آن طالب بی حیا و این بازخواستگر*
افرا
شبکه ای فارسی رسانه ای بی بی سی گفتگوی مشرح با احمد مسعود را پخش کرد که بازتابی از مثبت و منفی تا محیلانه را در پی داشت. در این نگاشته از شعر و شعار حذر شده است. نه در رثای احمد مسعود چیزی خوانده میشود نه هم برای احمدشاه مسعود، پدر کشته شدهاش توسط تروریستان بین المللی.
نه احمد مسعود شهزادهای قلمداد میشود که بر تخت پدرش تکیه زده و نه هم آمر خطاب میشود.
سخنان احمد مسعود نه گزافه گویی بود و نه هم نفرتزایی. سنجیده، مودب و محکم استدلال میکرد. با دقت و آرام حرف میزد و به نحوی بسیار صادقانه پاسخ میداد. احمد مسعود حرف دل میلیون ها مردم افغانستان را گفت. بماند که پنجشیری است، بماند که در حلقهای خانوادهای احاطه شدهاش بسیارند کسانی که مورد شماتت و خرده گیری اند. این جوان آگاه خودش را شهروند افغانستان خواند و صاف و مستقیم به آقای قاریزاده چشم دوخت و سخن زد. پنهان کاری نکرد ولی کیاست بخرچ داد. زورگویی نکرد و اما خفت را نیز مردود خواند.
در این آشفته بازاری که مردم به گروگان گرفته شدهای افغانستان نه ملجایی دارند و نه صدایی، او از زن و مرد افغانستان حرف زد و از امید و مثبت اندیشی گفت. راه را دشوار ولی پیمودنی خواند و طالبان را پرزور ولی رفتنی.
وقتی ازو پرسیده شد که طالبان همه اتهامات را رد میکنند! با نگاه براق گفت طالبان برخلاف ارزش های فرهنگی و حکم دین از حیا بی بهره اند. این گزینش واژه ها بسیار وطنی و بسیار به طبع مردم افغانستان سازگار می آید. احمد مسعود پرطمطراق نیست. به اصطلاح مردم ما «پوک» نیست. با واژه ها بازی نمیکند. افتاده و متواضع ولی جسور و هوشیار است. وقتی گفت طالب بی حیا راست نمیگوید، به دل نشست. چند ماه پیش مادری از کابل در یک تماس تیلفونی بین گریه هایش خندید و گفت: “بچیم طالبای بی حیا که برای تلاشی در خانه آمدند و درب الماری را گشودند، پطنوس (سینی) محکم به سرش خورد و دلم یخ کرد”.
وقتی چوپ ستیژ بر سر ذبیح الله مجاهد محکم خورد و باد او را با خودش برد، همه مردم افغانستان خیلی خندید و گفتند خوب شد و حق این بی حیا را خدا داد. این همه خشم و این همه تنفر چه را میرساند؟ وقتی با دل پر درد از بزرگترین آرزوی طالبان که صلح طالبان پاکستان با حکومت پاکستان بیان شده بود، اشاره کرد و خشمش را آشکار ساخت، درست همان تبصرهای است که میلیون ها مردم افغانستان به این اظهارات داشتند. این یعنی که احمد مسعود مثل مردم فکر میکند و نگرانی ها و رنجش مثل مردم است.
این روزها یک درد گنگ و یک بعض فروخورده گلوی مردم و گلوی تمام افغانستان را گرفته است. وقتی مردم از طالب نفرت دارند، به این معنی نیست که به حکومت قبلی و دست اندکارانش دلخوش بودند. وقتی مردم از خدا میخواهند که «طالب را بخیر گم کند» پشت فساد پیشگان قبلی و رهبران رنگارنگ بدنام دق نشده اند. مردم پیش پایی خور افغانستان در بازی های قدرت و چنبرهای رقابت های حرص سالاران همچنان بازنده ماندند.
