تاریخ افغانستانسیاست

مسعود و اقتدار سیاسی

رحیل دولت‌شاهی

یادداشت: این مقاله سخنرانی محترم رحیل دولت‌شاهی نویسنده‌ای کشور است که در مراسم بزرگداشت از بیست و سومین سالگرد شهادت آمرصاحب ایراد فرمودند.

به نام پروردگار جهان‌افرین

با درود به روان پاک شهدای جهاد و مقاومت،

به امید تابش هرچه زودتر و درخشان‌تر آفتاب آزادی در کشور،

به تمنای پیروزی لشکر آزادی بر خیل درندگان چیره بر کشور، تامین اقتدار مردم‌مان،

و به آرزوی تندرستی و بهروزی شما دوستان حاضر درین گردهمایی سترگ که به مناسبت گرامی‌داشت سال‌گرد شهادت سرافرازترین شخصیت سیاسی و اجتماعی دیروز، امروز و فردای مان- مسعود رح علیه گردآمده‌اید.

با تشکر از گردانندگان این محفل شکوهنده، که بنده را نیز سزاوار و شایسته سخن‌گفتن درین مقام انگاشته‌اند.

دوستان،

بار دیگر هژدهم سنبله فرارسیده‌است. باردیگر از کران تا کران گیتی هرجا که ماییم و هرجا که کسان مایند، به تب و تاب افتیده‌اند تا این روز را گرامی بدارند. تاکنون ده‌ها محفل وگردهمایی در هر کشور راه‌اندازی شده و سلسله ادامه دارد.  دنیای مجازی نیز همه روزه شاهد چنین محافلی‌ست.

این شور و این عشق به چنین روزی که در هیچ جامعه‌یی مانند آن را سراغ نداریم، از کجا می‌آید؟ راز آن در چیست؟  در هژدهم سنبله چه رفته است که در دودهه و اندی همه ساله مردم ما را بر آن می‌دارد تا به نوعی در بزرگداشت ازین روز سهم بگیرند. هر بار که هژدهم سنبله و روزهای پیوسته‌ به آن یادآوری می‌شود، ماتم بزرگی بر دل‌های‌مان سایه می‌افگند. ماتم نبود یک پیشوا.

باز هم سریچه به یاد می‌آید که غبارآلود است و تصویر دره‌یی در ذهن مان زنده می‌گردد که هزاران انسان به دنبال جنازه مردی به نام احمدشاه مسعود راه‌افتیده‌اند؛ شیون می‌کنند و فغان شان گوش فلک را کر ساخته است.  

مگر مسعود کی بود؟ چرا مورد احترام و محبت نسل‌‌ها قرارگرفته است؟ کسی از شجاعتش می‌گوید، کسی از ستراتیژیست بودنش در جنگ حکایت می‌‌کند. کسانی هم ازمروتش در برابردشمنان صحبت می کنند، کسی از تواضع نجیبانه‌اش سخن می‌راند و کسی هم از ادب و تهذیب بی‌نظیرش.

و اما بنده بدین باورم که مهم‌ترین راز ماندگاری مسعود در ایستادگی او برای حصول و تامین اقتدار سیاسی برای مردمش نهفته است. از همین روست که تا جهان انسانی هست و ما منحیث یک قوم و یک حوزه مشخص سیاسی و اجتماعی وجود داریم، مسعود برای مان عزیز است. او رهنما، هم پیشوا، الگو و فراتر از همه هویت ماست. هویتی که هم به او افتخار می‌کنیم و هم شیوه‌ زندگی و کارکردش رهنمای عمل ماست که اگر نباشد در جایگاه یک ملت و یک گروه اجتماعی نابود می‌شویم. کشور ما نابود می‌شود- چنانچه فراموشی او و بی‌رهرو ماندنش راهش ما و کشور ما را به این روز سیاه نشاند. آزادی، امنیت و عزت در دنبال کردن راه مسعود است- یعنی کار و تلاش برای حصول اقتدار سیاسی!

