از خواب ملا عمر تا رویای خلیفه!
دکتر محمود غزالی
واقعیت مسلمی که دانشمندان به آن اذعان دارند این است که مکتب های سیاسی وفکری متاثر از محیط پیدایش خویش اند؛ به همین لحاظ در طول تاریخ جریان های عقلگرا ازمحیط های متمدن وشهرها سرکشیدند وجریان های افراطی از محیط های عقب مانده و بدوی پدید آمده اند. این واقعیتی است که می توان رد پای آن را در طول و عرض تاریخ بشر و تاریخ اسلام سراغ نمود. به گونۀ مثال جریان خوارج از صحرای عربستان سرکشیدند و جریان فکری معتزله از مرکز تلاقی تمدن ها یعنی شهر بصره پدید آمد. خوارج با ذهنیت قبیلوی وخشک خود وحدت اسلامی را برهم زده و باعث بوجود آمدن بزرگترین فتنه و اندیشه های فتنهانگیز درتاریخ اسلام شدند ولی معتزلی ها درعرصۀ فکر و اندیشه بزرگترین خدمت را به اسلام و باورهای اسلامی کردند که تا امروز مکتب های کلامی اسلام مدیون تلاش های خستگی ناپذیر این جریان است.
تحریک طالبان از جمله جریان های خوارج گونه است که ازمحیط بدوی افغانستانِ سال های جنگ وبدبختی سربرآورده است؛ به همین لحاظ ساختار این حرکت و تفکر رهبران آن سراپا بدوی وبدور از مدنیت است، به گونهای که سرشت بدوی این جریان پس از تقریبا بیست وهفت سال از تاسیس، وجمود رهبران آن باعث شده که با این همه تحولات در جهان معاصر هیچگونه تغییری درآن ها رونما نگردد و چنان به اندیشه های بدوی و خشک خود باورمند بمانند که خوارج در آستان شان به سجده در افتند.
این دگم اندیشی وخشونت طبیعی دراین جریان باعث شده که با مظاهر و ارزش های دنیای متمدن و راه و رسم ملت های مترقی جهان سرسازگاری نداشته باشند وعادات و رسوم قبایلی و اندیشۀ دینی ابتدایی خود را دین و تدین به حساب آورده و در راه اشاعۀ آن از هیچ تلاشی دریغ نورزیده وحتی المقدور آن را بر دیگران تحمیل کنند.
اگر نگاهی به تاریخ پرخون پیدایش این گروه بیاندازیم در می یابیم که انگیزه پیدایش این گروه بسان ملت های عقب مانده، بدوی وخرافه پرست استوار برخرافه و پیشگویی است. یکی از پیروان این جریان بنام مولوی حفیظ الله حقانی کتابی به زبان عربی تحت نام (من حلم ملا الی اماره المومنین/ازخواب ملا تا امارت مومنین) نوشته و در آن یاد کرده است «ملا احسان الله یکی از رهبران این جریان در زمان حکومت کمونیستی زندانی شده بود و با شیخ صوفی مشربی در زندان همراه می شود و آن شیخ در خواب میبیند که اسلام با چهرۀ زیبایی نزد ربانی، مسعود و حکمتیار می آید و از آن ها میخواهد که از آن دفاع و محافظت کنند اما آن ها همگی معذرت خواهی میکنند و اسلام با همان چهرۀ زیبا نزد یکی از طلاب مدارس دینی میرود و خواستۀ خود را مطرح میکند، طالب مدرسه گردن خود را خم نموده و میگوید سرم فدای راه اسلام. اسلام برایش می گوید: بلی من نیاز به فداکاری دارم.»(ص102).
رهبران تحریک طالبان اینگونه پیدایش خود را با روپوش خواب و پیشگویی به تصویر مردم متدین افغانستان کشیده و با چنین ترفندهایی مردم کشور را سال هاست که فریب می دهند. متاسفانه راه و رسم مکتب دینی دیوبندی از چنین مزخرفاتی کم ندارد به طوری که یکی از بزرگان این مکتب مدعی بود که رسول خدا خودش ناظر حساب های مالی دارالعلوم دیوبند است و هرازگاهی آن را مورد بررسی قرارمی دهد.
