا هم اشاره شد، طالبان در مورد اویغورها و اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی و تعهداتشان با چین بهشدت دچار مشکل شدهاند. از یک طرف به چین تعهد سپردهاند که این جنگجویان را تحویل پکن بدهند، از طرفی هم نتوانستند یا نمیخواهند قناعت اعضای تندروترِ خود در این مورد را حاصل کنند. فشار پکن بر طالبان و تضادهای درونی طالبان بر سر استرداد یا حفظ این نیروهای جنگی سبب شده که طالبان آنها را از بدخشان به مناطقی چون تخار، بغلان، جوزجان، سمنگان و سرِ پل منتقل کنند. فرماندهان ارشدِ تندروان اویغور و حتی شاخهی انصارالله تاجیکستان و جنبش اسلامی اوزبیکستان اما نسبت به نیات طالبان متردد اند، و اغلب ترجیح دادهاند با افراد و گروههای زیردست شان از صفوف طالبان جدا و به شاخهی خراسان گروه داعش بپیوندند. همین امر در مورد تعهدات و عملکرد طالبان در قبال انتظارات مسکو نیز صادق است.یعنی روسیه هم نسبت به کارکرد و توانایی طالبان در امر مهار گروههای جهادی مستقر در افغانستان عمیقا دچار تردید است. با توجه به موقعیت مهم و راهبردی و اقتصادی که بدخشان دارد، و شناخت قبلیای که این گروهها از بدخشان دارند، قطعاً مناسبترین و کمهزینهترین بستر برای تولید و حفظ ظرفیتهای عملیاتی این گروه بدخشان خواهد بود.
رهبری طالبان نیز بر این مهم اشراف کامل دارد و به دنبال انتصاب فرد مصمم و قاطع در سرکوب و کشتار در رأس ادارهی بدخشان بود. بنابراین آنها فردی بنام مولوی امانالدین منصور را که قبلا مسئول نیروهای هوایی طالبان بود و در قساوت و سرکوب و قتل شهره است، در رأس اداره بدخشان گماشتند تا بتواند هر نوع حرکت نظامی در بدخشان را سرکوب و فعالیتهای احتمالی گروههای ناراضی و خودی را مهار نمایند.
اگر جبهه مقاومت بتواند مناطق بیشتر بهویژه دهلیز واخان و قسمتهای هممرز با تاجیکستان را در بدخشان تصرف کند، پایگاههای بیشتر ایجاد و نیروهای بیشتر در بدخشان جذب کند، موارد زیر به نفع مقاومت رقم خواهد خورد:
- امکان حضور و فعالیت داعش و دیگر گروه های تندرو در بدخشان محدود گردیده، زمینه های گسترش و تقویت نیروهای رزمی جبهه مقاومت به وجود خواهد آمد.
- مسکو و پکن با واقعیت جدیدی در مرزها و حوزهی امنیتی خویش روبر خواهند شد و لاجرم وارد تعامل و همکاریهای جدی با جبهه یا هر گروه حاکم بر این منطقه خواهند گردید. حتی نحوهی تعاملشان با طالبان دچار تردید و تغییر خواهد شد.
- موقعیت ژئواکونومیکی و منابع فراوان اقتصادی بدخشان میتواند نقش بسیار موثر و مثبتی در تمویل هزینههای جبهه یا هر گروهی در این منطقه ایفا کند.
- خطوط اتصال جبهات مختلف مقاومت از تخار، بغلان، پنجشیر، نورستان و کندز به بدخشان ایجاد گردیده و فرصت بازیابی و تبدیل و تجهیز نیروهای مقاومت تسهیل خواهد شد.
- انگیزهی مقاومت را در سطوح مختلف جامعهی بدخشان و در کل حوزه شمالشرق کشور تقویت خواهد کرد.
- غربیهای که در مورد موثریت مقاومت دچار تردید اند نیز در این تردید خویش تجدید نظر خواهند کرد. یکی از عواملی که جهان تا کنون با طالبان بهنحوی کنار آمده است، فقدان یک بدیل جدی و نیروی رزمی و میدانی با قدرت مانور چشمگیر بوده است. اگر قسمتهای مهم بدخشان بدست هر گروهی بیفتد، نگاه ها بسوی آن گروه بیشتر خواهد شد.