موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون در افغانستان
جاوید راحل دانشجوی دکتری تخصصی اندیشه سیاسی
بخش دوم
2-2. نظریات کنشگرایانه
موج جدید نظریههای گزار به مردم سالاری اغلب کنشگرایانه است، طوری که بر کنش کارگزاران اجتماعی و سیاسی تأکید بیشتری صورت گرفته است. نظریات دانکوارت ای روستو در سال 1970 راه را برای مطالعات کنشگرایانه سیاسی باز کرد. او با تأکید بر این که فرایند دموکراتیزاسیون در همه جهان فرایند یکسان نیست بلکه هر کشور با توجه به شرایط ویژه خود سیر متفاوتی از سایر کشورها را در پیش خواهند گرفت.
نظریه نوسازی که نوع نظریه ساخت گرایانه بود فقط به وضعیت کنونی دموکراسی میتواند بپردازد و از توضیح دموکراسیها در مرحله اولیه آن عاجز است.
راستو راه گزار به دموکراسی را به چهار مرحله تقسیم میکند: 1- شکل گیری وحدت ملی، 2- مبارزه نا تمام برای سلطه سیاسی طبقات اجتماعی و نیروهای سیاسی، 3- مرحله گزار اولیه که در آن نیروهای معارض به شیوهای تاکتیکی تصمیم میگیرند برای سازش، 4. مرحله گزار ثانویه یا قوام یابی که در آن دموکراسی به عنوان ابزار حل و فصل منازعات پذیرفته میشود. (بشیریه، 1387: 17)
مطالعات لاری دیاموند خوان لینتز در آمریکای لاتین، فلیپ اشمیتز و تری کارل در تحقیق شان پیرامون گزار به دموکراسی در کشورهای آمریکای لاتین و اروپا بر نقش بازیگران و نوع و شیوههای عمل سیاسی در فرایند گزار تأکید بیشتری دارند تا بر ساختارها و پیشینه تباری و فرهنگ مرسوم. بنا بر این با توجه به چارچوب نظری در افغانستان نیز تاکید بر موانع دموکراتیزاسیون از این مودل نیز اشاره شده است.
3-2. نظریات جهانی شدن
برخی نظریات بر فشارهای بین المللی و تأثیرات ناشی از جهانی شدن را در امر گزار به مردم سالاری در کشورهای مختلف با اهمیت میدانند. «جهانی شدن مفهوم مشهور دهه 1990 و اندیشهای کلیدی است که به کمک آن انتقال جامعه بشری به هزاره سوم را درک کنیم». (کیلی و مارفلیت، 1380: نهم) نخست ساموئیل هانتنگتون با تأکید بر نقش محوری دولت-ملتها و بقا و استمرار آنها در پی جهانی شدن از گسترش ساختارهای دموکراتیک در پی وقوع تحولات نوین جهانی سخن گفته است.
همچنان امانوئیل والرشتاین و پیرامون مکتب نظامی جهانی سعی دارند تا مسایل سیاسی را در چارچوب نظام جهانی بفهمند، ایشان بر یک گزاره دموکراتیک همچون موجی جهانی تأکید می نمایند که موجب افزایش تحولات در ابعاد مختلف نظام جهانی و به دنبال آن توسعه دموکراسی میشود. گزار به دموکراسی از نظر آنان ریشه در ماهیت و میکانیسم تحولات جهانی دارد. فوکویاما جهانی شدن را حرکت جوامع ملی به سوی لیبرال دموکراسی میداند. جامعه جهانی پس از رویداد 11 سپتامبر 2001 برای حمایت از مدرنیزاسیون در افغانستان را به نحوی وارد همین چارچوب نظری قلمداد کرد که برای دستیابی مردم به دموکراسی در افغانستان بسیج جهانی شکل گرفت.
2. دموکراسی در جوامع پیچیده
اصطلاح جوامع پیچیده که در چارچوب نظریه نوسازی به ویژه کارکردگرایی ساختاری مطرح شده است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن جامعه بر اثر تقسیم کار به سیستمهای فرعی و بخشهای گسسته، انعطاف نا پذیر و جدا گانه تفکیک شده است. در حال که وقایع و تجربیات از یک بخش به سایر بخشها غیر قابل انتقال است. (شفیعی و اقبال، 1389: 200) طوری که گفته ایم افغانستان نیز با توجه به تعریف فوق شامل جوامع پیچیده میباشد.
اندیشمندان معاصر چون یورگن هابرماس، پست مدرنها و پسا ساختار گرایان چون دریدا و غیره به مشکلات دموکراسی در جوامع پیچیده اذعان نموده و راه حلهای را پیشنهاد نموده اند. هابرماس معتقد است که: «همه حیات اجتماعی را نمیتوان در چارچوب مناسبات کارکردگرایی ساختاری درک نمود مع هذا، از جنبه فوق این چارچوب اندیشهای از چارپوبهای که تا کنون بررسی نمودیم متفاوت است». (نش، 1388: 260) هابرماس از دموکراسی مشورتی، لاکلا و موف از دموکراسی رادیکال و دانیل زولو تقسیم قدرت وحکومت قانون را مطرح نمودند.
