چرا ملا هبتالله از جهاد جهانی گپ میزند؟
نورالله ولیزاده
پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش، باید گفت که یک گمانه این است که ملا هبتالله حضور فیزیکی ندارد و ای اس ای پاکستان از آدرس او به صدور فتوا و فرمان اقدام میکند. اما با فرض اینکه ملا هبتالله وجود داشته باشد، چرا او از جهاد جهانی گپ میزند؟
جهاد جهانی در واقع به دو معنا قابل فهم است.
در یک معنا، جهاد جهانی همان اندیشه و باور افراد و گروههای اسلامگرا است که معتقدند، طبق احکام دینی مکلف به راهاندازی جهاد در سراسر زمین هستند و فریضه جهاد مادامی که دنیا هست و مسلمان هست، ساقط نمیشود و هر وقتی که مسلمانان توان راهاندازی جنگ و لشکرکشی در سرزمینهای غیر مسلمانان را پیدا کنند، باید این کار را انجام دهند و دین خدا را بگسترانند.
در معنای دیگر، جهاد جهانی یک پروژه است. پروژهای که برای استخبارات کشورهای قدرتمند جذابیت زیادی دارد. این پروژه از نظر فکری از همان اندیشه جهاد جهانی بهره میبرد. در واقع سازمانهای استخباراتی کشورهای قدرتمند تعدادی از اسلامگرایان و جهادباوران را استخدام کرده و تجهیز و تمویل میکنند تا آنان عده زیادی را از طریق تبلیغ و ترغیب جذب کنند که لشکری فراهم شود برای حمله به اهدافی که سازمانهای استخباراتی انگشتنشان میکنند.
زمانیکه شورویها افغانستان را اشغال کردند، اندیشه جهادگرایی در افغانستان تحریک شد و به عنوان یک انگیزه جنگی در کشانیدن پای مردم مسلمان به جنگ با شورویها نقش مهمی بازی کرد. در همان زمان، برای خیلی از رهبران، فرماندهان و افراد جهادی، جهاد در معنای اولی آن قابل فهم بود و با ایمان و خلوص نیت به جنگ با یک نیروی کفری میرفتند. اما سازمانهای استخباراتی پاکستان و آمریکا و انگلیس با فهم پروژهای از جهاد وارد میدان شده و برای زدن رقیب از گروههای جهادی استفاده کردند. آنان به مجاهدین گفتند که پول و اسلحه از ما، فکر و عقیده از شما. به این ترتیب غرب اسلحه خود را روی شانه اسلام سیاسی گذاشت و بسوی رقیب شلیک کرد. اسلام سیاسیای که تا آن زمان لبه تیز شمشیرش طرف غرب بود، چون به عنوان یک جنبش پسا استعماری در واکنش به استعمار انگلیس فهم میشد و ظهور کرده بود. به عبارت دیگر، انگلیس با مهارت خاصی یک دشمن خود(جنبش ضد استعماری اسلامی)را علیه دشمن دیگر دیگر(شوروی) استفاده کرد.
مجاهدین که به قدرت رسیدند، دیگر از غرب حرف شنوی نکردند. مجاهدین گفتند که جهاد را ما کردیم و نمیخواهیم ثمره جهاد وابستگی به یک قدرت کفری دیگر باشد. در همین راستا طالبان ساخته شد تا علیه مجاهدین استفاده شوند که شدند. حالا طالبان نیز گرایش به این دارند که قدرت بدست آورده را حفظ کنند و از جهاد جهانی به جهاد در جغرافیای افغانستان بسنده کنند و آن اینکه به زعم خودشان شریعت را بالای مردم تطبیق کنند و این خود جهاد است. در واقع طالبان تمایلی ندارند که به دستور غربیها خود را با کشورهای منطقه درگیر کنند که میدانند نتیجه آن از دست دادن قدرت خواهد بود. به بیان دیگر طالبان میپندارند که به هدف رسیده اند و دیگر نیازی به حامیان غربی شان ندارند. بویژه آنکه حامیان غربی، طالبان را مکلف به انجام کارهایی نمایند که به معنای تشدید تضادهای منطقهای است و برای دوام حکومت طالبان خطرناک! طالبان متوجه نیستند که در نگاه غرب این گروه یک ابزار است و ابزار توان نه گفتن را ندارد.
