اندیشه‌گاهتاریخفلسفه

تاثیر آیین زرتشتی بر شکل‌گیری اندیشه سیاسی در ایران باستان

جاوید راحل

چکیده
بشر امروز با تکیه و اعتماد به عقلانیت و آزادیهای فردی بر بام تسلط بر زمین نشسته است و برای بهینه سازی زندگی همیشه در تکاپو است. این که بشریت امروز سیاست را به خدمت زندگی گرفته است و یا این که سیاست نوعی ابزاری شده به مدیریت کل جهان حرفهای است که از دو قرن به این طرف باب محافل گردیده است. از آنجائیکه ریشههای عقلانیت سیاسی امروز (با در نظرداشت گسستی که از مبداء آن بوجود آمده) یعنی عصر طلائی تمدن یونان قرار دارد اما نحوه اندیشیدن و اعتبار به عقلانیت را نیز از آن زمان به میراث برده است.
در زمانی که یونان شکل میگرفت در سرزمینهای شرقی چون سومر، آسور و بابل در میان دو رود. مصر فراعنه کنار رود نیل و هم چنان تمدن با عظمت ایران باستان نشسته بودند و نظاره گر به دنیا آمدن کودک جدید یعنی تمدن جدید هلنی بودند. این کودک در دامان پر بار تمدن های کهن باستانی پرورش یافت و در حقیقت شالودهای از تمام محاسن دیگران را چون: دین، فلسفه، فرهنگ، هنر، زبان، و غیره به ارث برد. اما چه چیزی باعث شد که تمدنهای دیگر خوابیدند و یکسره به سردی گرائیدند سخنی است که به جای دیگر باید دنبالش کرد.
در این مقاله سعی گردید که به گوشهای از اندیشههای دینی و سیاسی ایرانی و تاثیرات آن بر تفکر سیاسی پرداخته شود. با توجه به سهم ما به این مسایل از بررسی به آئین زردشتی پرداخته شد که ماندگاری افق تعلیمات این خردمند فرزانه ایران زمین را تا کرانههای وسیع اندیشه بشری در بر میگیرد. بنا بر این مقاله که روی دست است به تاثیرات آئین زردشت بر اندیشههای سیاسی ایران باستان به ویژه مذهب مانوی و مزدک تمرکز داشته و تلاش شده است تا گوشهای از این تاریکی را نگاه کند و آنچه شایسته این تمدن است را بگشاید.
واژگان کلیدی:
آهورامزدا، زردشت، آرمان شاهی، مانی، مزدک.

شکل گیری نظام اجتماعی و سیاسی در ایران
نخستین جریان که بصورت دقیق تسلط شان را اعمال نمودند مادها بودند. مادها در سرزمینی میزیستند که از شمال به رود ارس، از شرق به کویر و از جنوب و مغرب به کوههای زاگروس محدود میشدند. قوم ماد از قبایل و گروههای متعددی فراهم میآمدند که همگی از قرن هشتم پیش از میلاد تحت اقتدار حکومت سازمان یافته بودند. (عنایت، 1385: 27) جامعه ماد از عناصر زیر تشکیل شده بودند. 1) کارا به معنای مردم و هم چنان سپاهیان است. در واقع ارتشی بود که همه افراد آزاد سرزمین ماد در آن شرکت مینمودند. 2) کورتش عنوان مشترک کارگران و کار کنان گوناگون بوده است و کورتش به سه دسته تقسیم میشدند: یک گروه پیشه وران و بیگانگان؛ دو کارکنان دستگاه اقتصادی سلطنتی که به کارهای ساختمان مشغول بودند؛ سه کارکنان کشاورزی که حد متوسط مزد شان بالاتر از گروههای دیگر بودند. 3) مغان و موبدان یا مجوسان که رهبری مذهبی را بر عهده داشتند.
عناصر بوروکراتیک سازمان دولتی مادها طوری ترتیب یافته بود که پادشاه یا (مانتا) امور مملکت را خود سرانه اداره نمیکرد بلکه شورای ریش سفیدان قوم که از بزرگان، یعنی اعیان و اشراف و پیشوایان محلی و خویشاوندان شاه تشکیل میشدند، قدرت او را محدود میساخت. هم چنان دو عنصر دیگر دستگاه دولتی مادها یکی شهر بانان (ساتراپها) و دیگری ویسبدان که روسای دودمانهای محلی بودند. (عنایت، 1385: 29)
دوره هخامنشی با عظمت بیشتری از سلسله پادشاهی برخوردار بود. و حق پادشاهی را بصورت میراثی از پدر میدانستند که گویا از نزد آهورامزدا آمده است. چیزی که در این دوره قابل توجه است شاهان هخامنشی وقتی به مکانی دیگر تسلط میافتند دوباره ساحه متصرفه را به شاه قبلی آن واگذار میکردند و در مقابل سلطه خویش را بر همه تسری میدادند. مثلاً در بابل، مصر و غیره؛ اندیشه سیاسی پادشاهی بر دستهای از باورها و اعتقادات استوار بود که در مجموع جهان بینی و چارچوب نظری ایرانیان را تشکیل میداد. مهمترین اجزا عناصر تشکیل دهنده این باور چنین بود.