کلاوس اوفه ویژگی اصلی جوامع پیچیده را انعطاف نا پذیری میداند که در آن مشارکت در شکل گیری ارادهی مردم و هم جلوگیری از اعمال ارادهی آنان میباشد، «جوامع پیچیده به حدی انعطاف نا پذیر شده اند که هر تلاشی برای تفکر هنجاری در مورد نظم یا احیای آن یا به عبارت دیگر، ماهیت هماهنگ فرایندهای که در درون آنها رخ میدهند، عملاً به واسطه بیهودگی شان و بنا بر این ناشایستگی ذاتی شان غیر ممکن شده است». (اوفه، 1996) به نقل از شفیعی و اقبال، 1389: 200)
دانیل زولو در مورد امکان تحقق دموکراسی در جوامع پیچیده به فرایند سیاسی تمرکز نموده و استدلال اش این است که مدل سلطه دموکراسی در علوم اکنون منسوخ شده است. و هم چنان ژوف شومپیتر مدل کلاسیک از دموکراسی در جوامع پیچیده را نا ممکن میداند. زیرا دموکراسی تنها رقابت میان احزاب برای دستیابی آرای مردم نیست چون در جوامع پیچیده هیچ رقابتی واقعی به نظر نمیرسد زیرا عمده ترین دلیل آن جذب احزاب در دولت است.
هابرماس در مورد امکان دموکراسی در جوامع پیچیده در زندگی معاصر خوش بین تر است زیرا به باور ایشان، بسیج جنبشهای اجتماعی در جامعه مدنی به توسعه دموکراسی کمک مهمی میکند. مشکل اساسی جوامع پیچیده ناساختارمند بودن آن است طوری که درفرایند دموکراتیزاسیون عمده ترین پیشرط حد اقلی از اجتماع که سه مورد: اندیشهها، منافع و اهداف است تا مبتنی بر آن قواعد بازی در پروسه دموکراسی بر بنیاد اکثریت استوار باشد.
مشکل دموکراسی در جوامع پیچیده صرف نظر از برخی موانع دیگر بیشتر به مسائلی چون فقدان همبستگی اجتماعی و ضعف دولت مربوط است و بر اساس دو فشار، (از بالا سر جهانی شدن) و نیز از پائین (خیزش جنبشهای هویت جو) تحمیل میشود؛ با ضعف روبرو شده و استفاده از این نهاد برای حفاظت از منافع جمعی و یا انجام اصلاحات در جهت منفعت همگانی مستقل میباشد. (نش، 1388: 262)
دموکراتیزاسیون در افغانستان
1. فرایند دموکراتیزاسیون
اگر افغانستان را با توجه به دیدگاههای نظری که مبتنی بر چهار الگوی متفاوت یاد شده در چهارچوب نظری نظریه ساخت گرایانه، دیدگاه کنش گرایانه، نظریه جهانی شدن و بلآخره نظریه دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده بیان شده مد نظر داشته باشیم. متاسفانه هیچکدام کار برد نداشته طوری که در نظریه ساخت گرایانه آنچه مارتین لیپست با تاکید بر اصلاح ساختارها و به ویژه توسعه اقتصادی مطرح نموده بود افغانستان از این مدل نظری نتوانست زمینههای اصلاح ساختاری در نظام را بمیان آورد و به ویژه زمینه رشد و شکوفایی اقتصادی را فراهم سازد. بر اساس نظریه کنشگرایانه که در اثر موج جدید دموکراتیزاسیون به میان آمد کارگزاران سیاسی با توجه به تعلقات اجتماعی و ریشههای قومی شان نیز به جای نرسید و عملا راهکار کنشگرایی نا کارامد شد به تعبیر دانکوارت روستو: «نظریه نوسازی فقط به وضعیت کنونی دموکراسی میتواند بپردازد و از توضیح دموکراسیها در مرحله اولیه آن عاجز است.» (بشیریه، 1387: 17)
هم چنان نظریه جهانی شدن دیدگاهی که ساموئیل هانتنگتون از نقش محوری دولت –ملتها و بقاء آنها در پی گسترش ساختارهای دموکراتیک سخن میزند. امانویل والرشتان که به دموکراتیزاسیون به عنوان موجی جهانی تاکید داردکه ریشه در ماهیت و مکانیسم تعاملات جهانی دارد. فوکویاما جهانی شدن را حرکت جوامع ملی به سوی لیبرال دموکراسی میداند.
این فرایند دموکراتیزاسیون در افغاستان در پی حملات تروریستی در مرکز تجارت جهانی 11 سپتامبر 2001 جهان صدد اتحاد مبارزه با پدیده تروریسم در دفاع از جهان دموکراتیک قرار گرفتند که در افغانستان باعث ایجاد دولت جدید با مودل لیبرال دموکراسی گردید. اما استقرار دموکراسی و تداوم آن با توجه به موانع اجتماعی سفت و سختی بر خورد نمود که تمام سه مودل نظری فوق را نا کار آمد ساخت. با توجه به وضعیت و فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همآهنگی با شکل گیری طبقات متوسط و فرهنگ مشارکت مردم شکل نگرفت و علی الرغم تلاشهای رهبران سیاسی سنتی این کشور پیرامون مدرنیزاسیون به بن بست مواجه گردید که در ذیل پروژه مدرنیته بحث دموکراتیزاسیون نیز یک وضعیت و فضای کاملاً بیگانه با هنجارهای سنتی به شدت مذهبی در تقابل قرار گرفت و به بن بست رسید. برای درک وضعیت به پیشینه دموکراسی و روند استقرار دموکراسی نگاه مختصری صورت گرفته است.