سفیران غنی، عَلَمبرداران دزدی و رسوایی؛ روایتی از دزدی آشکار سفیر پیشین افغانستان در باکو و پیوستن سفیر فعلی به گروه طالبان
بهروز زادفر طاهری- دیپلومات پیشین در باکو
قسمت دوم
سفیر منحیث عالیترین مقام دیپلماتیک و نماینده دولت فرستنده نزد کشور میزبان، مسئول پیشبرد سیاست خارجی و همچنین مدافع حقوق شهروندان کشور بوده و دیپلمات های دیگر نیز در تحقق اهداف و برنامههای مذکور همکار و دستیار سفیر میباشند. همچنین سفیر منحیث رئیس نمایندهگی، مسئول تنظیم امور داخلی سفارت بوده، از اجراآت بخشهای کاری، نظارت کرده و هدایات لازم را صادر مینماید.
متأسفانه فقدان مدیریت موثر و مسلکی در سفارت افغانستان در باکو و رویه نادرست سفیر توام با توهین و تحقیر کارمندان سفارت آن هم با داد و فریاد، موجب بیانگیزهگی کامل کارمندان شد، سفیر هر روز یک افتضاح جدید خلق میکرد. من که به عنوان مسئول مالی و اداری در برابر عملکردهای غیرقانونی و استفاده جوییهای خیرالله اسپینلی سرسازگاری نداشتم و در برابرش همیشه استدلال میکردم، به عنوان اهرم فشار معاش یک ربعم را قید کرده، اجرا نمیکرد. این موضوع را چندین بار به اطلاع وزارت امور خارجه رسانیدم؛ اما هیچ توجه به این مشکل صورت نگرفت، زیرا سفیر نه به وزارت و نه به هیأتهای تفتیش پاسخگو نبود. مشکل یک ربع معاش من حل نشد که ایده و ابتکار دزدی دیگری را روی دست گرفت که آبروی افغانستان در آذربایجان به زمین زد.
به تاریخ ۱۲ حوت ۱۳۹۸ من مسئولیت امور مالی، اداری وفرهنگی سفارت را عهدهدار بودم، طبق معمول به بانک رفته و معاشات دیپلوماتها و کارمندان محلی سفارت را که هر سه ماه یک بار از مرکز حواله میگردید، با یک تن از رانندهگان سفارت از بانک تسلیم شدم. سفیر اصرار داشت که پول را بیاور و به من تسلیم کن و خودم مسئولیت توزیع معاشات را به عهده می گیرم. در سفارت پنج دیپلومات و هشت کارمند محلی کار میکردند. معاش یک ربع کارمندان که ۷۹۶۲۶ دالر میشد، بعد از امضای ورق تسلیمی به سفیر تسلیم نمودم. سفیر با آن که وقت کافی برای توزیع معاشات داشت، همان روز معاشات کارمندان را توزیع نکرد و آنرا به فردا موکول کرد. سفیر در همین روز آخرین شخصی بود که سفارت را به قصد خانه ترک کرد. فردای آنروز ۱۳ حوت ساعت ۹ صبح زمانیکه وارد دفترم شدم از سکرتریت مقام سفارت برایم زنگ آمد و سکرتر سفیر از من خواست که به دفتر سفیر بروم. من هم که تازه رسیده بودم، به دفتر سفیر رفتم، به محض اینکه وارد دفترش شدم، برایم گفت معاشات کارمندان از دفترم مفقود شده است. من با کمال تحیر و ناباوری پرسیدم، پول از سیف تان مفقود شده است؟ گفت نخیر! پول را در روک میزم گذاشته بودم. با شنیدن این حرف، پی بردم که دسیسهای در کار است و این آدم که در این مدت کم، سابقه اختلاس و دست برد در همه بخش های مالی سفارت را دارد، حالا این پول را نیز به خانهاش منتقل نموده است. از دفترش بیرون شدم. چند دقیقه بعد جلسه اضطراری گرفت و همه کارمندان را خواست که پول از دفترم مفقود شده، در حالی که هیچ نوع اثر دزدی در سفارت و دفترش توسط کارمندان دیده نمیشد. سفیر آخرین شخصی بود که روز قبل سفارت را ترک کرده بود و اولین کسی که فردای آنروز وارد سفارت شده بود نیز خودش و سکرترش بود. اما ادعا داشت که پول از دفترم مفقود شده است. بعد به صورت غیر مسئولانه تصمیم گرفت که پای پولیس کشور میزبان را در قضیه دخیل نماید که شرم ساری بزرگی به افغانستان خلق کرد. بعد از تحقیقات دو ماههی پولیس کشور میزبان و هیئت