الف) همزادی دین و سیاست: مهمترین جنبه بحث از رابطه میان دین و سیاست است زیرا ارتباط این دو حوزه در نزد اریائیان قابل توجه است. و سیاست تابعی است از چارچوب تفکر دینی و شاهان ایران اقتدار و شاهی شان را مرهون خدا بودند. مثلاً در لوحه سنگی که متعلق به ارشام جد کوروش کبیر بود چنین آمده است: «اهورامزدا خدای بزرگ که بزرگترین خدایان است، مرا پادشاه کرد او به من سر زمین پارس را اعطا کرد. از لطف اهورامزدا این سرزمین را دارا هستم.» فردوسی از زبان هوشنگ میگوید:
چو بنشست بر جایگاه مهمی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشاه
جهاندار و پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروز گر
به داد و دهش تنگ بستم کمر
دین و سیاست در نظر اندیشه سیاسی ایران باستان از نظر هستی شناسانه کاملاً باهم مرتبط و به هم نزدیک اند، مصداق زمینی آنها جایگاه و کارکرد متمایز دارد. یعنی در عرصه گسترده زندگی آدمی دو کارویژه متفاوت دارند که باید تمایز از یکدیگر به کار خود بپردازند. (رجائی، 1390: 77 – 80) فردوسی به بهترین وجهی این نظر را خلاصه میکند.
چنان دان که شاهی و پیغمبری
دو گوهر بود در یک انگشتری
ازین دو یکی را همی بشکنی
روان و خرد را زپا افگنی
ب) تمایل به یکتا پرستی: کهن ترین و عالی ترین خدای نژاد آریائی، آسمان صاف محیط بر عالم به معنی وسیع این واژه است. در زبان سانسکریت به ویژه در ریگ ودا (که قدیمی ترین کتاب آریائی به شمار میآید) ابتدا دیااوه بود، بعدها به وارون یا وارونه تبدیل شد. هندو آریائیان به واژه دیااووه وارونه اغلب کلمه آسوره به معنی بزرگ و ولی نعمت می افزودند. کلمه آسوره در اوستا به آهورا یا اهورا تبدیل شد و جزئی از اسم حضرت باری در سنت زردشتی گردید، یعنی آهورا مزدا که منظور از آن خدای خدایان بود. به تدریج خدایان یا دیاوههای دیگر به نیروی اهریمنی و پلید تنزل کردند و لقب دیو گرفتند. (رجائی، 1390: 81 و 82) قدرت بی شریک و بی رقیب بالاترین خدا در اسطورههای مختلف آریائیان به خدای واحد منصوب گردید که این خدای بزرگ توسط زردشت به توحید تعبیر شد و در بین ایرانیان مذهب یکتا پرستی رائج ترین مذهب به شمار آمد. از این رو جالب است که در زبان لاتین دیاوه به تئوتوس که به معنی خدا است مبدل شد و نیز وارونه به اورانوس تغیر یافت که عالیترین درجه رب النوع یونان به شمار میرود.
پ) تقسیم کار اجتماعی: در جهان بینی خاص آریائیها نحوه خلقت چنان است که هرکس برای مقام خاصی ساخته شده است. در روایتهای ایرانیان باستان ریشهای این کار ویژه گرایی به جمشید باز میگردد که بعداً به طبقات اجتماعی تغییر یافت. طوری که در طبقات اجتماعی و تقسیم کار اجتماعی در هند باستان نیز به آن پرداخته شده است؛ که این دو حوزه از یک ریشه آب میخورند، همانطوری که آریائیان در هند پس از ورود شان تقسیم کار را بوجود آوردند. در سرزمین اصلی نیز چنین شکل گرفته بود. بنا بر این تقسیم کار که منجر به طبقات اجتماعی در هند گردید دارای ریشه آریائی است. طبقات اجتماعی ایران عبارتند از
نخست: دین یاران (روحانیون، کاتوزیان، موبدان، آزر بانان، مغان)؛
دوم: سیاست یاران (دیوانیان، دبیران)؛
سوم: رزم یاران (ارتش داران و غیره)؛
چهارم: فن یاران (دو گروه بودند: صنعتگران، کشاورزان)؛
پنجم: خدمتیاران (کارگران، دست یاران).
ت) غایت زندگی سیاسی: پیامد مهم بر همترازی دین و دنیا بر یکتا پرستی در نزد ایرانیان به بروز دوگانگی اخلاقی یا اعتقاد به نیروی خیر و شر منجر شد. نیروی خیر در پی تحقق بخشیدن به راستی است و نیروی شر و پلیدی به دنبال تحقق بخشیدن به دروغ. جهان عرصه رقابت میان این دو نیرو است. انسان در زندگی برای کمک به پیروزی نیروی راستی خلق شده است. نظم و نسق دنیا در اساس و سرشت بر ارته استوار است، پس به همین دلیل رسیدن به آن یک آرمان است، ازین رو ارته را درستی، عدل، نظم، حقانیت، فضیلت و کمال نیز ترجمه نموده اند. همچنان ظهور چیزیکه بنیاد سیالیت اندیشه در آریانا ادامه داشته است؛ اعتماد و باور به وجود منجیان بشریت در هر برهه از زمان و علیالخصوص آخر زمان میباشد و به همین اساس است که حتی در فرهنگ امروزی ظهور مهدی موعود یکی از شاخص ترین تفکر رهایی بخشی از سختیها و زشتیهای زمان ما میباشد.

