تاجیک هویت تباری و فرهنگی است
ویژه گی های اصلی هویت تاجیکان
بخش دوم
داکتر صاحبنظر مرادی
هویت ملی درجهان امروز باویژه گیهای معینی نمودار گردیده است، که بادید وشناخت دقیق آنها می توان به درک مسئله پرداخت. این ویژه گیها را میتوان ازمولفههای اصلی “هویت” چه فردی باشد یا جمعی برشمرد. مسئله هویت و ویژگی های آن ازنظرجامعه شناسان درهمه کشورها و همه حالات دارای تعریف یک سان نبوده است. این مولفه ها ازنظرتیوریسنهای مختلف در اوضاع و احوال فرهنگی و تاریخی سرزمینها در میزان دریافت و برداشت های شان سبک و سنگین گردیده اند. جامعه شناسان ویژهگیهای ذیل را برای هویت ملی قایل شده اند: «سرزمین مشترک»، «تاریخ مشترک»، «زبان مشترک»، «فرهنگ مشترک»، «دین (مذهب) مشترک»، «حکومت داری مشترک» یعنی حکومتی برخاسته از اراده شهروندی، «احساس جمعی مشترک».([1]) به خاطرتوضیح مختصر عناصر هویتساز و چگونهگی آنها در اجتماع و حکومتداری افغانستان لازم است تا آنها رادر زیر عناوین جداگانه مطالعه کنیم.
1- بازتاب روایات اساطیری و تاریخی
2- تاریخ پیش از اسلام
3- تاریخ دوره اسلامی.
شاید سوال شود که چرا روایات اساطیری؟ اما من در پاسخ به این سوال مجال رفتن به اعماق دوره اساطیری آریایی را ندارم، صرف به یکی دومورد مشخص که بسیار اسطورهیی هم نیستند اشاره میکنم. امروز سراسر تاریخ جهان از آریانا، دولت پیشدادیان(پرادادیکها)، کیانیان، خاندان اسپه باختر، موقعیت جغرافیایی آریانا ویجه (ناف آریانا)، شهرهای آریانا ویجه، مهاجرت های گسترده آریائیان از سرزمین اصلی شان به سایر نقاط آسیا و اروپا، نوروز جمشیدی آریایی، کانون های تمدن آریایی وغیره در کتب و مقالات علمی و پژوهشی شان سخن میگویند. پس ما نمی توانیم در بررسی های تاریخی، فرهنگی و تباری دوره اسطوره و نیمه اسطوره سرزمین خویش را قطعاً از نظر دور بیاندازیم. تاریخ دوره اساطیری آریایی مثل اساطیر چین، بین النهرین، مصر قدیم، یونان و روم قدیم از نسلی به نسلی و توسط نمادهای از هنر و فرهنگ آنان توسط بازیافت های باستان شناسی به ما رسیده اند و ما را مکلف میسازند تا در جهت شفاف سازی آنها رویکرد عمیق علمی و باستان شناسانه داشته باشیم. این منابع از نوروز و جمشید پادشاه نام آور پیشدادیان آریایی یاد میکنند. یما یا جمشید یک نام اعزازی در دوره اساطیری نمی باشد، ما شواهدی از بودن جمشید و نام او در مناطق کشور خود چون: یمگید، یمگان، یمگی، دره یم، یمی بالا، یمی پایان، قلعه ورم “ورجمکرد” ، تخت جمشید وغیره تا هنوز داریم.
نام پیشدادیان”پرادادیک” بحیث یکی از اقوام دولتمدار آریایی این دوره با نام «دادیک»های عصر هرودوت پدر تاریخ که در قرن پنجم پیش از میلاد اهالی ویکراتا یا کابورا(کابل)را بنام کابولیتیها یا دادیکها نام برده است، و با نامهای داهی(داهیان)، تایی(تاهیان)، دائیتیان، دائیتیک بیرابطه بوده نمیتواند. این نام علاوه بر این که نام قوم وسلطنت بزرگ سلسله جمشیدی میباشد، بر طبق تذکرات اوستا پرداداتا-” Paradata ” لقب هوشنگ نیز بوده است که در زبان های پهلوی و پارسی آن را «پیشداد» یعنی نخستین کسی که قانون عدل و داد میآورد، خوانده شده است. در مفهوم اینکه نخستین سلسله یا کسی که دولت و قانون ساخت کاربرد نام «پرادادیک»، «پرادادتا» و «دادیک» یعنی آورنده عدل و داد ریشه مشترک و همسانی معنایی دارند. همین پرادادیکان بودند که به گفته دکتر نور بخش رحیم زاده، قانون میترادات رادر زمان مهآباد بزرگ سر سلسله آبادیان آریایی ساختند، و از مجلس مهستان تائید گرفتند، و بهمین خاطر به نام آورنده گان عدل و داد (دادیک) وصف شدند. ما درین خصوص با نامهای مناطقی چون دائیتیا، دائیتیک، تاهیا، وانگوهی دائیتیا، داهی وغیره بر میخوریم که علاوه بر نام های مناطق قدیم در حوزه ایریانم ویجو از نام های تاژیکان(تاجیکان) نیز بوده اند. این امر به تحقیق علمی بیشترنیاز مبرم دارد. باین احوال می توان گفت که دولت پیشدادیان با دستان نیای تاجیکان در سرزمین اولیه آنان درآریانای کهن بنیاد گردیده است که خود معرف هویت تباری و فرهنگی تاجیکان میباشد.