اعزامی مرکز ثابت شد که آقای سفیر پول را دزدی نموده است. پس از آن که موضوع را رسانهای ساختیم، سفیر به دادستانی معرفی شد، اما به افغانستان بر نگشت ودزد با پشتاره به بلاروس رفت و چند ماه بعد در آنجا وفات کرد. این موضوع درست زمانی اتفاق افتاد که در وزارت امور خارجه نیز آشفتگی رهبری و مدیریتی وجود داشت و اشرف غنی یک شخص کاملاً نا آشنا با وزارت امور خارجه به نام هارون چخانسوری را معین سیاسی و سرپرست وزارت خارجه گماشته بود و کل دستگاه وزارت امور خارجه در سرگردانی آنچه که «اصلاحات اشرف غنی» نامیده میشد، مصروف بود. اشرف غنی بخاطر اینکه موضوع اسپینلی بیشتر رسانهای نشود و رسوایی بیشتر بار نیاورد، سفیر را در اول اسد ۱۳۹۹ برکنار کرد. سفیر با برکناریاش از این کرسی شدیداً مخالفت کرده، با دادن دشنام به غنی میگفت که این کرسی را مفت نگرفته، بلکه به اشرف غنی کمپاین کرده و بدون تکمیل سه سال ماموریتش ازین کرسی کنار نمیرود. با چنین سفیران فاسد و اداره مسئولیت ناپذیر و ناکارآمد، نظام به اصطلاح جمهوری قطعاً تداوم پذیر و قابل حمایت نبود.
پس از این که اسپینلی بالاخره برطرف گردید و به بلاروس فرار کرد، وزارت امور خارجه، امان الله جیحون را به عنوان سفیر جدید به دولت آذربایجان جهت اخذ اگریمان معرفی کرد. گفته میشد که آقای جیحون عضو حزب جمعیت اسلامی بوده و با خانواده برهان الدین ربانی، نزدیکی داشت. او به تاریخ ۱۵ عقرب ۱۳۹۹ وظیفهاش را به عنوان سفیر افغانستان مقیم باکو آغاز نمود. جیحون قبل ازین نیز توسط حزب جمعیت به حیث سفیر معرفی و چندین سال در ترکیه سفیر بود و در استرالیا نیز ماموریت داشته و پاسپورت آسترالیایی داشت. جیحون نیز سابقه چندان خوبی در وزارت و سفارتهای قبلیاش نداشت، زیرا همیشه براساس معادلات قدرت، تصمیم بر جهت گیری سیاسی میگرفت. حزب گرایی و مخصوصاً احزاب به اصطلاح جهادی یک مشت آدم های احترام طلب، لومپن، فرصت طلب و پله بین تولید کردند که متاسفانه تعهد و التزام حتی به حزب سیاسی شان نداشتند چه رسد به منافع افغانستان، کرسیهای کلان دولتی به آنها نه بر اساس شایستگی بل که بر اساس تعلق حزبی و وفاداری شخصی شان داده میشد. جیحون پس از کنار رفتن صلاح الدین ربانی از وزارت امور خارجه، قبله سیاسیاش را عوض کرد و بنابر تعلق قومی و زبانی با شاکر کارگر که ریس دفتر اشرف غنی بود، روابط برقرار نموده و از طرف کارگر به حیث سفیر در آذربایجان تعیین گردید. سفیر جدیدالتقرر که از تنش ها و ایستادگی من با سفیر قبلی آگاهی یافته بود و با موجودیت من در بخش مالی سفارت، دست برد و استفاده جوی کرده نمیتوانست و مانند سفیر قبلی به مشکل و مانع بر میخورد، پیش از مواصلتش به باکو با من صحبت تیلیفونی نمود و خواست تا مسئولیت بخش های فرهنگی و تجاری را به عهده گرفته و مسئولیت بخش مالی و اداری را به شخص دیگری مورد نظر سفیر واگذار کنم. من هم با کمال میل که یک بار پر مسئولیت در مقابل دزدان و خیانت پیشهگان بود، پذیرفتم و مسئولیت بخش دیگری را عهده دار شدم. از آنجایی که جیحون سابقه کار طولانی در وزارت امور خارجه داشت، بصورت سیستماتیک ترفندها و باریکیهای استفاده جویی را بلد بود. قانون و مقررات اداری و مالی برای سفیر آینه سکندری بود که به رخ دیگران کشانیده میشد. جیحون معاشاتی که از جانب اسپینلی دزدی شده بود و چندین ماه معاش ماه های قبل من را که بدون دلیل پرداخت نکرده بود، حاضر نشد بپردازد. او با من و سایر همکاران بخاطر حصول حقوق ما از مرکز همکاری نکرد.