نظام سیاسی شهرب یا ساترپ
در زمان هخامنشیان بود که این نوع تشکل سیاسی شکل گرفت و شیوهای شد برای کنش و اداره سیاسی بخشهای از سرزمینهای جدید در قلمرو ایرانیان. هخامنشیان سلسلهای بودند که اساس امپراطوری بزرگی را گذاشتند و در سیطره ایشان ملل مختلف بسر میبردند. رفتار هخامنشیان در برابر ملتهای دیگر یکسان نبود، طوری که کوروش کبیر از تمرکز اداری قدرت تا توانست جلوگیری نمود و بر همین اساس بر ملتهای تحت سلطه خویش آزادیهای بیشتری قایل بود، طوری که برای یهودیان تحت قلمرو خویش خدماتی را نظیر اعمار عبادتگاه و برخورد عادلانه روا داشت. او هم چنان «برای این مقصود نظام شهربی یا ساتراپی را بنیان گذارد و شهرب (به معنای نگهبان شهر یا سرزمین، شهربان) فرمانداری بود که از طرف شخص شاه برای اداره امور نقاط مختلف شاهنشاهی بر گزیده میشد.» (عنایت، 1385: 40)
معمولاً شهربانان از خود کشورهای دیگر یا ملل تحت تصرف بر گزیده میشدند و گاهی هم چنین اختیارات منجر به تجزیه قدرت اداری میشد. و عناصر مساعدی برای رشد فیودالیسم را فراهم میساخت. بحرانهای داخلی که توسط ساتراپهای بومی ملل دیگر بظهور رسید، در زمان داریوش به شدت سرکوب گردید و از آن به بعد داریوش هخامنشی با درایت الزاماتی ضروری را بر این قاعده بوجود آورد. طوری که شهربهای بومی جای شان را به شهربهای عمدتاً ایرانی دادند و داریوش جهت تسلط بر نا بسامانیهای سیاسی در کنار هر شهرب دو تن نمایندگان ویژه خویش را در بخش مالیات و نماینده ویژه موظف ساخت. وی هم چنان مدت اعتبار و وظیفه شهربها را به اساس تشخیص شاه مقرر میکرد.
برای اعاده عدالت و قانون واژه داد یا همان عدل و انصاف را بمیان آورد که به عنوان قانون عصر هخامنشی به شمار آمد. در سایه اندیشههای سیاسی این دوره و حمایت از آئین مزدائی دین زردشت پیامبر آریائی بظهور رسید و آئین زردشتی زمینه خوبی برای پرستش خدای واحد گردید. پس از دوره هخامنشیان تلاقی فرهنگهای یونان و باختری گسترش پیدا کرد و تهاجم اسکندر مقدونی منجر به تغییر در ساختارهای نظام شهربی گردید. گرچه اسکندر نظام شهربی را تغیر نداد ولی با سیاست جدید شکل دیگری به شهربها داد و آن هم اعمار دها شهرک (اسکندریهها) در سراسر قلمرو خویش بود. و با چنین امر تغییرات بنیادی در اندیشه شهربی بمیان آورد. وارثان اسکندر که سلوکیان بودند نیز با رائج ساختن پول واحد یونانی و تکیه بر اندیشه سیاسی شهربی مدت زیادی به عنوان سلسله قابل توجه در قلمرو ایران باستان حضور داشتند. به این ترتیب آریائیان غربی با چالش همسایگان مواجه بودند و با روش جدید از زندگی برخوردار شدند. اما آریائیهای شرقی مجبور نبودند با نیروی مقتدر همسایه مانند هم نژادان غربی خود دست و پنجه نرم کنند تا در نتیجه آن، قدرت قشر رزم یاران رشد نمود و به همین علت قدرت دین یاران از دیگر قشرها به مراتب بیشتر شد.

اندیشه زردشت پیامبر آریایی
زردشت یکی از بزرگترین متفکران و بنیانگذاران اندیشه و دین بشری است که در آریانای کهن در بلخ زاده شد. وی فقط یک پیامبر بود که هیچ گاه پیروانش اورا معبود ندانستند و فاقد جنبه الوهیت دانستند، همچون پیامبران سامی و فلاسفه یونان داعیه یک آئین و حکمت متعالیه را در سر داشت. تاریخ دقیق تولدش در هالهی از ابهام است طوری که گفته اند او در میان سالهای 1200 تا 6000 قبل از میلاد میزیست، که تا این حد تضاد وجود دارد تولد زردشت میان سالهای 1200 تا 1000 قبل از میلاد احتمال بیشتر دارد «در میان دانشمندان روزگاران باستان ارسطو و ادوکسیوس و هریسیپوس معتقدند که زردشت پنج هزار سال پیش از جنگ تروا می زیسته است. دیودوروس، فیثاغورث را در شمار شاگردان زردشت قرار میدهد. پلینی مورخ به همین سبب تردید دارد که آیا فقط یک زردشت در تاریخ وجود داشته است و یا چندین تن به یک نام میزیسته اند.» (عنایت، 1385: 76) او در دورهای زندگی میکرد که آریائیان به نوع جدیدی از روش زندگی که همان زندگی کشاورزی است، رو آوردند و زردشت و پیام او به شکلی مشوق این زندگی جدید است. او حامی و مشوق زندگی کشاورزی بود و در برابر زندگی شبانی و شکار حیوانات انقلاب نمود.

مفاهیم اندیشه زردشتی
آهورامزدا یا خدای متعال: در آئین زردشت واژه مزدا به مفهوم دانا وآگاه است که بعداً با مفهوم اهورا یکجا شده و واژه آهورا مزدا یعنی خدا منبع قدرت، قادرمتعال، خدای متعال، خدای حکیم، منبع خیر، حاضر بر همه جا، همه توان، همه دان آفریننده و نگهدارنده و پروراننده، غیر قابل لمس و روئیت، صادق، عادل، رحمن و خدای نیکوکاری بوده که مورد پرستش قرار گرفت. در برابر آهورامزدا یعنی خدای قادر ومنبع خیر اصطلاح اهریمن یعنی منبع شر ظهور نمود و میتوان از اینجا استنباط کرد که در فلسفه آریائی مفهوم دو نیروی متضاد به عنوان ثنویت مظهر خیر و شر موجود بود که هر کدام در تحول و تغیر جهان نقش داشتند و از اینجا میتوان نتیجه گرفت که در این تفکر ثبات و عدم تغیر مفهومی کمرنگ است زیرا دلیل تکامل اشیاء در نهاد ایشان از وجود مظهر خیر که اهورامزدا یا خدای نکوئی است وجود دارد و با منبع شر که در اشیا بد وشر زا است یعنی اهریمن ظهور فعال دارد لذا این دو منبع نیکی و بدی یا خیر و شر از مباحثی اند که فلسفه تکاملگرای از آن الهام گرفته است.