دولت کیانیان با توجه به تصاویر حماسی «اوستا» وجزوه های آن، «خدایی نامک اردشیر بابکان»، «یاتگار زریران»، «شاهنامه ابو منصوری»، «شاهنامه دقیقی بلخی»، «شاهنامه فردوسی»، «فارسنامه ابن بلخی»، «تاریخ الرسل والملوک»، «قابوسنامه وشمگیر»،«تاریخ بیهقی»، «تاریخ بلعمی» وغیره درخشش مییابد که کارنامههای آنان در ایرانشهرهای بلخ، سمنگان، بدخشان، تخارستان، بنجهیر، اندراب، بامیان، غور، لاروند، تیوره، البرزکوه، هریوا، فراه، دماوند، سیستان، زابلستان، کابلستان، قندهار، بامیان وغیره به نام سرزمین “ایران” کارگردانی شده است، که این شهرها حوزه جولان وکار آفرینی شخصیت های اساطیری و تاریخی تاجیک بوده است. به گفته استاد فریدون جنیدی «کی» و «کوی» اوستایی پیشوند نام کیانیان آریایی است که ازکیانوش، کیخسرو، کیقباد، کیکاوس آغاز وتا کیگشتاسب ادامه یافته است. کیکاوس، زال زر، رستم جهان پهلوان، محراب شاه کابلی، سیاوش، رودابه، سیندخت همه در کابل تصامیم جنگی ودفاعی خود را در برابر دشمنان ایران اتخاذ میکردند، و در سرحدات رود آمو از استقلال و آزادی ایران در حملات تورانیان دفاع مینمودند. چهرههای برجسته اساطیری چون آرش کمانگیر، منوچهر، بهمن، داراب، گشتاسب، اسفندیار، همای و دیگران از سیماهای اساطیری خلق تاجیک بوده اند که برای آزادی و هویت خود کار و مبارزه می کردند.
از تحقیقات در باره سلطنت کیانیان بر می آید که آنهادر هنگام پادشاهی گشتاسپ و بهمن شهر پر آوازه بخدی (بلخ) را به نام «آریاشهر» یا همان «ایران شهر» مشهور را بنیاد گذاشته یا توسعه داده اند. تاجیکان در گستره تاریخ و در ادوار مختلف در ایجاد تمدن و فرهنگ و بنیادهای اجتماعی و اقتصادی کشورشان سهم در خور توجه و بالاتر از دیگران را بدوش داشته اند.
نام های تاریخی که هرکدام چون «آریانا- باختر- تخارستان» و خراسان از دوره اسطوره تاآغاز تاریخ و بعد از آن شناسنامه تاریخی، هویتی و فرهنگی تاجیکان را رقم زده اند، همینطور شهر و سلطنتهای قدیم و نامداری چون: بکتریا (بلخ)، سگدیانا(سغد)، مرگیانا(مرو)، ویکراتا-کابورا (کابل)، کخره (غزنی)، هتومنت (هلمند)، گدروزیا (زرنج)، راگا (راغ)، ورِنا (بهارستان)، کهندژ(کندز)، سمنگان وغیره بدستان پر توان فرزانه گان و نیای تاجیکان آباد گردیده و به گهواره زایش و پرورش فرهنگ و تمدن کهن بشری مبدل شده اند، که تاروپود هویت و شناس نامه تاریخی و فرهنگی تاجیکان درین کارکرد ها و نام ها بازتاب بسزایی یافته اند.