پس از سقوط یا واگذاری کشور به گروه ستمگر طالبان، وضعیت سفارت افغانستان در باکو و رویه سفیر تغییر کرد. سفیر در پی برقراری روابط با طالبان و تامین هزینههای سفارت از سوی طالبان بود؛ اما من و چند همکار دیگر با این کار او مخالفت کرده، روابط با طالبان را جفا، خیانت و ظلم سترگ به یتیمان و بیوه زنان کشور میدانستیم. با شکلگیری وضعیت جدید در کشور، سفیر گفت که معاش و امکانات در اختیار سفارت نیست و هر کس می تواند هر جای برود!.خودش که پاسپورت استرالیایی داشت و خانوادهاش نیز در استرالیا بود، نگران سرنوشت و آینده خود نبود و کرسی سفارت و دستورگیری از یک رژیم نامشروع و هراس افگن، نسبت به غربت گزینی برایش شیرینی میکرد.از سفیر خواستیم تا به چند کشور اروپایی یادداشت بدهد که ویزه یکی از کشورها را بگیریم، اما این کار را نکرد و چند دیپلومات باقی مانده مجبور شدند هر کس به هر ناکجا آبادی رخت سفر ببندند. مستشار سفارت در باکو ماند و به دفتر پناهندههای ملل متحد پناهندهگی داد، یکی از دیپلمات ها به افغانستان رفت. دیگری به ایران و من در قوس ۱۴۰۰به ترکیه رفتم و یک ماموریت دشوار و پرماجرا پایان یافت و یک آینده نا معلوم و تاریک آغاز گردید. با خالی شدن سفارت از دیپلماتها، جیحون به تماسها و روابط با طالبان ادامه داده، هزینهها و مصارف سفارت را از وزارت امور خارجه طالبان بدست میآورد.
سفیر نکتایی پوش جمهوریت اینک چهره عوض کرده و برای طالبان در آذربایجان کار و فعالیت دیپلماتیک مینماید.
سفارت در تمام مسایل کاری از وزارت امور خارجه طالبان دستور میگیرد. هم سفیر و هم طالبان نخواستند این موضوع رسانهای شود. جیحون هم اکنون با ذاکر جلالی، رییس سوم سیاسی و حاجی موسی امیری، رییس مالی و اداری وزارت روابط فعال دارد. وزارت امور خارجه شخصی به نام فیصل را به حیث سکرتر سوم در باکو تعیین نمود که با پیگیری و لابیگری جیحون، نام برده ویزهاش را از ترکیه بدست آورده و از دوماه به این سو در سفارت مشغول کار می باشد.
این بود داستان دزدی، فساد و خیانت دو تن از سفرای اشرف غنی در کشور آذربایجان که دومی همین اکنون در خدمت گروه تروریست طالبان قرار دارد، و طومار خیانتهایش به کشور و مردم ما روز به روز درازتر و طولانیتر شده میرود.