اسپتنا یا روح مقدس: اسپنتا دومین مفهوم اندیشه زردشتی است که به معنی مظهر اراده و اندیشه خلاق آهورامزدا به حساب میآید یعنی جلوهای از جلوههای خدای متعال. اسپتنا مینو یا روح کل هم معنی میدهد. بدان سان که در اندیشه اهورامزدا است نشانهی وجود آرمانی یا کامل است. هنگامی که در جریان آفرینش اندیشه خدا جلوه مادی به ظهور برسد نقص پدید میآید، بنا بر این با خلق انگره مینو یا اهریمن (روح شر) که ضد اسپنتا مینو میباشد در واقع حجاب و حالهای است که اسپنتا مینو را پوشانیده است و درین خصوص نیاز به این است که انسان با تلاش این پرده را بدرد و به کشف حجاب و رسیدن به اسپنتا مینو دسترسی پیدا کند.
در ادبیات زردشت اسپتنا مینو و انگره مینو دو برادران همزادند که از آغوش آهورامزدا بیرون شده باشند که یکی ضامن خیر و نیکی است و دیگری آزمونی برای تقویت روح خیر آدمی اما در قالب شر و بدی یعنی با شناخت بدی و زشتی انسان فرزانه میتواند با تفکیک بدی از نیکی راه نیکوکاری پیشه گیرد. چنانچه اسپنتا مینو بر مبنای گزینش ذاتی خود نیکوکاری و روشنائی را برگزیده و روح شر یا انگره مینو بدی و تاریکی را برگزیده است. روح شر به عنوان دشمن دیرینه آدمی با فریب هایش انسان را به دام میاندازد و به بدکاری میکشاند.
در آئین زردشت از بهمن یا دهومنه که به مفهوم منش نیک است نیز یاد شده است که به عنوان فرزند اهورامزدا و نخستین موجود نظام آفریده شده آهورامزدا سخن به میان آمده است. آئین زردشتی که یک فلسفه اخلاقی اجتماعی است. هم چنان در پیام وتعالیم زردشت تاکید به اخلاق فردی که زیرمایه اخلاق اجتماعی است یعنی سه مفهوم: گفتارنیک، پندار نیک و کردار نیک به دست میاید. در فلسفه یونان واژهی لوگوس درست همان معنی را افاده میکند که دهومنه یا بهمن در فلسفه زردشت دارد. لوگوس در فلسفه یهودیت هم چنان از روح یهوه که در تورات آمده است و توسط فیلون اصطلاح فرزند خدا همان لوگوس عنوان شده است که لوگوس جانشین خدا بین جهان و خدا عمل میکند و همانند اسپنتا مینو فعالیتی خلاق دارد. طوری که انگره مینو را ترشتار یا شکل دهنده و برنده نام نهاده شده است. فیلون نیز از تئوتوس یعنی برنده یاد میکند که برگرفته شده از تراشتار است. همان طور که انگره مینو روح تاریکی است بر اسپنتا مینو که روح روشنایی است سایه میافگند. لوگوس نیز که جلال یا نور خدا است در عین حال ظلمت یا سایه خدا نیز است. و علت همبستگی این دو این است که تنها خالق تنها نیمی از آفریننده را آشکار میکند و نیم دیگر را پوشیده نگاه میدارد. زندگی عبارت از همکاری با خیر و پیکار با شر است و خیر و شر دو قطب متضادند که با یکدیگر همزیستی دارند، هگل از دیالکتیک حرف می¬زند و فلسفه وی بر اساس فرایند تز، انتی تز و سنتز را بر این محور استوار ساخته است.
آتش یا آرتا: آتش یکی از نمادهای بسیار مهم در سرتاسر تاریخ تفکر و اندیشه بشری به شمار میرود. حتی متفکران غیر دین مدار نیز بر اهمیت این ماده در گذشته تاکید نموده اند. در آئین مزدیسنائی زردشتی آتش نماد مقدس است آتش یا آرتا به معنی درست کاری است و نشان مرئی آن روشنی است. آتش و هیشتا که به معنی والاترین درستکاری است یکی از هفت امشاسپند یا فرشتگان مقرب آئین زردشت به شمار میآیند.
طوری که هراقلیطوس فیلسوف یونانی شهر افسوس آتش را به عنوان اصل و مبداء نخستین جهان میپذیرد و میگوید آنچه موجودات از آتش بوجود میآید. آتش اصل و جوهر همه چیز است آتش همان لوگوس یا خرد جهان و قانون کمال است که انسان به جانب آن سیر میکند. امروز خرد ورزی زردشت با رویکردی متفاوت در نظریه جدید علمی تجسم جدیدی یافته است. موجودیت انرژی اتمی، انرژی تاریک میان کهکشانها و هم چنان نیروی که ناشی از آتش است را نمیتوان انکار کرد. جالب است بدانیم اهورامزدا و اهریمن هردو دو نیروی انرژیک اند که به باور زردشت در آخر نیروی روشنی بر تاریکی پیروز میگردد ولی این تضاد تاریکی و روشنایی را که دقیقاً امروز به آن توجه شود در دانش کیهان شناسی تاریکی فضای میان کهکشانها در اثر انرژی نا شناخته (تاریک) در حال گسترش است اما تا اکنون منشاء این تاریکی و انرژی تاریک معلوم نیست ممکن انرژی تاریک همان نیروی مقدس زردشتی باشد که با رمز و اسرار نهانی در قالب نیروهای روشنی و تاریکی تومان آمده است. حرکت همه اشیای عالم در اثر ورود انرژی یا به تعبیری همان آتش است. که تعبیر زردشت منبعث از نیروی مقدس ایزدی میباشد. و در قالب متفاوت تری دوباره در اندیشه متفکرانی چون هراقلیط زاده شده بود. اندیشه زردشتی را دینی دوگرا که مبتنی بر اعتقاد به وجود دو اصل متضادند شناخته اند. جیوسیوس از قول آریستو کسنوس حکایت می¬کند که ایرانیان باستان برای هستی به دو مبدأ قدیم و ازلی معتقدند که نخستین آن نور یا پدر و دومین آن ظلمت یا مادر بود. اوروکسوس و ارسطو این نیروها را زئوس یا اهورامزدا و هاروس یا اهریمن خوانده اند. و پلوتارک میگوید اهورامزدا از نور و اهریمن از ظلمت برخاسته است.