ما بر اساس اطلاعات کتبی از همین دوره، در پایان دوره دولت کیانیان با دولت سلسله خاندان اسپه باختر دچار میشویم که در آن سیماهای دیگری چون پوروچاسب پدر زردشت، لهراسپ، گشتاسپ، پتراسپ، شیداسپ به تکاپوی دولت سازی، آئین آوری، فرهنگ پروری و عدل و داد برخاسته اند. در گیرودار این تحولات شاهان کوانی و اسپه بود که آریایی ها از زیر غبار اسطوره و میتالوژی به درستی بیرون شده و به مرحله ظهور سلسله زردشتیان در 2800 سال پیش رسیده اند. یکی ازین زردشتیان «آشو زردشت» پسر پورچاسپ و از اجداد سپیتامن، روحانی بلند مقام، همان مردیست که مردم را از تعدد و تنوع پرستی منع کرد و بسوی اهورامزدای واحد یا یکهخدایی دعوت نمود، و پیام بزرگش را با سه فانوس فروزان (گفتارنیک، پندارنیک و کردارنیک) به گوش مردمان دنیای آن روز در 2800 سال پیش از روزگار ما رسانید. اینها همه با تاریخ وفرهنگ تاجیکان پیوند های عمیق و ناگسستنی دارند و به خوبی نشان میدهند که تاجیک توانسته است از زیر گرد و غبار اسطوره با هویت روشن خونی، تباری و فرهنگی خویش عبور کند و به مرزهای تاریخ برسد.
تاریخ و سرزمین
در زیر این عنوان ما مجبوریم تاجریان ساخت و ساز تاریخ باستانی(پیش از اسلام) تا دوره خراسان و تاریخ معاصر و مصنوعی افغانستان رابه خاطر اعتبار زمانی هویتهای سرنگون شده و شناس نامههای جعلی پیشکش شده در روند حاکمیت های قبیلوی مختصرآً به بررسی بگیریم. چون غرض از توضیح تاریخی بحث، روشن ساختن هویت مطمح نظر می باشد. «تاریخ مشترک» نیز از عناصر مهم دیگر هویتی و مایه تفاخر و یگانگی گروههای تباری میباشد که در خراسان بزرگ با هم زیستند و هرکدام به سهم خویش در بر افراختن درفش تاریخ و فرهنگ نقشی را ایفا کرده اند. این تاریخ به هرگروه انسانی به سوال «من کیستم» پاسخ میدهد. ازین رو در نگارش تاریخ اصل رعایت امانت، صداقت، بیطرفی و واقعبینی از سهم گروه های انسانی در تشکل آن از مکلفیتهای صیقل شده و بی چون و چرای تاریخ نگاران میباشد. چون در دنیای امروز نمی توان با ادعاهای بی پشتیوانه و اسناد کتبی چیزی را از کسی گرفت و به کس دیگر داد، و تثبیت هویت نیز با بر شمردن چنین واقعیتهای انکار ناپذیر میسر گردیده میتواند.
مطالعه عمیق در اوضاع آشفته اجتماعی اقوام و قبایل متعددآریایی نشان میدهند که قبایل سکایی، مساژِت ها، یوئیجیها(تایوچی ها)، تکاریون(تخارها)، کوشانیها، یفتلیها، و در غرب ایران هخامنشیها، پارتها و ساسانیان همچون اجداد ایرانیان، از جمله دادیکان یا فارسی زبان شرقی در مرحله پیش از اسلام در بخشهای از خطه آریایی دست به تشکل اجتماعی و سیاسی زده و دولتهای پهناوری را از کاشغرستان تا آسیای میانه و شمال هند و تا مرزهای شرقی پرشیا(پارس) و تا دور دستهای شمال افریقا و اروپای شرقی توسط کوروش کبیر، داریوش و خشایارشاه پیریزی نموده اند.
با فروپاشی دولت بزرگ هخامنشیان ایران سرلشکر جوان یونانی به قصد تصرف قلمرو وی به پارس تاخت و شهرهای ایران غربی را یکی پی دیگر به تصرف خود در آورد. اما در مرزهای ایران شرقی گام به گام به مقاومت مدافعان آریایی چون: مقاومت ساتیبرزن هراتی، بسوس بلخی باختری، سپیتامن سغدی و افشین زرافشانی برخورد که همه اینها با تار و پود تاریخ تاجیکان بستگی دارند، هرچند مقدونیها سرزمین ایشان را تصرف نمودند، اماتاریخ در برابر ایثار و فداکاری های آنان به دیده قدر مینگرد.