دلیل عمده و اصلیای که طالبان به افغانستان بسنده میکنند و به فراتر از آن نمی اندیشند این است که طالبان اساسن یک گروه پشتونیستی است و نه یک گروه جهادی مآلاندیش و امتگرا و جهانگرا.
پشتونیزم تمام هدف و برنامهاش گرفتن قدرت سیاسی در افغانستان و استفاده آن علیه غیرپشتوها است. پشتونیزم پروای جهاد و دین و ایمان را ندارد، بلکه میخواهد از نام دین به نفع کسب و حفظ قدرت استفاده کند. پشتونیستها در واقع نگاه ابزاری به دین و به حمایت استخبارات کشورهای قدرتمند دارند. آمال پشتونیستها گرفتن قدرت سیاسی است که فکر میکنند جهادگرایی و پروژههای پرمنفعت غربی که در عقب جهادگرایی قرار دارد، ابزارهای خوبی برای دستیابی به قدرت است که تا کنون چنین نیز بوده است.
اما باید گفت که جهادگرایان غیر پشتون(تروریزم چندین میلیتی) و استخبارات کشورهای قدرتمند نیز از خود فکر و برنامه دارند و توان طالبان در ابزارسازی آنان ناچیز است. یعنی طالبان این ظرفیت را ندارد که تروریزم و امپریالیزم را در جهت اهداف پشتونیستی خود مهار کنند و استفاده کنند. سازمانهای استخباراتی که روابط تنگاتنگی با تروریستان دارند، ماموریتهای تازهای را به همسنگران طالبان میسپارند. آنان از سرزمینی که طالبان آن را مال و ملک خویش میدانند و برای گرفتن قدرت در آن جانفشانی کرده اند، جهاد جهانی خود را پیش میبرند که میشود همان استفاده از خاک افغانستان در انجام حملات تروریستی در ایران و روسیه و…طالبان قادر به جلوگیری از این کار نیستند، هرچند مدعی آنند. دا.عش جذابیت بیشتری برای پروژه جهاد جهانی دارد. این گروه از هر قوم و تبار سرباز جذب میکند و اسلحه دوربرد است. تالب اگر توپ دی سی باشد، داع.ش لونا و اسکارت است!
بنابراین طالبان میداند که وقتی ما به مقتضای طبع ما به افغانستان بچسپیم و به حامیان غربی خود این پیام را بدهیم که میل فراتر رفتن از این کشور را نداریم و ما را همین بس است، حامیان ما دا.عش را حمایت میکنند که در آن صورت ما قادر به حفظ قدرت نخواهیم بود.
پس اعلام جهاد جهانی ملا هبت، همزمان با آن که در حمله به مسکو نام دا.عش سرزبانها افتاده و جهادگرایان را بسوی خود جلب کرده، به این معناست که ملاهبت به دو آدرس پیام میفرستد:
یکی به طالبان جهادگرای عمدتن غیر پشتون که تا کنون به این دلیل در رکاب طالبان پشتون شمشیر زدند که گویا اینها براستی مجاهد اند اما حالا متوجه شده اند که برای رهبران طالبان جهاد مهم نیست بلکه قومیت مهم است و احیای حاکمیت استبدادی پشتونی. دوم به حامیان مالی پروژه جهاد جهانی(آمریکا و انگلیس).
هبتالله به این دو گروه از مخاطبان میگوید که ما هم اعتقاد خود را به جهاد جهانی از دست ندادهایم و حاضریم در این زمینه با داع.ش و ال.قاعده رقابت کنیم. ملاهبت در واقع از آمریکا و انگلیس میخواهد که پول ما را قطع نکنید و از طالبان فریبخورده غیر پشتون میخواهد که صف ما را ترک نکنید. اما او به هر دو آدرس دروغ میگوید. او فقط در صدد اغفال و فریب است. او سودای سربالا ندارد. برای او سرزمین افغانستان نیز خیلی بزرگ است و خود را رسیده به بهشت موعود میداند و فقط برای حفظ قدرت میاندیشد. ملاهبتالله در فریبکاری و دروغگویی دست کرزی و غنی را از پشت بسته و این دو نیز در این راستا کمکش میکنند تا چگونه بتواند حاکمیت پشتونی، لشکری از فریبخوردگان غیر پشتون و بستههای دالر آمریکا و انگلیس را همزمان حفظ کند. یعنی گرفتن سه تربوز به یک دست! کاری که کرزی و غنی به شکل دیگری در بیست سال دوره جمهوریت انجام دادند!