دئنا یا وجدان: مفهوم دیگری در فرزانش جاودان زردشتی دئنا است که به انسان کمک میکند تا سرنوشت سعادت آمیز و یا هم نکبت بار خود را تعین کند. هرگاه انسان صالحی رخت از جهان بست دئنا یا وجدان آن شخص در سرای دیگر با روحش برخورد میکند و به شکل دوشیزهای که در کمال زیبائی است به روح او خوش آمدید میگوید. روح شخص که تا این دم مانند آن دوشیزه را هرگز در زمین ندیده است جویای احوالش میشود. دوشیزه در جواب میگوید که من بیگانه نیستم بلکه تجلی اندیشههای نیک و سخنان نیک و کردارهای نیک تو هستم که در هنگام زندگی بر روی زمین بدانها دست یازیدی. از سوی دیگر روح شخص بدکار پس از بدکار پس از مرگ در کنار پل داوری (صراط) وجدان خویش را به صورت پیرزن زشت رویی که همانا تشخص بدکاری خود اوست میبیند و در کمال تعجب از حیرت در شکنجه وجدان مرده اش غرق میشود.
فروَشی یا فروهر: این بخش از اندیشه فرزانش زردشت دقیقن در قالب نوئوس در مفهوم یونانی که نزد انکساگوراس به عنوان عقل آمده است و سپس در قالب ایده مثل افلاطون بیان شده است. زردشت معتقد بود که اشیاء گوناگون عالم مادی سایههای از حقایق آسمانی هستند، همه موجودات زمینی روگرفت از موجودات کاملی که از زمین و زمینیان برکنارند، شمرده میشوند. آسمان، و زمین، آب، درخت، حیوان، انسان و خلاصه همه چیزهایی که در قلمرو خیر و روشنی تعلق دارند دارای فروَشی یا حقیقتی کامل و جاودان هستند و فقط اهریمن یعنی روح شر و نیروهای شیطانی از چنین فروَشیها محروم اند. اینجا مشاهده میکنیم که تفاوت دیدگاه نزد زردشت و افلاطون فقط در همین است که افلاطون همه اشیاء را کپی یا سایهای از عالم مثل میداند در حالی که زردشت ممکن به دلیل بی نقص بودن کار آهورامزدا در امر خلقت فقط هرآنچه همزاد نیروی خیر و روشنی است را شایسته داشتن فروَشی میداند.
زردشت باورمند بود که آهورامزدا در وحدت متعالی خویش میزیست و تصورات و مفاهیمی در باره آفرینش مادی و روحانی در خاطر میپروراند. فروشیهای زنان و مردان همزادهای آسمانی ایشان هستند. فروشیها حقایق کامل هستند که اشیا از روی آنها پدید آمده اند. این مخلوقات آسمانی در غایت سعادت در بهشت بسر میبرند و چون اهورامزدا به فکر افتاد که انسان را بیافریند، از این موجودات روحانی (فروَشی) سوال کرد که آیا مایلید در بهشت بمانند یا به دنیای مادی که جامع خیر و شر است و به اراده او آفریده خواهد شد انتقال یابند؛ مشیت خداوند بر این تعلق گرفت که در کالبد هر انسان یک فروَشی بگمارد تا همدم و فرشته نگهبان او باشد. ارسطو بر علاوه روح از وجود نفس در انسان گفتگو میکند همین نفس است که گوهر واقعی شخصی را تشکیل میدهد و اراده فعالیت عقلانی انسان را در دست دارد. حکیمان رواقی و فیلسوفان افلاطونی و پیروان ارسطو از نوئوس به عنوان تصویر خدا یا تشکیل دهنده ماهیت واقعی انسان سخن میگویند و فیلون نیز این مفهوم را پنئوما خواند و از روح تفکیک کرده است. فیلون که مطالعهای وافری در آئین مزدیسنایی دارد میگوید فروَشیها فرشته نیستند بلکه مفاهیم مجردی شخصی هستند که قدرت خدا را متجلی میکنند.

اهمیت سیاسی آئین زردشت
زردشت پیامبری بود که زندگی کشاورزی را به جای زندگی شبانی بشارت داد و تشویق نمود. هم چنان نخستین جنبه از پیام وی اعتراض بر علیه متولیان اندیشهای که با فریاد شادمانی حیواناتی را قربانی میکردند در حالی که این حیوانات ابزار کار زندگی کشاورزی به شمار میآمدند. او شاهد کشمکش طرفداران زندگی شبانی و کشاورزی بود، وی جانب کشاورزی را گرفت چون عقیده داشت: کشاورزی بر زندگی نظم میبخشد. او از زندگی کشاورزی دفاع کرد و انسان را به عمل به آن دعوت نمود، او زندگی شبانی را مورد سوال قرار داد. به عقیده زردشت خدایان شبانی و صحرا گردان همان دیوان هستند که نماد و نشانه دروغ، تجاوز و ضدیت با اجتماعات مستقر کشاورزی بودند. این اعتراضات به مذهب قدیم زمینهای برای شکل گیری و ارائه ظهور توجیه نهاد سیاسی خاص در شکل یک قدرت متمرکز در قالب نهاد پادشاهی فراهم نمود. (رجائی، 1390: 98) اندیشه زردشت به عنوان فرزانش جاودان مطرح است؛ او از یک حکمت عالی سخن بمیان آورده است که تمام فلاسفه بعد از وی که در باختر به ظهور رسیدند فقط شارح اندیشه و اشارات وی به حساب میآیند.