امروز که حقانی – نغوذ بالله من ذلک – ازمشارکت پیامبر خدا درعملیات انتحاری سخن میگوید مخاطب او پیروانی است که از دین و آموزه های دینی هیچ چیزی نمیدانند و درصد بیسوادی درمیان آنها وحشت آوراست، سال هاست که این مردم از سوی دشمنان افغانستان از سواد و مکتب بدور نگهداشته شده اند و از دین و دیانت چیزهای اندکی را برای شان می آموزند که از جوهر دین در آن خبری نیست، بلکه بیشترعرف های ناپسند قبیلوی است که روپوش دینی به آن کشانیده شده است. اینان با ارائه چنین سخنان عاطفی و غیر دینی و غیراسلامی می خواهند به پیروان جاهل خود را بگویند که آنچه جناب خلیفه انجام می دهد سراپا دین و فرامین دینی است که حتی پیامبر آن اعمال را تایید و با آنها در امر اجرای آن همراه است.
آنچه مایۀ تعجب است این است که اگر چنین ادعایی را یکی از رهبران دینی وسیاسی غربی میکرد مسلمانان از شرق وغرب قیام کرده و به جاده ها میریختند و آن شخص را با شدیدترین الفاظ محکوم نموده و تندیس اش را لگدمال و برای انتقام از عمل ننگین آن کافر بازارهای کشور خود را به آتش می کشیدند.
اما تا کنون سخنان توهین آمیز سراج الدین حقانی که بهتان بزرگ به حضرت پیامبر است حتی از طرف علمای دینی به گونۀ فردی محکوم نشده است تا چه رسد به این که مردم را به خیابان ها بکشند تا خواهان محاکمه خلیفۀ طالبان شوند.
آیا پیامبری که رحمت برای عالمیان است، بخاطر اشباع غریزه قدرت طلبی مدعیان دینداری در قتل غیر نظامیان مشارکت کرده و وحشت میآفریند؟!
آیا پیامبری که رسول هدایت و اخلاق است و در فرامین خویش همواره برای مجاهدین دستور میدهد که به نام خدا حرکت کنند، پيرمردان، کودکان، زنان و خادمان را نکشند، در کشتن ملت مظلوم افغانستان شرکت می کند؟!
آیا پیامبری که می فرماید: کسی که در قتل مسلمان با نیم کلمه مشارکت کند از رحمت خداوند محروم میگردد، می آید و با جنایت کاران تاریخ در کشتار ملتی که بخاطر خدا میلیون ها قربانی داده است، مشارکت و یا نظارت میکند؟!
پیامبر خدا خود جایگاه چنین مدعیان دروغین را بیان کرده ومی فرماید: « يقيناً دروغ بستن برمن مانند دروغ بستن به يكی ازخود تان نيست، كسي كه برمن دروغی را بست، جايگاه خود را در دوزخ آماده نمايد». آن هم چه دروغی! دروغ برای فریب و تحمیق پیروان جاهلی که سال هاست بنام خدا و پیامبر ابزاری در دست دشمنان دین و وطن شده و پس از سه دهه جنگ و خونریزی هنوز نمی دانند که به جای خدمت به اسلام و مسلمین، دارند ریشۀ اسلام را با تیشه جهل و تعصب و نادانی برمیکنند.
