تاریخ افغانستان

نوروز در متون کهن ادبیات پارسی

کاوه آهنگر

نوروز نخستین روز ماه از نخستین ماه سال بنابر افسانه ها و روایات آریاییان در ارتباط با آفرینش و نخستین حرکت سیارگان و کواکب است. جشن نوروز که آریاییان آنرا همه ساله جشن می گرفتند و مبداء تاریخ شان بود و اینک در کشور های افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، پاکستان، هندوستان، ترکیه و حتی برخی ممالک عربی آنرا با شیوه های گوناگون تجلیل می کنند، روزیست که از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در علم ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سمت شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز از ماه فروردین (حمل) برابر است.

نوروز آئین باستانی است که پس از سده ها هنوز هم بر فکر و فرهنگ حوزه تمدن آریایی تسلط دارد و توانسته است مرز های عقیده را در هم بشکند. به قول دکتر شریعتی این پیری (نوروز) که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند.

با آنکه برخی از علما دین مانند امام محمد غزالی توصیه به عدم تجلیل از مناسبت های که قبل از اسلام در سرزمین ما موجود بود، مانند نوروز و جشن سده نموده اند، اما نوروز پس از دوره اسلامی نه تنها توانست بقا یابد بلکه با روایات اسلامی عجین شد و وجهه ای اسلامی پیدا نمود. بهترین مثال آن بر افراشتن جهنده ای مزار حضرت علی خلیفه ای چهارم اسلام در مزارشریف است، که بنا به اعتقاد مردم در همین روز به خلافت رسیده است. چنانکه هاتف اصفهانی می گوید:

همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی             براورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوا

نوروز در متون کهن ادبیات پارسی دری بارتاب گسترده داشته است. تاریخ نویسان، شعرا و منجمان همه به این جشن اصیل آریایی پرداخته اند، تا آنجا که نوروز از مرز های جغرافیایی ادبیات پارسی فراتر رفته و در ادبیات عرب نیز از آن ذکر شده است. ابونواس شاعر معروف عرب که در سدۀ دوم هجری می‌زیست، در شعری خطاب به بهروز مجوسی نوروز را به شکل نوک روز چنین آورده است:

بحق المهر جان و النوک روز         و فرخ الروز البسال الکبیس

تأثیری که نوروز بر فرهنگ و ادب سرزمین های پارسی گوی و کشور های خارج از این حوزه داشته است، نشان دهنده ای عظمت و غنای این آئین کهن است.

وجه تسمیه‌ای نوروز

در رابطه به سبب اینکه چرا این روز را نوروز می نامند روایات و قول های مختلفی وجود دارد، اما آنچه در همه ای آنها مشترک است این است که این روز به نحوی با آفرینش، مدنیت و دادگستری ارتباط دارد.

صاحب مجمل التواریخ و القصص از قول حمزة الاصفهانی می گوید که حق تعالی اول خلقت مردی آفرید و گاوی و اندر مرکز بالائین سه هزار سال بی آفت بماندند، و این هزارگان های حمل و ثور و جوزا بود، و پس به زمین سه هزار دیگر بی هیچ رنج و مکروه بماندند، و آن هزارۀ سرطان و اسد و سنبله بود، پس چون اول هزار سال میزان بود، خلاف ظاهر گشت، و این مرد کهومرث نام بود، سی سال زمین، نبات و گاو را همی داشت، و طالع این هزار سرطان بود مشتری اندر وی، و آفتاب در حمل، و قمر اندر ثور، و زحل در میزان، و مریخ در جدی، و زهره و عطارد اندر حوت، و این کواکب روان گشت از برجها به سیر خویش اندر اول ماه فروردین کی نوروز است، و از گردش فلک روز از شب ظاهر گشت، ونسل این مرد به پیوست.

آریاییان معتقد بودند که خداوند جهان را در شش روز آفرید و در روز ششم به آفتاب فرمان حرکت داد تا همه موجودات از حرارت و روشنایی آن استفاده کنند و همان روزی که آفتاب و افلاک شروع به حرکت نمودند، نوروز بود. خیام این موضوع را در نوروز نامه چنین بیان می دارد: و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برگیرد (آفتاب) تا تابش و منفعت او به همه چیز ها برسد، آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را.

خیام روایت دیگری را نیز در رابطه به نوروز می آورد و آن چنان است که زمانی که جمشید بردیوان غلبه نمود و انواع صنایع را به مردم آموخت، با علما و موبدان نشستی برگزار کرد و در آن نشست از علما پرسید، چیست که این پادشاهی بر من باقی و پاینده دارد؟ گفتند: داد کردن و در میان خلق نیکی. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم شما نزد من آیید تا هرچه در او داد باشد مرا بنمایید تا من آن کنم و نخستین روز که به مظالم بنشست روز هرمزد از ماه فروردین بود، پس آن روز را نوروز نام کردند.

