فرهنگ و ادب

زنـــــــدانـــی‌ رهـــــــا

عالم‌پور عالمی

این‌بار با «بتِ مست» و از حضورِ بت مست آمده‌ام؛ نیامده‌ام که بت مست را مستانه بخوانم؛ بلکه آمده‌ام تا بگویم که بت مست، بازتاب جهانِ درونی زنی‌ست که از تاریک‌ترین نقطه‌ی جهان، طلوع کرده است. آفتاب‌گونه درخشیده است تا از چیستی و ماهیت انسانیت، عشق، احساس و عاطفه‌ی یک ابر انسان شاعر پرده بردارد. بت مست شکل‌نگرفته است که از تاریک‌ترین نقطه‌ی جهان، گزارش ارایه کند؛ بازتاب‌یافته است تا درد و رنج و مشکلات انسان­های جهان سوم را نشانه برود…

پدیدآورنده‌ی بت مست، جستارهای تأمل برانگیزی از روشنی و تاریکی ارایه می‌کند:

«وقتی نگفته‌های شبنم را با آفتاب درک کردی،

آن‌گاه پی می‌بری که غروب،

دردِ ناشنیدن‌هاست».

طلوعِ دو باره‌ی امید، زیستنی و پروردنی‌ست. هر آغازِ روشن‌گرانه‌ای پایانِ شاعرانه ندارد ولی این تکه‌ی «بتِ مست»، آغاز روشن‌گرانه و پایان شاعرانه دارد.

شاعر در ادامه‌ی پیام روشن‌گرانه‌اش خیلی کم ادعا، شکسته‌نفس و ناامیدانه حضور می‌یابد: با آن‌که فصلِ واژه‌هایش را سرد و رنگِ داشته‌هایش را تاریک‌تر از شب می‌پندارد؛ با آن‌هم، بر ادب دوستانش زحمت مرور واژه‌های سرد و رنگ‌باخته‌اش را نمی‌دهد. می‌گوید: «من در برابر عطف و لطف و آفتابِ دانشِ آنانی‌که مرا می‌خوانند؛ سکوتِ سردی هم نمی‌توانم باشم». در ادامه، بت مست را در چند جمله به معرفی می‌گیرد: شوریست در درون این «بتِ مست»، طغیانی‌ست که موجش از منفذ احساس تا موج‌سواری‌های دریای دل، قایق خیال را به ساحل حقیقت می‌رساند…

در بت مست نه تنها سخن از شکوه یک زن، عاطفه و‌ احساس یک زن، عشق یک زن، مبارزه‌ی یک زن، صلابت و بزرگی یک زن است؛ بلکه سخن از درد و سخن از رنجِ روزگار است، سخن از آزادی در بندِ زندان است، سخن از یک احساس سرکوب شده و عاطفه‌ی یک انسانِ معاصر است. سخن از هرچیز است و این هرچیز، در سخن است؛ سخن در «بت مست» و سخن از آنِ «بت مست» است. «فریادهای در تب و زندانی‌ رها/ در سینه‌های گورِ بتِ مست، کوفتند».

«بتِ مست» دوازدهمین اثرِ شعری بانو مهری کبیری است که در زمستانِ سال ۱۴۰۰، در هزار نسخه، از سوی مطبعه‌ی احمدی به زیور چاپ آراسته شد و اقبال چاپ پیدا کرد. بت مست در ۶۹ برگ جا افتاده است و سعادتِ بعد از مجموعه­ی­شعری «از تو آغاز شدم» را کمایی کرده است. به قول خالق این اثر: «پیش از این‌که بت مست را بسرایم، در سکوت‌زده‌گی محض به‌سر می‌بردم. شعر به سراغم نمی‌آمد و این حالت برایم رنج‌دهنده بود.» شاعران و نویسنده‌گانِ روزگارِ من، با سکوت‌زده‌گی نافرجام دست و گریبان‌اند؛ آسیبِ بیش‌تر ِجبِر تاریخی‌، متوجه نازک‌اندیشان و نازک‌خیال‌هاست. اندیشه‌های ناب و خیال‌های ظریف شاعران، شبیه گلی استند که به مواظبت و مراقبت جدی نیاز دارند ورنه پژمرده می‌شوند. هیهات از چنین روزی که گلیم احساس برچیده شود و عاطفه‌ی در کار نباشد.