مردم مسلمان افغانستان بدانند که چنین ترفندهایی پیش و بیش از این که دینی وعاطفی باشد استخباراتی است. در زمان مبارزۀ مردم افغانستان در برابر تجاوز روس ها نویسنده عرب تباری بنام عبدالله عزام کتابی تحت عنوان (آیات الرحمن فی جهاد الافغان) نوشت و با داستان سرایی های دروغین هزاران جنگجو را از کشورهای عربی به افغانستان کشاند که بعدها آن جوانان فریب خورده تنظیم القاعده را تشکیل دادند و زمینۀ تسلط امریکائی ها بر افغانستان و عراق را فراهم کردند و دردسر بزرگی برای همۀ مردم جهان گردیدند. خلیفه حقانی دیر سالی است که از فرهنگ دینی مسلط در کشور که فرهنگ مدارا و محبت است بریده و پیوند عمیقی از نگاه فکری با اندیشۀ تروریستی و افراطی القاعده داشته و دارد که در جنگ و صلح به هیچ ارزش دینی و اسلامی و انسانی پابندی نشان نمیدهد. سراج الدین حقانی برای رسیدن به اهداف تروریستی خویش از هیچ ترفند و عمل غیراخلاقی و انسانی دریغ نمیورزد و به اعتراف خودشان بیسابقهترین حملات انتحاری را در طول تاریخ بشریت رقم زده اند که در آن هزاران مسلمان به شهادت رسیده اند.
نقش تخیل و رویاپردازی در جنبش های اسلامگرا چیز جدیدی نیست، درگذشته چنین ایده هایی را از رهبران دیگر جنبش ها هم خوانده و شنیده ایم.
اما آنچه مایه تاسف است این است که خلیفۀ حقانی با این اتهام لرزه به اندام تمام پیروان حضرت محمد صلی الله علیه وسلم انداخته است، وبزرگترین توهین به خاتم النبیین را روا داشته است. پیامبری که خداوند او را رحمة للعالمین معرفی کرده است، آقای سراج الدین حقانی او را وحشة للعالمین و تروریستی معرفی می کند که برای کشتن بیگناهان و غیر نظامیان، با انتحاری های شبکۀ حقانی همکاری کرده و جریان قتل و کشتار انسان های بیگناه غیر مسلح توسط آنان را نظارت می کند.
آنچه مایۀ تعجب است این است که اگر چنین ادعایی را یکی از رهبران دینی وسیاسی غربی میکرد مسلمانان از شرق وغرب قیام کرده و به جاده ها میریختند و آن شخص را با شدیدترین الفاظ محکوم نموده و تندیس اش را لگدمال و برای انتقام از عمل ننگین آن کافر بازارهای کشور خود را به آتش می کشیدند.
اما تا کنون سخنان توهین آمیز سراج الدین حقانی که بهتان بزرگ به حضرت پیامبر است حتی از طرف علمای دینی به گونۀ فردی محکوم نشده است تا چه رسد به این که مردم را به خیابان ها بکشند تا خواهان محاکمه خلیفۀ طالبان شوند.
سکوت علمای دینی دربرابر چنین ادعاهایی بیانگر جبن وبزدلی مدعیان دینداری وعالم نماها است؛ مدعیان وعالم نماهایی که تا مردم می گویند: “بالای چشم تان ابرو است” منابر به فغان درآمده و صدها هزار نفر بر ضد گویندگان بسیج شده و نعره سر میدهند.
برای دلسوزان وطن می گویم که اگر درهم آمیزی دین با سیاست هیچ عیبی نداشته باشد این عیب برایش کافیست که سیاستمدار دینی برپیکر دین لگلد میزند اما هیچگاه نقد نمیشود؛ زیرا او خود و حکومت خود را نماینده خدا در روی زمین میداند که چنین عملی بدون تردید باعث بدنامی دین و آموزه های آن گریده و باعث نفرت مردم از دین میگردد. حرکت های ارتجاعی همواره ازاحساسات وعواطف مردم مسلمان کارمیگیرند که متاسفانه امروز این احساسات و عواطف بیشتراز تودۀ مردم در دست استخبارات منطقه است که از ساده اندیشی مردم ما استفاده کرده و تمام جریانها و رهبران عقلگرا را که خواهان افغانستان غیر وابسته و آزاد اند از صحنه برمیدارند و به جای آن کسانی را روی صحنه میآورند که با عقلانیت ستیز دارند و با دین وارزش های دینی دشمنی.