زبان اوستایی خویشاوند زبان سانسکریت است. گاتهای زردشت همانندسرودهای ریگ ودا اند. ایدههای زردشت در کتاب مشهور اما از میان رفتهای وی به نام اوستا درج شده است که در پنج بخش تقسیم میشود. 1) یسنا: کهن ترین بخش اوستا است به معنی ستایش و پرستش است. یسنا از 72 بخش تشکیل گردیده است، گاتها که سخنان خود زردشت است نیز بخشی از این را شامل میشود. شیوه بیان گاتها نوعی نظم و شعر است و همین باعث شده است که گفته شود گاتها کهن دفتر یا دیوان شعر ایرانی است.2) یشتها: طولانی ترین بخش اوستا است به معنی نیایش و ستایش ویژه ایزدان و امشاسپندان است، یشتها شامل بیست و یک بخش است و هر یک از بخشها را یک یشت میخوانند هر یشت به جای خود از اجزای تشکل شده که هر یک را کرده میخوانند و هر کرده از چند بند بوجود آمده است. 3) وندیداد: شکل تحریف شدهی از اصطلاح اوستایی وی دئودانات یعنی قانون ضد دیو که منظور از دیو خدایان آریایی پیش از زردش بود که بعداً از اعتبار افتیدند. بدین ترتیب وندیداد مجموعه از قواعد و مقرراتی است که برای نظم دادن زندگی فردی و اجتماعی در چارچوب آموزه جدید صورت بندی شد. وندیداد در واقع شریعت زردشتی یا فقه زردشتی است.4) ویپرت: از دو کلمه ویپ و رتو ساخته شده به معنی سروران است. انتخاب اصطلاح بدین دلیل است که این بخش خاص ستایش آهورامزدا است. 5) خرده اوستا: گزیدهای از تمام اوستا است که در دوره سامانی بلاخص در دوره شاهپور دوم توسط آزر یار مهر اسپندان موبدان آن دوران فراهم آمد تا بسادگی در دسترس شهروندان قرار گیرد.
زردشت تمنای بروز یک رهبر قدرتمند را دارد که ظهور کند و با بر قراری نظم کشاورزی استوار تر به تحول جدید کمک کند. و زندگی و جامعه جدید بر اساس کشاورزی را سروسامان بخشد. زردشت اعلام میکند که هرکس نمیتواند نهاد شاهی را در اختیار داشته حکومت کند. در خرده اوستا چنین آمده است: باید شهریار را سزاوار اهورامزدا دانست که بهتر از هرکسی شهریای کند. مطابق آئین زردشت دو نیرو در گیتی با هم در نبردند، یکی نیروی اشه (یا ارته که حق و راستی است) و دیگری نیروی دروج (یا دروغ و باطل) از دیدگاه سیاسی اشه همیشه در جانب جوامع صلح طلب و آرام و سرگرم کارهای سودمند شبانی و کشاورزی و دروج همواره پشتیبانی قبایل دشت نورد و غارتگر و زیارتگاه است. در نبرد، پیروزی نهایی با اشه است. (عنایت، 1385: 77) آنچه اندیشه پادشاهی را تقویت نمود رواج اندیشه یکتا پرستی بود که توسط زردشت صیقل خورد. خداوند واحد که به نام آهورامزدا از خصائص خاص برخوردار است و بر کل عامل تسلط دارد. مهمترین ویژگی وی این که بر کل وجود دائر و مدیر است.
همانگونه که آهورامزدا بر جهان قدسی نظم میبخشد، یک قدرت متمرکز باید در زمین نظم و امنیت بر قرار کند. آئین زردشت به آزادی اراده و آزادکامی انسان اعتقاد دارد. هر انسان دیر یا زود در زندگی خود با مسأله انتخاب نیکی یا بدی روبرو میشود و باید از میان دو دین، یعنی دین راستین که زردشت بر انسان آشکار کرده و دین دروغین که معاصرانش از نیاکان خود به ارث برده اند، یکی را بر گزیند. زردشت در عین اعتقاد به اصل آزادی ارده میداند که بشر به رهبری و راهنمائی نیاز دارد تا از فریب و فتنه اهریمن در امان بماند.
آخرین جنبه دین زردشت که دارای اهمیت سیاسی است عقیده آن در باره قدرت شهریاران است. زردشتیان معتقدند که دین و شهریاری دو برادرند که هیچ یک بر دیگری نتواند زیست. دین بنیاد شهریاری است و شهریاری، پاسدار دین. هر چیزی که بنیاد نداشته باشد تباه میشود و هر چیز که از پاسدار خود محروم بماند نا بود میگردد. قدرت سیاسی در جامعه سالم دارای شش درجه است: نخست مانبد یعنی نگهبان یا پدر خانواده، دوم ویسبد یعنی رئیس دهکده، سوم زندید یعنی رئیس قبیله، چهارم دهبد یعنی رئیس ایالت، پنجم زرتشترتوم یعنی بالاترین مقام روحانی که نماینده زردشت بر روی زمین است و ششم شاهنشاه که از همه این درجات بر تر و فرمانروای سراسر گیتی است. بدین سان میان دین زردشتی و نظام اجتماعی رابطه نزدیک وجود دارد، در حالی که دین هرگز فساد نمیپذیرد، دولت یا قدرت شهریاری فساد پذیر است، پس شهریار باید با پیروی از دستورات دین خود را از گمراهی مصئون دارد. (عنایت، 1385: 79 و 80)

نظریه شاه آرمانی در اندیشه زردشت
زردشت در خصوص اندیشه شاه آرمانی چنین باور دارد که: «در حقیقت از برای کسی که بهتر سلطنت کند. کسی شایسته حکومت کردن است که بهترین باشد.» (رجائی، 1390: 101) البته این اندیشه خاص ایرانیان نیست بلکه از ویژگیهای اندیشه سیاسی قدیم به شمار میآمد بطور مثال ایده دولت آرمانی افلاطون و یا در اندیشه سیاسی چین آمده است. آنکس شایسته فرمانروائی است که برای این کار ساخته شده است. خصایص انسان شایسته را دارا باشد. طوری که در جای دیگری اشاره شده است؛ در ایران توجه به مهدی، دادگر و توانائی که ظهور میکند دارای سه اندیشه و نهاد است چون: زور، آئین و فره که در زبان علم سیاست امروزی به سادگی میتوان برای این سه مفهوم واژگان تحصصی بکار برد.