مسعود برترین بلندجایگاه است چون هیچگاهی دست از حفظ اقتدار برنداشت. او همیشه مرکز فرماندهی خود را داشت.  در هر شهری که بود، شهریارش خودش بود. مامور و زیرمجموعه نهادی دیگری نشد. جمعیت اسلامی به رهبری استاد خردمند و رهبر حکیم خویش را نگهداری می‌کرد، چون جمعیت نیز پایه و مایه‌ی اقتدار بود. این دو شهید سرافراز تا بودند کسی جر‌ئت تفرقه افگنی و پارچه سازی جمعیت را نداشت. ازین‌رو بود که جمعیت در سراسر کشور اقتدار و وقار خود را حفظ کرده بود.

مسعود ستاره است- ستاره‌یی که به تعبیری، دیگر دست کسی به او نمی‌رسد. او چراغ افروخته و پرچم برافراخته به دستان خالق است که هیچ دم اهریمنی‌یی آن را خاموش و دست هیچ دشمنی آن را سرنگون کرده نمی‌تواند. تا ما درین جهانیم، او بالای سرمان می‌درخشد. مسعود ستاره قطب است. ستاره‌یی که در شب‌های تار تاریخ پیوسته رهنمای مان خواهد ماند.

مسعود برترین نماد هویت ماست- هویتی که ما را از آن سربلندی و وقار می‌رسد. او در زندگی‌اش ملتی را به چنبره اقتدار سیاسی آورد و با مرگش راه و رسم زندگی اجتماعی و سیاسی را برای مان ترسیم کرد. تمجید از مسعود یعنی تاکید بر اقتدار سیاسی و باید چنین باشد. زیرا مردمی که اقتدار سیاسی نداشته باشند، می‌میرند.

مسعود و پیروانش از نظر دشمنان سقا‌ءزادگان اند. مگر دوران او را سقاوی دوم نام ندادند؟ چرا چنین بود. زیرا مسعود و رهبر بزرگوارش استاد برهان‌الدین ربانی مانند سلف‌شان امیر حبیب‌الله کلکانی به حاکمیت مطلقه قومی و خاندانی پایان دادند. دشمنی با مسعود و ربانی از همین‌جا بر‌می‌خیزد و دوستی با آنها نیز باید چنین باشد.  

همه می‌دانیم که حضرت مسعود و یا استاد شهید، هرگز دعوای قومی نکردند بلکه همیشه خواهان عدالت برای همگان بودند، اما روشن است که این‌ها شخصیت‌های سیاسی بودند. منفعت مردم خودشان مساله اصلی بود.

در عصر ما که جهانی شدن اقتصاد قدرت سنتی دولت‌ها را به چالش کشیده است،‌ سیاست بر محور هویت‌های قومی و فرهنگی به چرخش می‌آید. فرانسس فوکویاما کتاب خویش زیر نام «هویت» را به گفته خودش پس از به قدرت رسیدن دونالد ترمپ نوشت. چرا که ترمپ نماینده یک هویت اجتماعی و فرهنگی در امریکاست.  ترمپ می‌خواهد امریکا را یک بار دیگر بزرگ و سترگ بسازد و این بزرگی از راه انحصار قدرت در دست سپیدپوستان تامین شدنی می‌داند. او نماینده هویتی‌ست که تصور می‌کنند احترام و مقام درخورشان در جامعه نادیده گرفته شده است.  

در کشور ما همیشه سیاست و حاکمیت قومی بوده است. ما هرگز به عصر مدرن و حاکمیت قانون،‌ پارلمان و حکومت مشروطه نرسیدیم. ده سال دموکراسی تاجدار و بیست سال جمهوریت هیچ‌گاهی نتوانست قدرت سیاسی را مردمی و ملی بسازد بلکه پیوسته در چنگال برنامه‌ها و امیال قومی گرفتار بود.

امروز نیز آبشخور نیرومند اقتدار سیاسی طالبان قومیت است. هم حاکمیت‌شان قومی است و هم دشمنی شان. طالب تنها تاجیک و هویت فرهنگی و زبانی‌اش را دشمن خود می‌داند و این تنها تاجیکان اند که سر در فرمان حاکمیت قومی نمی‌گذارند و نخواهند گذاشت.

