تاجیک هویت تباری و فرهنگی است
تاجیکان در دوره اسلامی در خراسان
بخش سوم و آخر
داکتر صاحبنظر مرادی
تاجیکان در صدر اسلام یکی از اقوام سیرشمار و باشنده بومی خراسان بودند، و با این که بیشتر پیرو آئین زردشتی بودند، برای فرق گردیدن خود از پیروان سایر ادیان کلاه تاج وارهیی بسر مینهادند که به همین خاطر آنها را تاجیک میخواندند. اما نام های چون: (تاژیک، تازیک، دهگان[دهقان]، آزادگان، آزاد زاده[احرار و بنو احرار] سرت، دهوار، غرچه)نیز به تاجیکان نسبت داده شده است.
در دوره یورش تازیان بر خراسان؛ عمده ترین هماورد آنها از اهالی بومی، پیروان آئین زردشتی یعنی تاجیکان بودند. فشار روز افزون اعراب بر تاجیکان به نام دین زردشتی برای مدتی تاجیکها را از شهرهای بزرگ به دره های عمیق و صعب العبور راند و برای مدتی نام بردن از تاجیک به حساسیت بزرگی برای اعراب مبدل گردید. اگر ما در متون بجامانده از صدر اسلام نام «تاجیک» را کمتر ملاحظه میکنیم، به همین لحاظ بوده است. این وضع تا قیام های تاجیکان خراسان به رهبری نیزک تخارستانی، ابومسلم خراسانی، سنباد مروزی، استاد سیس بادغیسی، ابن مقفع بلخی، حریش و حمزه آذرک سیستانی ادامه یافت. تاجیکان با این قیامها توانستند از هویت ملی، فرهنگی، زبانی و آزادی سرزمین خود به خوبی دفاع نموده و دولتهای تاجیکتبار طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان و بعد از تهاجم مغولان دولت کرتها را در خراسان پیریزی نمایند. در پی تأسیس این دولتها تاجیکان به اهرم اساسی قدرت سیاسی مبدل شدند و زبان فارسی پس از دوصد سال رکود به زبان سیاست، فرهنگ، آموزش، کتابت، اداره و ادبیات و زبان بین الاقوامی تمام اهالی خراسان مبدل گردید. بخصوص زمانی که یعقوب لیث صفاری در جواب قصیدهی محمد وصیف سکزی دبیر دیوانش که به عربی او را مدح کرده بود، اظهار نمود: «چیزی را که من اندر نیابم چرا باید گفت» دیگر به عربی سرایی و نفوذ فرهنگی زبان عربی در خراسان پایان داد.
نفوذ خاندان فرهنگ دوست برمکیان بلخ و سهلیان مروزی تاجیکتبار در دستگاه خلافت بغداد توانست به زبان فارسی در کنار زبان عربی به حیث زبان دوم دنیای اسلام اقتدار دهد. خدمات فرهنگ دوستانه آل سهل مروزی وچغانیان ترمذی، دولت کرتهای تاجیک تبار هرات به زبان فارسی و هویت تاجیکان قابل ارج گذاری میباشد.
با ظهور دین اسلام نخستین چهرههای فرهنگی فارسی گو چون سلمان فارسی، آذرویه، امام اعظم ابوحنیفه کابلی در پدید آوردن فکر و فقه دینی بسیار اثر گذار بوده اند. به دنبال آن از شمار «صحاح سته» یعنی محدثین بزرگ جهان اسلام چهار تن آنان چون: امام اسماعیل بخاری نویسنده «الصحیح البخاری»، امام عیسی ترمذی، نسایی مروزی و ابو داود از تاجیکان خراسان بودند.
ما در دوره اسلامی خراسان چهرههای برازنده تاجیک را میبینیم که در عرصه های مختلف علم و فرهنگ برای مردم خراسان و جامعه بشری خدمات ارزندهای را ایفا کرده اند. این سیماها فراوانند، اما در میان شان میتوان از رودکی، فرخی، عسجدی، فردوسی(شعرای دربار سامانی و غزنوی) بیهقی، بلعمی، ابو نصر مشکان، خواجه نظام الملک، ابو نصر فارابی، نصیرالدین توسی، ابن سینا، غزالی، سنایی غزنوی، انوری، خاقانی، نظامی، ابوریحان بیرونی، ناصر خسرو، سنایی غزنوی، کمال خجندی، موسی خوارزمی، جارالله زمخشری، مولانا جلال الدین بلخی، خواجه عبدالله انصاری، عبدالرحمن جامی، سیدای نسفی، عبدالرحمن مشفقی بخارایی و دیگران با رای و تدبیر خود توانستند برای رشد وتوسعه بیشتر زبان فارسی و هویت تباری تاجیکان و هویت سرزمینی خراسان با نوشتن کتب مختلف در عرصه های ادبیات، طب، تاریخ، جغرافیا، ریاضی، نجوم، فلسفه، منطق کارهای ارزشمندی را با هویت روشن تباری خود انجام دادند .
در دوره غزنویان زبان فارسی در سلطنت دهلی بحیث زبان رسمی در آمد وحدود نه صد سال عمر نمود. همین طور زبان فارسی توسط ترکان غز سلجوقی به قسطنطنیه یا ترکیه عثمانی برده شد و در حدود چهار صد سال زبان رسمی دولت و خلافت عثمانی گردید، ترقیات ادبی فارسی بر اثر خدمات عثمانیها در ترکیه و در دوره بابریان در هند قابل تحسین و شکران برای همه تاجیکان و فارسی گویان میباشد.