تخاری ها در سده سوم پیش از میلاد سلطنت یونانی هارا در باختر بر انداختند وخود جانشین آن گردیدند. در شمار پنج تیره قومی شامل اتحاد یوئیجیها یکی از آنان به نام کوایشانگ یا کوشان برخاست و پس از تصرف باختر به جنوب هندوکش سرازیر گردید و کابلستان را از اُنسی شهزاده پارتی اشکانی تصرف نمود و نفوذ سیاسی وفرهنگی خودرا تا شمال هند توسعه بخشید. کوشانی ها در عرصه سیاست به اصطلاح امروز دارای پلورالیسم سیاسی و در عرصه دینی به همپذیری ادیان دوران خود چون زردشتی، بودایی، هندویی، نسطوری، مسیحی، مانوی و مزدکی باور داشتند و این دو عنصر از عناصر متشکله تاریخ و هویت را در قلمرو خود مرعیالاجرا نمودند. این امر سبب گردید تا دست آورد های فرهنگی و تاریخی برخاسته از تنوع استعدادها و باورهای دینی مردم منجر به تبارز یک عصر درخشان فرهنگی و تمدنی گردد. بزرگترین محور و محک قضاوت تاریخ علاوه بر بازیافت های عدیده طلا تپه در شبرغان، دستیابی به آثار هنری آنان از کابل، لوگر، پکتیا، بغلان، کاپیسا، پشاور، حوزه گنداهارا، کشف کتیبه های سرخ کوتل درپلخمری، سنگ سفیدک یا یکه ولنگ در بامیان، ناور غزنی، درونته جلال آباد، خوات لوگر و توچی وزیرستان میباشد. مهم ترین محتوای هویت ساز این کتیبهها همخوانی زبانی آنان زبان آری(زبان فرضی تخاری- باختری)در حوزه اقتدار کوشانی و مکتب هنری گنداهارا بوده میتواند. این کتیبه ها به باور زبان شناسان «مادر زبان فارسی» خوانده شده اند. در مورد هویت تباری کوشانیان تا سال های پیسن باورهای من در آوردی و افواهی وجود داشت، عده زیادی از نگارشگران امور تاریخ با اینکه آنها را از بقایای تورانی میدانستند اما با پیروی از شاهنامه فردوسی که تورانی ها را ترک خوانده است، ایشان را ترک خواندند. شاید با توجه به نقش بزرگ تمدن آفرینی کوشانیان و ترک خواندن آنها، عدهی را بر آن داشته است تا فکر کنند که چون تاریخ پیش از اسلام تاجیکان پیش از دوره اسلامی بر دوش سلطنت مقتدر کوشانیان حمل شده است ازین رو تاجیک یک هویت فرهنگی است، که گویا اساس فرهنگش توسط تبارهای دیگر بنیاد شده است. اما با کشف کتیبه رباتک در سال1991م. و خوانش آن توسط زبان شناسان بزرگ زبان های ایرانی چون جیمز جوینز، هیلموت هومباخ و آقای جیلانی داوری مسئله هویت تباری و زبانی کوشانیان روشن گردید. درین کتیبه کنیشکا شهریار کوشانی خودرا آریایی تبار، پادشاه آریایی و زبان خود را «آری» گفته است، همان مفهومی را که دقیقی و ابن مقفع بلخی در هزار سال پیش از امروز زبان مردم بلخ را “آری” یا “آریک” گفته بودند. کشف این کتیبه به باورهای نادرست در باب هویت کوشانیان پایان داد و کج فهمی های تاریخی این دوره را در مسیر درست آن به وضاحت هدایت نمود که کوشانی ها ترک نبوده اند. باین حال ما به صراحت گفته می توانیم که زبان و تمدن کوشانی یک تمدن آریایی بوده که از متن نظام اجتماعی و فرهنگی آنان زبان فارسی و قوم تاجیک قامت افراخته اند.
یفتلی ها نیز از تبار کوشانی بوده، زبان، فرهنگ و سیاست را از آنها به ارث برده اند. ترک خواندن یفتلیها به همان پیمانه بیهوده است که ترک خواندن کوشانی ها. گذشته ازین که یفتلی ها مثل کوشانی ها از بدخشان سر کشیدند و آریایی هستند، معلومست که ترکان در سال(565)ترسایی از رود آمو گذشته وارد تخارستان شدند. این زمانی است که یفتلیها به پایان حکومتداری خود رسیده بودند. درگیریهای پیهم یفتلیهای آریایی با ساسانیان ایرانی در غرب اسباب آن را فراهم نمود تا در نتیجه هردو قدرت رو به ضعف سیاسی گذاشتند. باین وضع لشکر اعراب از غرب ایران بر ساسانیان تاختند و سپاه ترکها از شمال بر یفتلیها یورش آوردند که در نتیجه آن دولت یفتلی و ساسانی هردو سقوط نمودند و زمینه گسترش نفوذ ترکان و تازیان را در خراسان مساعد نمودند. با توجه به نفوذ سیاسی ترک و تازی پس از نشر دین اسلام در خراسان تعریف مشخصی که از تاجیکان به عمل آمد این بود که «هرکه ترک و عرب نیست تاجیک است.» یا «تاجیک همه فارسی زبانان ایران شرقی را گویند» از دوره یفتلیها دیوارهای سرکوهی شیردروازه و آسمایی، بالاحصار کابل باقی مانده است. یفتلیها در سکه های شان خود را “خوراسان خوتاو” یعنی شاهان خراسان نامیده اند.
[1] – حمزه واعظی، همان اثر