پدیدآورنده‌ی «بتِ مست»، سکوت‌زده‌گی نافرجام را سپری کرده است، سکوت را شکستانده است و «بت مست» را تقدیم جامعه‌ی ادبی و فرهنگی کرده است تا بگوید که از سکوت‌های مصلحتی تا سکوت‌زده‌گی، یک عالم فرق است. سکوت‌زده‌گی فلسفه دارد؛ اگر به فلسفه‌ی سکوت‌زده‌گی شاعران بپردازیم، قطعاً به‌حاشیه‌رفته‌ایم در حالی‌که حاشیه‌پردازی، یک امر معقول و قشنگی نیست. کتابِ‌ بت مست از سکوت‌زده‌گی شاعر آغاز می‌شود؛ از یک شب تاریک، از یک ندای درونی! از یک الهام و از هزاران روی‌دادی که برای ما ناکشف شده و ناتعریف شده مانده است.

«بلندترین شعر جهان است

سکوت تو

و درد من شکست قایق خیال

و مرگ من»

«هر شاعر رسالت‌مند، بیان‌کننده‌ی اسرار عالم است و قلم توصیف‌گر حالات و زنده‌گی اوست. سرودن برای شاعران، گذشته از عشق، احساس، عاطفه و یک ضرورت اجتماعی، گاه به عنوان یک شیفته‌گی و نیاز بزرگ روحی خودنمایی می‌کند. شیفته‌گی‌‌ای­که حتا تا آخرین لحظه‌ی حیاتِ یک شاعر، بدون کاستی باقی می‌ماند؛ بنابراین، هر شاعر و نویسنده ناگزیر و مأمور به نوشتن است. مهری کبیری به معنای واقعی زنده‌گی پی­رده است، از خود ردِ پای خیلی روشن­ و روشن­گرانه به‌جا گذاشته است.

     بانو مهری کبیری، جرأت كرده است بنویسد؛ امر نوشتن به فرزانه‌گی انسان می‌انجامد، سروده‌های این شاعر، برای مردمِ روزگارش چيزي است كه هم به درد شان می‌خورد و هم خوش شان می‌آيد. فکر نکنم انسانی وجود داشته باشد که از شعر خوشش نیاید و شعر برایش ره‌گشا نباشد؛ اما ناشادبختانه باید اعتراف کنیم و بگوییم که ما انسان‌های معاصر، نیازمند زمان و فضای عصر مولانا هستیم. مولانا در قرن هفت ما را به انسانیت و انسان‌گرایی فرامی‌خواند و ما در قرن بیست و یک، خلای این پدیده­ی مقدس قرار داریم.

مجموعه‌ی شعری «بت مست» ۶۷ سروده را در خود جا داده است: بت مست، مزارم بیا، مذهب عشق، وطن، حوا می‌شوم، سرابِ عشق، مهاجرت، جبر زنده‌گی، خاک من، ریشه‌ی من، گل نی، سوگند تولد، غم‌نامه‌ی زنده‌گی، خیال مهر مرا، وسوسه‌ی ذوق، آبی چشمم، کتاب عشق، من اگر جای خدا، رسول مهر، زهی هستی، غروب غربت، صبر، کاغذپران، سرباز، فانوس خیال، مکتب عشق، گلوی بغض، دیدار، یک غنچه دل وَ مادر وطن از جمله‌ سرود‌هایی است که  مجموعه‌ی شعری «بت مست» از آن خود کرده است و رسالت دارد تا به حافظه‌ی تاریخ ادبیات و شعر معاصر بسپارد.

بانو مهری کبیری، یکی از شاعران رسالت‌مند و‌ پرکار حوزه‌ی زبان فارسی دری است؛ از او تا اکنون چهارده مجموعه‌شعر و شگردهای ادبی اقبال چاپ پیدا کرده است. مهری زبان گویای اسرار جهان است. در عشق زیسته است و عاشقانه به عشق پرداخته است. مهری کبیری، برخلاف هر شاعر و نویسنده‌ی دیگر، کم ادعا تشریف داشته است و هیچ‌گاهی «من‌من» نکرده و «من‌من» نگفته است؛ در حالی‌که بی مورد و نا به­جا نیست اگر من‌من کند و شبیه اشعارش به بلندای بلند بیندیشد. اشعارش بلندتر از هر بلندی و پخته‌تر از هر پخته‌‌تری، به جهان هستی بازتاب پیدا کرده است.

از هر چمن سمنی گفته آمدیم. در اخیر یافته­های خود را از بت مست ارایه می‌کنیم و رشته‌ی سخن را با خجسته و شادباش گویی، خاتمه می‌دهیم.

۱- سروده‌های بت مست در قالب‌ غزل و سپید پدید آمده است. شاعر در هر دو زمینه طبع آزمایی کرده است. با توجه به این‌که این اثر، بعد از یک سکوت‌زده‌گی مطلق خلق شده است؛ در بعضی از سروده‌ها، افت و‌ خیز زبان دیده می‌شود؛ حتا در سطح یک سروده می‌توانیم مشاهده کنیم. افت­ها آن‌قدر قابل ملاحظه نیست تا اشاره­ای داشته باشیم ولی خیزها و پخته‌گی زبان در بت مست، خواننده را در خود جذب می‌کند و با ترکیبات تازه و بدیع آشنا می‌سازد.

