سیاست

«شب‌های ظلمانی»

افرا

آمدن طالبان وگسیختگی جهش‌های نیم‌بند اجتماعی و فرهنگی که داشت کم کم در افغانستان سه سال پیش راهی را به سوی بدتر نشدن می‌گشود، مردم ما را با سر در قهقرای تاریکی و جهالت پرتاب کرد. افغانستانی که در نسل نو بیست سالگانش شور آموزش و پیشرفت، آگاهی مدنی، حق طلبی، آزاد اندیشی، پرسشگری، نقد هنجاری را با دادخواهی شهروندی تجربه می‌کرد، چنان سیلی محکمی خورد که دخترانش باز در پس‌خانه‌ها زندانی شدند و پسرانش خود سانسوری و حفاظت زنان خانواده را با فرمان‌های رذیلانه‌ای ملاها در جنس غیرت و آبروی خانواده از سر گرفتند.

زن و مرد قربانی این ملاسالاری و طالب‌اندیشی اند. این جهالت بی‌سر و پا قربانی‌های خود را از نسل جوانی که داشتند با هزار مشکل راه خود را به سوی رشد و تعالی می‌گشودند، به شکل بی رحمانه‌ای می‌گیرد.

اگر خانواد‌های افغانستان را طبقه بندی کنیم، متأسفانه نسل پدرـ مادرها و پدرکلان ـ مادرکلان‌ها به آسانی آله‌ای دست و مطیع شرایط خراب میشوند. چاره‌ای هم ندارند. ققر اقتصادی و فکری، ترس از مبادایی‌های که در کمین دختران جوان است، آرام آرام چنبره‌ای وحشت به نکاح در آوردن ها، کودک همسری، پشت بخت فرستادن و هزاران توجیه دگر «افغانی» را مهیا ساخته و اگر این قبیله‌ای گرگ‌ها فقط چند سال دگر دوام بیاورند، باز نفوس سی و چند میلیونی افغانستان میماند و انواع عقب ماندگی.

دنیای امروزین چه در رسانه و چه در تدابیر حقوق بشری دیگر بی‌طرف و عدالت خواه نیست. در این گرداب آشفتگی سیاسی با معادله‌های لاینجل اوکراین، غزه و جولان مهاجرت وجدان‌های روشنگرانه‌ای را که اروپای پیشتاز و کشورهای حامی حقوق بشر را پی ریخت، به چالش کشیده است. سبک و سنگین کردن منافع خودی، پس لرزه‌های بحران اقتصادی ناشی از کرونا، میدان‌یابی راست افراطی از بدنه‌ای فعال و پر طمطراق حق طلبی و شعارهای انسان‌مدار یک پوسته‌ای مضحک، سازشکار و متملق را به جا مانده است. اصلاً دگر سازوکار حقوق بشر مجال نمایش ندارد. کنوانسیون‌ها به صورت پیوسته نقض میشوند. جنایات جنگی ضد بشریت هر روز در حال اتفاق افتادن اند و جهان به تماشا نشسته است. ما داریم به بربریت مدرن باج میدهیم.

در این خلا، طالبانِ حلقه به گوش، تند تند در پی معامله معادن و مغازله با چین و پاکستان و دهها شرکت بی‌سر و پای دگر استند. روشنفکران دردمند تازه مهاجر در بین یادگیری زبان و جبرهای مهاجرت کم‌رمق و بی‌شیمه اند. جان بدربردگان ثروت اندوز، هنوز شعار نشخوار میکنند و قد بلندک می‌نمایند تا آبی را به جوی خودشان نقب بکشند. سرمه فروشان خطاکار برروی نعش بی‌جان افغانستان برچسپ های تازه می‌زنند تا باشد که باز متاع شان را در بازارهای دست دوم به چشم خریداران احتمالی بزنند. ولی آنچه جایش سخت خالی است یک حرکت ملی، یک بیداری ملی یک آگاهی ملی و یک دلسوزی جمعی و ایجاد یک جنبش ملی آزادی‌خواهی است. افغانستان تکه تکه و درد های پارچه پارچه‌ای آن با این یک قدم پیش یک قدم پس رفتن ها درمان نمیشود. هر وقت آن فهمیده‌گان و آگاهان و قلم بدستان و سیاست پیشگان و کیاست کنشان و رهبرزادگان، از خیر منافع خودی و منیت‌های شان گذشتند و فقط برای کوتاه شدن عمر حاکمیت طالبان هم‌آواز و هم قلم شدند، شاید روزنه‌ای باز شود. ورنه  چهار ماه خواب و سه روز کشور گشتک ره به جایی نمی‌برد. نیروهای ضد طالبی متاسفانه تا هنوز حتی یک آدرس واحد، یک تریبون همگانی، یک نشانی مشترک و یک نشانه‌ای همسان  نشان نکرده اند. آنچه مشترک است درد استخوان سوز مردم داخل افغانستان، گریه‌های بغض آلود دختران خانه نشین، تنهایی مردم فراموش شده‌ای خانه‌ها، ترس و دلزده‌گی باشنده‌گان افغانستان، بی‌هدفی جوانان، بی سرنوشتی کودکان که با خنده های کریه طالبان و فربه شدن همه روزه‌ای ملایان حکمران بدرقه شده و هر روز آزاردهنده تر میشود.  شب های ظلمانی‌ای است.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

Back to top button