فلسفه

در ستایش غرور

جوانمرد پاییز

شرشره‌ای که صدپا به زمین می‌ریزد زبانی دارد، آیا تو را توان دانستن آن است؟ سنگینی لطیف آن‌را چه؟
در هستیِ او غروری نهفته است، با آن وجود که سر به پایین دارد.

مرا به عقاب محبتی گران است، در شنای تک‌تنهای او بر فرازها چیزی نهفته است، که آن غرور است. عقاب با آن شرشر برادر است؛ پس هر پایین رفتنی فرودستی نیست.

اوشینوسی که هستیِ بی‌شماران بدو وابسته است، چه با غوغا چه بی، با آن فراگیریِ عظیم‌اش، با آن‌که هرآن آب‌زی را در خود پروارده‌است، پنداری تنها نیست، اما تنهاست او، زیرا مغرور است.

کوهستان چه؟ قیافه‌ای کوهستان، چه زمخت یا خندان، می‌گوید: دلی بسیار سنگین دارم من! وانک تویی که می‌شنوی، مرا می‌دانی، زیرا هردو آن‌چه را در سینه پران داریم، یک کانون اساسی‌ست، که همه فوران‌ها از آب تا معدن، علت هم‌اوست، وان سنگینی نیست مگر غرور.

مرا چه دوستی‌ست حقیقی‌تر از این تنهایان، شرشران ره‌ها می‌جوید برای پیوستن به پدر، و اگر خنده‌هایی در ریزشآن ممکن به تماشاست، آن از کودکانه‌گی‌اش که از شوق دیدارِ پدر درو جاری‌است.

و عقاب، ارچند کوچک، اما با کوه رفیق است. و هیچ پروازی را دوست‌تر نمی‌دارد مگر بر فرازِ دره‌ها، و اگر جایی را برای نشستن گزیده‌تر می‌شمارد، آن همان قله‌هاست، زیرا قله‌ها از بنیادی هم‌گون به دلی که عقاب راست، برخاسته.

غرور، ای فضیلتِ تنهایان؛ بی‌جهت نیست ترا ناپسند انگارند، زیرا تو به‌شدت در گریزی از هیاهو، وادمیان چون کسی را خالی از هیاهوی بی‌هوده‌ی خویش بینند، وان را حسود شوند. وگرنه آن‌که آسمان‌ها را پوش است و جوهر، مگر مغرورترین وجود هم‌او نیست؟ وان‌که تنهایی را چشیده باشد، مگر او را نشانی از آن سکوترین وجود نیست؟ بی‌جهت نیست مذموم پنداشته شدن، چون سکوت گران حتیٰ کفرخیز است، حتیٰ اگر سکوت آنِ آنی باشد که آفریده‌گار است.

غرور یا فروتنی؟ سکوت می‌کند غرور هنگامی‌که به این پرسش بر می‌خورد، زیرا چندان فروزنده است که به حریفی که حریف نمی‌داند ناسزا نگوید. فروتنی را می‌نوازد غرور، چون کودکی که مادر گم کرده باشد. ویژه می‌دارد او را، و از خود می‌بخشد او را؛ زیرا غرور بخشنده‌است، حتیٰ بدانانی‌که حریف غروراش شمارند.

بدان شیری که صحرا را تنهاست، اگر غرور نبود و فروتنی بود، مگر پیروزی نصیب می‌آمد؟ مگر می‌توانست کفتاری را که دهن‌خون لاشِ پس‌خورده‌ی شیر را می‌خورد، به لبخندکان دروغین و نه غوغا، پیروز آید؟ باری، نه‌چندان شایسته باشد او را به کفتار برابر کردن، اما همهٔ دیگران، چه لاک‌پشتان چه خرگوشان و جان‌داران بی‌جانِ کوتاه سرشت، هیچ‌یک از فروتنیِ شیر بدو تسلیم نباشند.

اشک‌ی که چشمانِ تمسا راست، نشانه‌ی فروتنیِ دروغی است فریبنده که هری را به خود دلبند می‌سازد، اما چون بیخ دهانش برسی گردنت را می‌تاباند؛ مگر چنین نیست که در پسِ این پاکیِ تظاهرکارانه دروغی ماهرانه نهفته‌است؟ پس نباید فریب خورد، که فریب‌خورده‌گان شکست خورده‌گان اند.

نوشته های هم‌سان

Back to top button