۲- با آن‌که بخش اصلی و کلان این اثر را دغدغه‌های اجتماعی، حس وطن‌دوستی، مبارزه و تاریخ تشکیل داده است و بازتاب روی‌دادهاست؛ با آن‌هم عشق حرف نخست را می‌زند.

سینه‌ام را در آتش‌کده‌ی زرتشت

جا گذاشتی

بودا شدم در سجده‌گاه عشق

به صلیب کشاندی مرا

حلاجِ گم‌نام تو خواهم شد

کاش!

خدای دلم نبودی.

—–

خیالت را دوست دارم

 چون غیر من

هیچ‌کس دیده‌اش نمی‌تواند.

—–

قیامت ار شود و از جهان نماند هیچ

کتاب عشق بس‌آید تمام هستی را

—–

چرا با من حدیث عشق گفتی

ندانستی که شاعر صدهزاران بار می‌میرد!

۳- نوشتن یک امر خجسته و مبارک است. هر انسانی که می‌نویسد و دغدغه‌ی اسرار جهان را در سر می‌پروراند به معنی واقعی زنده‌گی پی برده است. حکم کلی بر نانوشتن و ناشعریت قطعاً نارواست و قطعاً به یک پدیده‌ی ادبی این حکم را ارایه کرده نمی‌توانیم؛ این صلاحیت را با صلاحیت‌ترین افراد و منتقدین طراز اول حوزه­ی زبان و ادبیات پارسی دری، هم ندارند. بحث من این‌ است که نوشتن یک امر خجسته است نمی‌شود حتا با نانوشتن در یک ردیف قرار داد. ما در ادبیات، چیزی بنام «بد و بدتر» نداریم بلکه در عوض «زیبا و زیباتر»، «قشنگ‌  و قشنگ‌تر» داریم؛ بنابراین، هر نوشته‌ی ادبی، یا زیبا است یا زیباتر. از این‌که یک خانم افغان‌ستانی، در چنین وضعیت و شرایط، جرأت می‌کند می‌نویسد. شعارعدالت‌خواهی و مبارزه‌ی مدنی را سر می‌دهد، جای سعادت و افتخار است؛ باید خوانده و دیده و ارج گذاشته شود. نباید سرکوب‌گر و ویران‌گرِ احساس و عاطفه­ی یک انسان تشریف داشته باشیم؛ حد اقل انگیزه دهنده و خلق کننده‌ی امید باشیم. این سخن را بابتِ عرض کردم که در سرتاسر این مجموعه، یأس و ناامیدی موج می­زند در حالی­که از قریحه­ی توان­مندترین انسان شاعر نشأت گرفته است.

۴- وطن‌دوستی و وطن­گرایی در این مجموعه، هم‌طراز با عشق است. شاعر راستین در کنار بیان حال و اوضاع، زادگاه‌اش را مادر وطن می‌خواند و چندین سروده به توصیف وطن اختصاص یافته است. ماندن در وطن تأکید وَ آرام زیستن به یک رویا تبدیل شده  است؛ شاعر با تمام نیروی سخن بخود سر به زانو نشسته‌است تا خواب‌های خود را تعبیر کند.

تو همان تابلوی عاشقانه‌ی

که رویاهایم تمام در تو رنگ شده‌اند

کودکانه صدای لب‌خندهایم را

در جاده‌های تو رسم کرده‌اند

یک عمر، گور خود در سینه‌ی تو خواب دیده‌ام

آغوش تو را دوست دارم

بر تعبیر خواب‌هایم.

—–

شاعر راستین و رسالت‌بردوش، دوری  از وطن را نیستی می­داند و بر بوم و برش می‌گوید:

این جان و تن خود را

مادر وطن خود را

ای مرگ بگیر دستم

غربت نخورد هستم.

     بت مست امکان­های زیادی بر تأویل و تفسیر دارد. عرض بنده بر این است که برداشت­های خود را از خوانش این اثر ارایه کرده­ام. این یادداشت به معرفی بت مست می­پردازد و بیش­تر از این بر چیزی تأکید ندارد. ارزش­یابی و ارزش­گرایی را می­گذاریم بر خواننده­گان این اثر.

      یادداشت: مجموعه‌ی شعری «بت مست» در یک برنامه‌ی رقابتی که از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ برگزار گردیده بود، مقام نخست را از آن خود کرد و جوایز نقدی به پدیدآورنده‌اش نیز کم‌آیی کرد. ناگفته نماند که داوری این برنامه را استادان دانش‌گاه کابل به عهده داشتند.‌ مجدداً چاپِ این اثر را برای بانو مهری کبیری گرامی، خجسته و شادباش عرض می­کنم.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button