“امروزه اهمیت نوروز برای ما نه از آن جهت است که این جشن مراسمی آئینی است و نه هم از آن جهت که روز آغاز سال نو”؛ نوروز همانگونه که هزاران سال پیش برای آریاییان احساس شگفتن، قدرت، پاکی، صفا و صداقت می داد؛ امروزه برای ما بخشی از هویت تاریخی – فرهنگی ما است و چون رشته‌ی ما را به غنا و عظمت کهن سرزمین مان؛ به آن جا که اصالت خود را می توانیم بیابیم، پیوند می دهد. در این ایام ناگوار که از چهار سو پیکان های زهرآگین دشمنان پیدا و ناپیدا هستی و تاریخ ما را آماج قرار داده اند، نوروز چون اسپهبدی از ما و از ارزش های فرهنگی و تاریخی ما حفاظت می‌کند.

نوروز – این پهلوان رویین تن کارزار اصالت و از خودبیگانگی- یکه و تنها در برابر یلغار و تاراج دژخمیان تاریخ از ارزش های اصیل انسانی همیشه در این خطه دفاع نموده است و توانسته است از “قتل عام هولناک قرنها” بگذرد و خود را تا روزگار ما برساند.

بیرونی در آثارالباقیه روایتی می آورد که ذکرش خالی از فایده نیست. عبدالصمد بن علی در روایتی که آنرا به جد خود ابن عباس می رساند، نقل می کند که در روز نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر(ص) هدیه آوردند، آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند امروز روز نوروز است، پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان است، فرمود آری در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد، پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند، سپس آنانرا زنده کرد و ابرها را فرمود که به آنان ببارد، از اینروست که پاشیدن آب در این روز رسم شده سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرد و گفت کاش هر روز برای ما نوروز بود.

روایت دیگری از حشویه که گروهی از اهل حدیث اند، موجود است که آنرا نیز بیرونی نقل کرده است: سلیمان(ع) انگشتر خویش را گم کرد و سلطنت از دست او بیرون رفت ولی پس از چهل روز بار دیگر انگشتر خود را بیافت و پادشاهی و فرماندهی بر او برگشت و مرغان بر دور او گرد آمدند و این روز نوروز بود. گویند هم در این روز بود که سلیمان باد را امر کرد که او را حمل کند، پرستویی در پیش روی او پیدا شد که می گفت: ای پادشاه مرا آشیانه ایست که چند تخم در آن است از آنسوتر رو که آشیان مرا در هم مشکنی، پس سلیمان راه خود را کج کرد و چون از تخت خود که بر باد حرکت می کرد فرود آمد پرستو با منقار خویش قدری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز هدیه آورد. از اینجاست که مردم در نوروز به یکدیگر آب می پاشند و پیشکشی ها به نزد هم می فرستند.

اگر بخواهیم روایات و افسانه های را که در اطراف نوروز موجود اند همه را جمع نمائیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود؛ زیرا در طول هزاران سال صد ها قصه و افسانه به نوروز پیوند خورده است، که جمع آوری همه ای آنها در خور پژوهشی ژرف و گسترده در پهنه ای حوزه ای تمدن آریایی است.

امروزه اهمیت نوروز برای ما نه از آن جهت است که این جشن مراسمی آئینی است و نه هم از آن جهت که روز آغاز سال نو. نوروز همانگونه که هزاران سال پیش برای آریاییان احساس شگفتن، قدرت، پاکی، صفا و صداقت می داد؛ امروزه برای ما چون رشته ای است که ما را به غنا و عظمت کهن سرزمین مان پیوند می دهد، و برای همین است که نوروز توانسته است از “قتل عام هولناک قرنها” بگذرد و خود را تا روزگار ما برساند.

نوروز اگر تندیسی از بودا و یا زردشت می بود، شاید اکنون دیگر وجود نداشت، نوروز اگر نیایشی می بود برای اهورامزدا، شاید اینک فراموش گردیده بود، و اگر سرودی می بود در وصف ایران ویج، شاید اینک بی مفهوم و غریب جلوه می نمود. اما نوروز نه تندیسی است که بشکنندش و نه سرودی که فراموش شود؛ نوروز روح ملتی است که در طول تاریخ با تحمل انواع “ستم های فرنگ و ترک و تازی” با قامت راست و با صلابت؛ یک تنه از غرور ملی و فرهنگ مان پاسداری نموده است.

همانگونه که قبلاً گفتیم نوروز در ادبیات پارسی دری بازتاب گسترده داشته است، اینک با چند شعر در رابطه به نوروز سخن خویش به پایان می بریم.

«عنصری» در پیشگاه سلطان محمود این چکامه را سروده است:

باد نوروزی همی در بوستان بت گر شود          تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود            باد همچون طبله عطار پر عنبر شود
روز هر روزی بیافزاید چو قدر شهریار             بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود

منوچهری گوید:

آمد نوروز ماه با گل سوری به هم                 باده ی سوری بگیر، بر گل سوری بچم

زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس              دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم

ای پسر از نردباز داوگر آن بر به نرد            وز دو کف سادگان، ساتگنی کش به دم

ای صنم ماهروی! خیز به باغ اندر آی            زانکه شد از رنگ و بوی باغ بسان صنم

شاخ برانگیخت در، خاک برانگیخت نقش        باد فرو بیخت مشک، ابر فرو ریخت نم

نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button