نویسنده :شیون مهندرراجا استاد مطالعات خاور میانه و تاریخ اسلام در دانشگاه کمبریج
منبع : Middel East Report
تاریخ انتشار: 21 اکتبر 2021
برگردان :آریاپرس
مقاله ” ناسیونالیسم قومی پشتون و فروپاشی افغانستان”،از صاحب این قلم که اول اکتبر2021 منتشر شد بحث ها و نظرات بسیاری را برانگیخت که طیف وسیعی از نابخردانه تا زیرکانه را شامل می شد. برداشت یا مشاهدات نگارنده از بحث های پیرامون مقاله ناسیونالیسم قومی پشتون و فروپاشی افغانسنتان الهام بخش مقاله “افغانستان یک کشور است نه یک ملت” شد.
مرزهای افغانستان کنونی توسط حکام بریتانیایی { که برشبه قاره هند سلطه داشتند} و استالین مشخص شد.
بخش اصلی خاک افغانستان ( کنونی ) از نظر تاریخی متعلق به ایرانشهر یا ایران زمین بوده است؛ در حالی که یک قسمت کوچک خاک آن از لحاظ تاریخی به هند یا آسیای مرکزی تعلق داشته است.
اکثریت نفوس تقریبا 38 میلیون نفری، افغانستان متعلق به گروههای مختلف قومی-زبانی و/یا قبیلهای هستند، به زبانهای مختلف صحبت میکنند و در شهرها، قصبهها، روستاها، دهکدهها، مزارع، و اردوگاههای عشایری در مناطق توپوگرافی و اقلیمی دارای تنوع بی حد و حصر (بیابان، استپ، کوه، خشک، نیمه خشک)بسر میبرند.
ایجاد هویت ملی مشترک که همه مردم (اقوام) ساکن در آن سرزمین را در برگیرد و برای همه قابل قبول باشد، دشوار است اما غیرممکن نیست. هویت ملی ایرانیان را بهم پیوند میزند.ایران در سده پیشین دستخوش هرج و مرج، توسعه نیافته و از نظر سیاسی تکه تکه شده بود، اما در مدت نسبتاً کوتاه به یک دولت-ملت تبدیل شد. ایرواند آبراهامیان در این باره نوشته است: «ایران با گاو و گاوآهن و ابزار های چوبی وارد قرن بیستم شد،اما با کارخانه های فولاد [و] برنامه هسته ای از آن خارج شد.”
هنگامی که رضا خان( رضا شاه پهلوی 1921 /1941)قدرت را از شاهان قاجار ایران (ح. 1796-1924) گرفت، زیرساخت ها در این کشور ناچیز بود. ایران زیر بار سنگین دخالتها و بدهیهای خارجی درهم شکسته میشد (کتاب مورگان شوستر، برای کتابش در این باره به درستی عنوان خفه کردن ایران راانتخاب کرده است). سرزمین پهناور ایران که مساحت آن به یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و یکصد و نود و پنج کیلومترمربع (1.648.195) را در بر می گیرد،منعکس کننده مجموعه ای گیج کننده از جوامع قومی-زبانی – عرب، عرب- تیموری، ارمنی، آذری، بلوچ، بختیاری، گیلانی، کرد، لر، مازندرانی، قشقایی، ترکمن، و دیگران است. یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، سنیها و شیعیان؛ قوم های مسلح ایلی و غیر ایلی قدرت را در دست داشتند، به ویژه ایل بختیاری. اگر بارنت روبین تا سال 1921 زننده می بود،با ناراحتی بسیار از “تجزیه ایران” خبر می داد.