از نظر این کمترین،‌ طالب یک پدیده سیاسی در عصر ماست. اگر عصر ما عصر سیاست‌های هویت محور است،  چگونه می‌شود از هویت قومی طالب انکار کرد؟ درست است که هیولای طالب را دست‌های استخبارات جهانی و برای تامین مقاصد و منافع خود ساخته و حاکم کردند، اما مهمترین عنصر به کاررفته در ساخت این هیولا چیست؟ افغانیت و اسلامیت! یعنی حاکمیت قومی زیر چتر اسلام. آن هم  اسلام با تعبیرات نهایت جاهلانه و بدوی که خدا و جبرئیل و مصطفی از تاویل و تعبیرشان بیزار اند. طالب از اسلام سوته و کیبلی برای سرکوب سایر اقوام ساخته اند. اسلام پرده‌ییست برای تامین حاکمیت تک‌قومی. البته ابزار دیگر خشونت، درندگی، غارت، و تجاوز است این همه را نیز زیر چتر اسلام و شریعت کذایی به سر می‌رسانند. حاکمیت طالب خشونت قومی را رنگ دینی دادهاست که خود برترین نماد منافقت است.

چاره چیست؟ باید به این نتیجه رسیده باشیم که چاره برگشتن به راه و رسم مسعود بزرگ است. یعنی تامین اقتدار از راه نظامی. بدون لشکر و بدون تفنگ هیچ حاکمی احمق نمیشود حرف‌مان را بشنود. آن هم حکام درنده‌یی که برای حفظ اقتدار همه مرزهای انسانیت و دین و شرافت را عبور می‌کنند.

در کارزار مقاومت و ایستادگی در برابر طالب تامین روابط بین‌المللی خوب است. اما حرف اول را جبهه و تفنگ می‌زند. چشم امید به خارجی‌ها و به اصطلاح جامعه‌ بین‌المللی بستن و یا حقوق زنان را بیرقی برای جلب حمایت آنها کردن ارزش چندانی ندارد و چه بسا که ساده‌لوحی است.  مگر هشتاد سال مصیبت و فاجعه فلسطین و همین حالا حمام خون در غزه پیش‌ چشم‌مان نیست؟ اگر به دو ملیون انسان گرفتار در آتش و بمبارد و گرسنگی توجهی نکنند،‌ آیا به خاطر حقوق زنان کشور ما دستی به اقدامی خواهند زد؟ حتی اگر اقدامی هم بکنند، بر محور منافع خودشان خواهد بود- اب می‌دهند و گلاب می‌خواهند. تجربه نشان داد که وقتی منافع خودشان ایجاب نکند، به دست کفتاران خون‌آشام می‌سپارندمان و راه خود را می‌گیرند.


حرف پایانی بنده همین است. گرامی‌داشت از مسعود، برگشتن و تداوم به راه مسعود است- یعنی تلاش برای تامین اقتدار سیاسی مردم‌ما. ما مردم مسعود بودیم و هستیم. لشکر مسعود بودیم و هستیم. حامی مسعود بودیم و هستیم. تجلیل کنندگان سال‌گرد مسعود ما هستیم. مگر کس دیگری هم هست؟‌ مسعود برای ما زیست و برای ما جان سپرد.

و حالا  شما خود بگویید که «ما» ضمیر کدام اسم است؟ برای شما عزیزان هرچه باشد، برای من، درین‌جا ما ضمیر تاجیک هاست! شما حق دارید شک کنید یا بپذیرید! اما اگر شک داشتید، به بیست و دو سال گذشته توجه کنید که کدام طایفه و قوم دیگری از مسعود تجلیل کرده و می‌کند. اگر هم کرده‌باشند، تنها آنهایی اند که با تاجیک در جایگاه یک عنصر سیاسی مشکلی ندارند.

مرا ببخشید اگر بدون در نظرداشت مصلحت سیاسی حرف خود را به صراحت عرض کردم. از نظر من زمان شفتالو گفتن‌ها گذشته است. اگر در سیاست صراحت نداشته باشیم و شهامت انگشت گذاشتن روی دردناک‌ترین زخم‌ها را نداشته باشیم، باید مردم را معذور بداریم  اگر به ما اعتماد نکنند.  

به امید پیروزی آرمان مسعود بزرگ یعنی برگشت مردم ما به اقتدار سیاسی!


یا حق!!!

نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button