اما احمد مسعود از ساختارمندی و اصول حرف زد. از جوانان حرف زد. از زنان (بانوان) حرف زد و از حق حرف زد. میتوان قیاس کرد که این جوان که در یتیمی بزرگ شد و با درد انس گرفت، از درد دل هر یتیم باخبر است. هرچند این روز ها به گونه ای مضحکی افغانستان میان یتیم های حقانی و ملا عمر و سایر طالبان عقده مند در کشاکش است ولی این کجا و آن کجا؟
اسم اعظم بکند کار خود ای دل، خوش باش
که به تَلبیس و حیَل، دیو مسلمان نشود
احمد مسعود درس خوانده (دینی و فنی) با مدرک تحصیلات بالا در رشتهای بسیار به درد بخور برای افغانستان امروز، پر از تجربه و یک جهانبینی منطقی با پشتوانهای عرفان شرقی ملهم از شعر و ادبیات است. آزاد منشی به ارث گرفتهاش را حتی دشمنانش نیز انکار نمیتوانند. این صفت ها خاص احمد مسعود نیست. استند جوانان بسیاری که تمام این صفت ها را دارند و حتی بهتر از او اند، ولی آنچه مهم است این است که این فرد میتواند با چنین جمعی ارتباط قایم کند (و خدا کند چنین کند). اتکا به لایه های پوسیده و بافت ناسالم قومی و زراندوزی برایش خطرناک و دردسر ساز است. اگر او همانطوریکه خودش گفت در یک ساختارمندی تمام و یا طیف وسیع صدای غیر طالبانی را جمع و بست دهد، میلیون ها انسان درمانده در بند طالب به هم گره خواهند خورد. حرفش حق بود و از حق مردم حرف زد. تاکید کرد که مردم در مقابل استبداد برای دفاع از کشور خود میایستند و وعده داد که در کنار مردمش است.
در تجربهای چند ماههای که از طالب دور دوم داریم، میبینم که طالبان تغییر کرده اند. بی حیاتر و وقیحتر شده و یاد گرفته اند، چگونه کتمان و انکار کنند. این فرصت خوبیست که خود طالب برای خودش مشکل تراشی میکند. افغانستان دگر نباید باز با نام ها و نشان ها آغشته گردد. همانگونه که طالب یک طیف است و اسم جمع است. تشکل ضد طالب نیز باید یک طیف باشد تا بتواند توانمند و پویا پیش برود. این طیف باید میلیون ها جوان مثل احمد مسعود، میلیون ها زن و مرد و پیر را در خود جا بدهد. جوانانی که شهامت دارند. جوانانی که حیا دارند. خواهر دارند و مادر دارند. جوانانی که هر زنی را با چشم شهوت نگاه نمیکنند. احمد مسعود خودش برادر چند خواهری است که همه درس خوانده اند و مثل یک انسان زندگی میکنند. در افغانستان حرمت ها همیشه بین مردم پابرجا بود. این درنده خویی طالبانی و چهره های کریه مسخ شده یک پروژهای وارداتی برای تحقیر ملت افغانستان است. احمد مسعود میتواند مثل بازخاسگر (بازخواستگر) مردم صدایش را در تریبون های ملی و بین المللی بلند کند و حنجرۀ مردم و کشورش شود. تا بالاخره اساس منطقی برخواسته از ارادهای مردم نهادینه شود. دگر قانون اساسی افغانستان بیدی نباشد که با هر باد بلرزد. قانون اساسی افغانستان شخصیت حقوقی باشد که هرکه پایش را کج بنهد، سرنگونش کند و عمرش به درازای حکومت های رنگارنگ و آمدن و رفتن ها باشد. مردم این سرزمین یاد بگیرند که ارزش انسان در قانونمداری نسج میگیرد. بگذار احمد مسعود یکی از بانیان این آینده ای روشن باشد. نه قهرمان شود نه رهبر. یک انسان صادق، یک شهروند متعهد و با وجدان بماند که به ارزش های انسانی، مردمی و فردای روشن کشورش وفادار باشد. از گذشته ها بیاموزد و برای فردا ها تلاش کند.
پیامی را که چند روز پیش به مردم شنواند، پیگیرد و صبر داشته باشد که مردم زخمی و آزرده با مرهم گذشت زمان و چشم بصیرت اورا بپایند و آرام آرام این حلقهای ضد طالبی وسیعتر و استوارتر شود. سخن آخر اینکه اگر احمد مسعود به اندازهای حرف های که به زبان آورد، باشد، شایسته است که برایش لبیک گفته شود و میثاقی در نور آفتاب آزادی بر ضد هرچه تاریک و جهالت است با قسم بر سر، آن تن زخمی افغانستان بسته شود.
*بازخواستگر که در لهجه عامیانۀ مردم به شکل بازخاسگر، استفاده میشود، کسی را میگویند که داد و حق تلف شدهای را پیگیری کند و حق را به حقدار برساند.