ایران از داشتن رهبری سود برد که می دانست یک دولت-ملت مدرن بدون برآورده شدن
دو پیش شرط مهم شکل نمی گیرد:اول حفظ کاربرد یا استفاده از قوه قهریه در انحصاردولت ایران. دوم، ترویج هویت«ایرانی» بعنوان یک عنصرمهم وحدت بخش که اقوام و گروه های مذهبی و قومی-زبانی متفاوتی را به هم پیوند می داد. ( مثلا ساختار )یک ملت مانند یک شرکت است که در این صورت هر سهامدار باید کوشش کند که سرمایه گذاری های شرکت موفق شود تا سود سهام به دست آورد. در غیر این صورت، سهامداران سهام خود را می فروشند.آنهایی که ازموفقیت و سود آوری شرکت نا امید شوند،میروند سهام شرکت رقیب را خریداری میکنند و به این ترتیب در شرکت رقیب سرمایه گذاری می کنند.این تقریبا همان چشم انداز از ایران است که حزب توده (کمونیست) آنرا ترویج می کند.
اما آنها که شدیدا ناراضی اند،سعی می کنند شرکت را نابود کنند؛که مخالفت های خشونت آمیز طالبان را میتوان بعنوان مثال اینجا ذکر کرد.
رضاشاه نیازی به جستجوی هویت ملی نداشت. [زیرا] مفهوم سرزمینی ایران (ایران، ایران زمین، ایرانشهر و غیره) و ایرانیت (ایرانی بودن) پیشنه هزاران ساله دارند و به پختگی رسیده و رشد کرده اند. سلسله سخنرانی های “ایده ایران” که در دانشکده مطالعات شرق و آفریقا برگزار شد، نشان داد که علیرغم تحولات مهم سیاسی و فرهنگی ناشی از نابودی امپراتوری ایران توسط بربرهای عربستان، تبدیل ایران از اکثریت زرتشتی سپس به اکثریت سنی و سپس به اکثریت شیعه ،ویران شدن ایران توسط چنگیزخان و تیمورلنگ باز ایران هم به عنوان سرزمین و هم به عنوان مفهوم باقی مانده است. پروفسور شاپور شهبازی نشان داد که «ایده ایران به عنوان یک موجودیت ملی – یعنی کشوری با هویت زبانی، سیاسی و قومی – در دوره اوستایی سرچشمه گرفته است» (ایده ایران، ج1، ص100) ایده ایران امروز شکوفا شده است.
ایرانیت در شاهنامه فردوسی به بهترین شکل ظاهر می شود.این منظومه حماسی نگهبان میراث اساطیری -تاریخی ایران و زبان فارسی است. با توجه به اینکه مصریها و سوریها زبان و فرهنگ خود را فراموش کرده،به زبان عربی صحبت می کنند و خود را عرب می پندارند، حفظ میراثهای ایرانی و زبان فارسی،بحث بسیار مهم و با اهمیت است.
به هر حال رضاشاه تصورات موجود درباره ایران و ایرانیت را غبارروبی کرد و به ترویج آن پرداخت. اصرار او بر استفاده قدرتهای خارجی از ایران به عنوان نام رسمی کشور به جای «فارس» را میتوان بعنوان مثال شناخته شده معرفی کرد. { متعاقبا} جمهوری اسلامی ایران نه تنها آرمان های اسلامی یا شیعی را برای توسل به وحدت ملی، بلکه برای ایرانیت نیز مناسب دید: «ایرانی برای همه ایرانیان» (رجوع کنید به انصاری، ملی گرایی به ویژه 230-49، 295-
تاریخ ملی گرایی ایرانی (یا ناسیونالیسم ها، تنوع هایی داشته است) طولانی و پرپیچ و خم است. این پژوهش که توسط صاحب نظران سیاسی و اقلیت های ایران انجام شده است متاسفانه تعداد انگشت شماری از آنها شامل فهرست کتب و مشخص شده است. محصول ناسیونالیسم ایرانی بعنوان یک الگواز آنرو مهم و مورد توجه است چون هویت منسجمی در افغانستان وجود ندارد، به ویژه هویت ملی قابل قبول برای غیر پشتون ها.
ابتدا به چگونگی عملکرد هویت ملی ایرانی در برابر روابط ایران و کشورهای خارجی می پردازم. درگام بعد به هویت ملی در برابر جوامع مختلف قومی-زبانی و مذهبی ایران.