الف) قدرت مؤثر و یا زور و توان: پادشاه کار آمد و برخوردار از قدرت مؤثر میبایست چهار خصیصه داشته باشد که عبارتند از: نژاد، گوهر، هنر و خرد که خرد؛ 1- نژاد: آریائیان به داشتن خون پاک و تخمه اصیل بسیار تأکید کردند این که تبارشناسی و کنیه شناسی بسیار مورد تأکید قرار گرفته برخاسته از این فکر است. 2- هنر: مراد از هنر فرهیختگی بود و تربیت دو جنبه را در بر میگیرد. یک جنبه شامل آموزش تکنیکها و فنون جنگآوری بود و دیگری تعلیم و ممارست منش و سلوک جوانمردی و بزرگی. 3- هنرهای ذهنی و فضایل رفتاری: بسیاری از فضایل اخلاقی هنرهایی تلقی میشد که باید فرد نژاد و گوهر شاهی، آنها را بیاموزد. فضایل شاهی و مهم عبارتند از: سربازی، جوانمردی، عشق به راستی، وفاداری به پیمان، دادگری و خویشتن داری. 4- خرد: یعنی برخورداری از عقل سلیم. یعنی میان عقل معاد و عقل معاش تمیز بگذارد در حالی که اولی در پی کشف حقیقت وجود است دومی حسابگر و سبک و سنگین کردن است.
ب) آئین یا قرار داد اجتماعی: در معنای فلسفی و جهانشناسی آن، منظور از آئین درک معنای ارته یا اشه است. طوری که گفته شد ارته یا اشه نظم خاص حاکم بر عالم وجود است. سلطان یا حاکم میباید که با این نظم آشنا باشد. بر سلطان و حاکم فرض است که آئین را بشناسد و در واقع نه تنها اصول آن را رعایت کند بلکه در صورت امکان به تشویق و تبلیغ آئین نیز بپردازد. از آنجائیکه این نظم خاص در قالب زردشتی گری ارائه گردیده، پس شاه آرمانی کسی بود که با آیین زردشتی آشنائی داشت.
پ) فره ایزدی یا شوکت: فر فروغی است ایزدی به دل هرکه بتابد از همگنان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی رسد، برازنده تاج و تخت گردد و آسایش گستر و دادگر شود. کسی که از ویژگیهای شاهی برخوردار نباشد قابلیت دریافت فره ایزدی ندارد. مثل افراسیاب که هر چه در پی آن بود به آن نرسید. بدین ترتیب فره مفهوم فلسفی و متافزیکی و مشروعیت دهنده حکمت و نظام و منزلت شاهی پیدا کند. (رجائی، 1390: 110 الی 113) شریعت سیاسی ایرانیان بر سه اصل بود: 1- شاه شاهان نماینده آهورامزدا در روی زمین بود و نیروی وی نیز نیروی از جانب خداوند بوده است. 2- پادشاه نگهبان ارته و مسئول پیشگاه آهورامزدا است. 3- زیر دستان در نبرد خیر و شر همرزم شاه هستند. خدمت به شاه خدمت به خداست و فرمان پادشاه فرمان خدا است.
اندیشه سیاسی در عمل و تحول منزلت پادشاه


یکم) ارزیابی نظری مقام شاهی
اگر به تحولات اندیشه سیاسی بدور از روایت تاریخی و ارزشگذاریهای دموکراتیک امروزی به فضای گفتمان سیاسی عصر دولت شاهی گذشته در آریانا نگاه شود، اندیشه شاهی در جهان آن روز و مبتنی بر جهان بینی آن روز هم معقول است و هم کار آمد تلقی میگردید. «در مرکز بحث اندیشه سیاسی فرهی شاه قرار دارد. بدین ترتیب شاه مستبد نیست، زیرا استبداد زیر پا نهادن حق دیگری است.» (رجائی، 1390: 121) شاه بدون رقیب و به این دلیل بالاترین مقام آمریت به او وا گذار شده است. و داشتن بالاترین اختیار و آمریت عالی به مفهوم داشتن اختیار مطلق نیست؛ نقش وی پدر ملت بودن است و همانطور که پدر قادر نیست خود سرانه فعال ما یشاء باشد. شاه نیز حق ندارد مستبدانه عمل کند.
شاه آرمانی همانطور که در اندیشه افلاطون به عنوان فیلسوف شاه قابل قیاس است، در اندیشه سیاسی فرهی نیز قدرت یعنی جوهر سیاست، با آئین و فر، یعنی نماد حقیقت، در آمیخته است. ولی صرف نظر از این مباحث چه عوامل و دلایل نظری و عملی میتوان ارائه نمود که از مستبد بودن، خودکامه بودن و خود کامه عملکردن و ستم روا داشتن شاه ممانعت شده رفتار وی تعدیل گردد. خداوند با تمام قدرت و اختیاری که دارد اما مستبد نیست چون شریک و مانند ندارد زیرا از همه بالاتر است روی همین نماد قدرت برتر ایرانیان نیز از نظر سیاسی چنین مقامی برای شاه قایل بودند، گرچه چنین قیاسی در عمل و حقیقتاً هیچ موضوعیت ندارد. اما سعی در همگونه بودن و نوعی شبیه بودن را در عمل نشان میدادند. اما در واقع خودکامگی و ستم شاه را چنین تعدیل میداشتند.