رضاشاه در سال 1941 توسط انگلیسی ها و آمریکایی ها مجبور به ترک کشور شد و پسر کم هوش او، محمدرضا شاه (1941-1979) شاه شد. ملی گرایی ایرانی قوت گرفت. قدرت آن با اقدامات دکتر محمد مصدق آشکار می شود: ایستادگی او در برابر انگلیسی ها و آمریکایی ها و ملی کردن منابع نفتی ایران.
این امر منجر به کودتای 1953 به رهبری “سیا” شد. حتی امروز، ناسیونالیسم ایرانی، نه شعارهای انقلابی شیعی، چیزی است که اسرائیل واقعاً از آن می ترسد. ایران، علیرغم فشارتحریمهای اقتصادی و دیپلماتیک، برای تلآویو و عروسکهایش در واشنگتن خم نمیشود.[4] در مقابل ایران، عربهای خلیج فارس هستند که برای پاک کردن مدفوع سگ از روی چکمههای اسرائیلی و آمریکاییها با هم درگیر میشوند. جمعیت ایران احتمالاً 50 تا 60 درصد ایرانی تبار هستند (یعنی دارای منشأ اجدادی در منطقه پارس/فارس). بقیه از نژادهای مختلف هستند؛ و به زبان های آذری، عربی، بلوچی، کردی، لری و غیره صحبت کنند. با توجه به رواج ازدواج های بین مذاهبی (یعنی سنی-شیعه) و بین قومیتی، خانواده های مختلط وجود دارد.
سیا،موساد و سازمان استخبارات عربستان سعودی همواره تلاش کرده اند تا به اختلافات میان گروه های تباری ایران دامن بزنند، به ویژه کوشش شده بلوچ که در زمان شاه آخر ادعاهای تجزیه طلبانه داشتند،هرچه بیشتر تحریک و ترغیب شوند تا حکومت ایران را از طریق ناآرامی های داخلی سرنگون کنند. نومحافظهکاران، صهیونیستها و وهابیها شکست خوردند (اما تروریستهای بلوچی خانگی آنها صدها سنی و شیعه ایرانی را کشتند). ناآرامی های ایجاد شده توسط نیروهای خارجی، کار تهران را آسان تر کرد تا مخالفان مشروع و نامشروع را محصول مداخلات خارجی ها معرفی کند (الینگ، اقلیت ها، 101-07)
اقوام و گروه های قومی-زبانی ایران (عمدتاً) با ملت و مردم ایران هویت می یابند. هویت ملی ایرانیان پیچیده است و نمی توان آن را کبوترچاله کرد. برای مثال یهودیان را در نظر بگیرید.اشتراک یهودیان ایران در انقلاب 1978-1979، و سایر گروه های قومی-زبانی و مذهبی که آن را به انقلاب ایران تبدیل کرد. یهودیان ایرانی دیدگاه های ضد صهیونیستی دارند. آنها اصرار دارند که اگر رژیم صهیونیستی به ایران حمله کند برای ایران می جنگند.
در طول جنگ ایران و عراق (1980-1988)، ایرانیان از همه گروه های مذهبی و قومی- زبانی در کنار برادران شیعه خود جنگیدند. دوستان اهل سنت دارم که با افتخار خدمت خود را در آن جنگ هولناک که ایرانیان به تلخی آن را جنگ تحمیلی می نامند برایم بازگو کردند.
حاجی قاضی شرف الدین جامی الاحمدی، مدیر حرم احمد جام و امام جمعه (100000+) اهل سنت تربت جام و روستاهای اطراف آن در مصاحبه با یکی از مجلات از فداکاری های اهل سنت{ درجنگ ایران و عراق} قدر دانی کرد.(رجوع کنید به «مصاحبه با مولانا»)
حدود ده سال پیش در رستوران مورد علاقهام در میدان انقلاب تهران بودم که با یک آقای عرب-ایرانی اهل استان خوزستان برخوردی لذت بخش داشتم. وقت ناهار بود و رستوران خیلی شلوغ. بنابراین ما یک میز را به اشتراک گذاشتیم و باهم گپ زدیم. او از خدمت خود در جنگ تحمیلی و از خوزستان (استانی که به آن نرفته بودم) برایم گفت.