الف) محدودیت ساختار فکری: مرکزیت داشتن اندیشه خیمهای مبتنی بر اشه و یا نظم مقدس به سادگی میتواند بر قدرت و خودکامگی شاه تاثیر میگذارد نه تنها همه، یا لااقل اکثر مردمان آن زمان، به جهان بینی خیمهای اعتقاد داشتند شاهان نیز قبول داشتند و لذا هیچ یک از شاهان جرأت و جسارت ادعای منییت را نداشتند. (رجائی، 1390: 122) مرکزیت اندیشه نمایندگی یعنی به این مفهوم که هر آنچه فرد دارد مبتنی بر نظم الهی بوده به دلایل مشیت و اراده پروردگار است. حاکمیت اندیشه خیمهئی که در آریانای باستان بصورت مقدس یافته بود، و با مفهوم جهان همگون بود و در داخل ساختار آن هرکسی شان و منزلت آن مشخص است و از همه بیشتر شاه نظام سپهری باید حدود و اختیارات سیاسی خویش را درک کند و اختیارات شاه چیزی نبود که شاه از آن بر هوا و هوس خویش استفاده کند.
ب) محدودیت ساختار سیاسی: در اوستا عدم تمرکز و یا پراگندگی شاهی مورد توجه قرار گرفته است. شکل حکومت به طوری که از اوستا دانسته میشود، پراگندگی (ملوک الطوایفی) بود. واحد کوچک تشکیل دهنده جامعه خانواده بود. روسای خانوادهها، رئیس ولایت نیز انتخابی بود. چون چندین اقوام در زیر اداره یک شخص واقع میشدند و او را شاه بزرگ میخواندند. از سوی دیگر، عامل جامعه شناختی محدود کننده قدرت شاه این پدیده بود که: اولاً تعریف تفسیر چارچوب نظری عملاً در اختیار شاه نبود و ثانیاً حوزه قضاوت به تدریج در اختیارات اربابان تخصص با عنوانهای چون “سخنگویان قانون” و “آئین بذ” قرار گرفت. امرا و پادشاهان محلی از شاه بزرگ اطاعت میکردند. اقتدار شاهان محدود بود ولی بعدها به واسطه آن که در موقع جنگ فرماندهی را نیز عهده دار بودند به اختیارات خود افزودند در عمل نیز عدم تمرکز سیاسی جاری و ساری بود. مثلاً در دوره هخامنشی، کشور در اختیار ساتراپها بود. (رجائی، 1390: 125)
پ) محدودیت ساختار اجتماعی: تأکید بسیار بر تقسیم کار و خویشکاری اقشار مختلف در نزد هر یک از اقشار به تناسب حوزه کار آنها موجب انباشت قدرت، سرمایه، اطلاعات و امکانات میگردد و همین باعث میشد که گاه پادشاه برای حفظ خویش، یا حل و فصل مشکلاتش به آنها متوسل شود. شاه اختیار ندارد خود را بالاتر از آن بداند و به بهای قدرت دنیایی و ثروت آن را تغییر دهد. از طرفی، صرف نظر از بنیاد نظری مبنی بر جهان بینی خیمهای، قدرت طبقات به دلیل جامعه شناختی نیز، که همانا قدرت انباشت شده در هر طبقه باشد، به آن امکان نفوذ و تاثیر میدهد. (رجائی، 1390: 127)

دوم) شأن و مقام شاه در سلسلههای مختلف سلطنتی
بدین ترتیب عملاً بازیگران عرصه سیاست ایران باستان نه تنها شاه بلکه اندیشه و چارچوب و شأن آن، طبقات اجتماعی و بالاخره خانوادهها نیز بودند. در دورههای متفاوت سلسلههای حاکم، نقش هر یک نشان دهنده میزان قدرت و نفوذ و تأثیری بود که بر یکدیگر میگذاردند. (رجائی، 1390: 131) با مروری کوتاه از دورههای مختلف تاریخ ایران باستان ساختار سیاسی نظریه سپهری کماکان پا برجا بود و الگوی اندیشه خیمهای از دوره مادها تا سقوط ساسانیان زیاد تغیرات بمیان نیامد، اینجا به موارد مهم آن توجه شده است:
نخست در مورد تقسیم بندی تاریخی عهد باستان در ایران که از تأسیس حکومت مادها آغاز گردید و تا ظهور اسلام و انتهای سلسله شاهی ساسانیان انجام یافت، در این فرصت طولانی تقریباً ساختار تشکیلات اجتماعی ایران دست نخورده باقی ماند و با وجود عهد سلوکیان که یونانی بودند مدت هفتاد سال را در بر گرفت، این دوره نیز ساختار عهد هخامنشیان پا برجا بود.
دوم با وجود اندیشه شاهی و متمرکز سپر اندیشه سیاسی در شخص شاه و نهاد شاهی، مبارزه طلبیها و چالشهای فراوانی نسبت به ساختار سیاسی ظهور یافت و گاهی از درون حکومت و بسا از مواقع از تحولات فکری برون مرزی و یا تحولات اقتصادی صورت گرفت.
سوم در عصر ساسانیان نحوه نگرش دولتمردان به چارچوب نظری غالب تغییرات گسترده بوجود آمد و بستر جنبش اعتراضات بظهور رسید.

ادامه دارد

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button