وقتی او با تحقیر اعراب عراق را به عنوان مردمی «نا متمدن»، «بر خلاف ما اعراب ایران» رد کرد، نزدیک بود ازفرط خنده لقمه زیریشک پلو بامرغ درگلویم گیرکرده و مرا خفه کند.صدام حسین تلاش کرد خوزستان را به خاطرذخایر نفت آن تصرف کند و با تصور اینکه عرب های ایرانی به دلیل تبارعربی از ارتش او استقبال خواهند کرد، به خوزستان حمله کرد اما عرب های ایران این کار را نکردند. من متوجه شدم که مردی که با من همراه نهار میخورد ابتدا یک ایرانی بود پس از آن عرب خوزستانی.
اما هویت ملی در افغانستان شکل نگرفته و شبیه یک نوزاد است. حامد کرزی، اشرف غنی و ( دیگر حُکام اوغان یا پشتون) تلاش کردند تا هویت قومی “افغان” و زبان پشتو را به عنوان هویت و زبان ملی به همه اقوام ساکن در افغانستان تحمیل کنند.
حُکام افغان یا پشتون پیامی وحدت بخش ارائه نکردند که برای همه گروه های قومی-زبانی و مذهبی جذاب باشد. انورالحق احدی رهبر حزب افغان ملت(حزب قومی-ناسیونالیست پشتون)، دستور کار قومی-ناسیونالیسم پشتون را مدت ها قبل از تهاجم نیرو های ائتلاف بین المللی به رهبری ایالات متحده در سال 2001 چنین بیان کرد :
” پشتونها معتقدند که اکثریت افغانستان را تشکیل میدهند.دولت افغانستان توسط پشتونها تشکیل شده است. افغانستان تنها دولت پشتون در جهان است و اقلیتها باید ویژگی افغانی دولت را بپذیرند. اکثر اقوام دیگر در منطقه دارای دولت خاص خود هستند. هیچ اقلیت قومی نمی تواند سرشت / هویت ایرانی ایران، هویت ترکی ترکیه،سرشت / هویت تاجیکستانی تاجیکستان وهویت ازبکستانی ازبکستان را زیر سوال ببرد. پشتونها استدلال میکنند که همین امر باید برای افغانستان نیز صادق باشد» (احدی، « ظهور و زوال پشتون ها»، 633-34)
پشتون ها در تلاش برای تسلط سیاسی و فرهنگی یکدست بودند و هرگز دیدگاهی فراگیر برای افغانستان ارائه نکردند. (ر.ک: «ایرانی برای همه ایرانیان»)
ناسیونالیسم قومی پشتون، و فقدان هویت فراگیر، دلیلی است که در توییتر نظرات فراوانی در رد نام “افغان” وجود دارد. مثلا ” من یک زن #هزاره از افغانستان هستم نه یک زن هزاره افغان!” یا ” مردم باید از اطلاق کلمه «افغان» به سایر اقوام که لزوماً «افغان» نیستند، دست بکشند!» و «من یک زن #تاجیک اهل…» و غیره. مردم هویت هایی را که بر آنها تحمیل می شود، نمی پذیرند، و از نام هایی منفور می دانند ونمی خواهند از آن بعنوان هویت خود استفاده کنند.
با توجه به تاریخ هولناک سوء استفاده، سرقت زمین، برده داری و قتل توسط پشتون ها علیه تاجیک ها، ازبک ها و هزاره ها، می توان درک کرد که چرا بسیاری، اگر نه بیشتر، غیر پشتون ها برچسب “افغان” را رد می کنند.
در نهایت، جالب است که رضاشاه، یک جنگجوی حرفه ای قزاق از سن 14 سالگی، با حداقل تحصیلات رسمی، می تواند زیرکی و آینده نگری قابل توجهی از خود نشان دهد و چشم اندازی را برای ایران به عنوان جامعه ای باسواد، تحصیل کرده، صنعتی، تجاری و کشاورزی ترسیم کند. در حالی که یک تکنوکرات افغان یا پشتون دارای مدرک دکترا از دانشگاه کلمبیا و کتابی در مورد “بازسازی دولتهای ورشکسته” بسیار ناتوان ظاهر میشود.