ما در فراگیری تاریخ دوره اسلامی خراسان سهم اقوام کنونی کشور چون تاجیکها، هزارهها، ترک ها(ازبیک، ترکمن)، پشتونها، نورستانیها، بلوچها، پاشاییها، گروههای تباری پامیری و سایر گروهها وعشیرههای درون تباری را در مییابیم. این گروهها هرکدام به تناسب شعاع اجتماعی و تاریخی خود در سیر تاریخ و فرهنگ خراسان نقشی داشته اند، و به ترقی و توسعه زبان فارسی همچون زبان خودشان مساعدت های برادرانه داشته اند و از زبان فارسی نیز فیض فراوانی برده اند. درین دوره دین اسلام، زبان فارسی و جغرافیای زیست(خراسان) از مشترکات عام مردم این سرزمین بوده است. دولت های تیموریان (شیبانیان فرارود، صفویان پارسی و گورگانیان هند)که همه ترکتبار بودند و از هر جهتی در خاک خراسان دخالت داشتند، اما زبان فارسیدری زبان دولت و دربارها و مخرج مشترک ایشان در سیاست و فرهنگ بود. درین دوره شخصیت های برازنده ترک تبار چون: امیر علیشیر نوایی، مولانا بدرالدین هلالی چغتایی، صایب تبریزی، میرزا عبدالقادر بیدل و سایرین ایجادیات ارزشمند وگرانمایهی خود را به زبان فارسی در سطح بالایی عرضه نموده اند. همانطوری که چهره های برجسته دولتمدار تاجیک چون ابوالفضل بیهقی، ابونصر مشکان در دولت غزنوی ها، خواجه نظام الملک در دولت سلجوقی ها عنان دولتداری و فرهنگ را زیر حمایت ترکان به دست داشتند، و اندیشههای والای هم زیستی و هم پذیری همه اقوام باشنده خراسان چراغ راه آنان بود.
بدنبال تحولات پس از سالهای(1747م.)پس از مرگ نادرقلی یا نادرشاه افشار ترکمن در دشت خبوشان ابیورد، احمد شاه ابدالی متولد ملتان هند(1715) یکی از فرماندهان لشکر نادر که خود تربیت یافته محیط و فرهنگ فارسی در مازندران فارس بود به قندهار آمد، و نخستین دولت افغانها را پایه گذاری نمود، اما زبان فارسی با این که زبان عام مردم پارس، خراسان و فرارود بود، زبان دربار سلطنت احمد شاه واخلافش نیز بود وت مام شاعران زبان پشتو چون خوشحال خان ختک، رحمن بابا، حمید مومند، کاظم خان شیدا، تیمور شاه درانی، شاه شجاع درانی ایجادیات هنری و ادبی خود را بیشتر به زبان فارسی نوشتند. همان گونه که بایزید انصاری(پیر روشان) اورمری و ملادرویزهی جلال آبادی که هر دو به نوعی تاجیکتبار بودند، نخستین آثار مکتوب به زبان پشتو چون «خیرالبیان» و «مخزن الاسلام» را نوشتند. حتی بایزید روشان برای زبان پشتو با توجه به واک های صوتی و هجایی با دیگر گون ساختن حروف(ش، ژ، ح، ر، گ، ح، د) خدمات بزرگ ادبی را انجام داد و خود به پایهگذار ادبیات پشتو مبدل گردید.
شاهان افغان از احمد شاه تا امیر محمد افضل خان خود را پادشاهان خراسان میخواندند، زبان دربار و سلطنت شان فارسی بود و دین اسلام دین همه اقوام و سلطنتها و دربارها بود. با اینکه نام «خراسان» توسط شاه شجاع وانگلیس به «افغانستان» در(26 اپریل1839م.) در لاهور تبدیل گردیده بود، اما همه شاهان و امیران خود را پادشاه خراسان میخواندند. تنها در زمان عبدالرحمن خان بود که نام «افغانستان» به عنوان یک هویت تقلبی بر مردم قبولانده شد. عبدالرحمن خان و پسرش امیر حبیب الله علیالرغم همه جباریت و خون آشامی که داشتند، در خصوص تضعیف زبان فارسی فرمانی صادر نکردند.
در زمان شاه امان الله خان(1919-1929م.) بود که بر اثر مخالفت محمود طرزی خسر ومشاور شاه با زبان فارسی که او زبان فارسی را زبان مردم افغانستان نمیدانست، اصطلاح «زبان افغانی» به مفهوم زبان پشتو در برابر زبان فارسی اختراع گردید، و شخص امان الله مقام خود را از شاه به «تولواک» تبدیل نمود، اما کلمه شاه همچون نام مکملش تا آخر باقی ماند. امان الله خان اولین کسی بود که میخواست موضوع تاریخ نگاری مورد ضرورت را با تشکیل «پشتو مرکه» آغاز نماید. این اقدام بر اثر راهبردهای محمود طرزی وزیر خارجه صورت می گرفت. آگاهان این عصر معتقدند که افکار برتری خواهانه توسط محمود طرزی از ترکیه وارد کشور شد، و به دنبال تبدیل «انجمن ادبی» به «پشتو مرکه» و به «پشتو تولنه» امانالله خان با قراردادن زبان پشتو دربرابرزبان فارسی روندپرتنش زبانی رادرکشورجاری ساخت وآن را بسان حربه ای به دست تمامیت خواهان داد تا تدریجاً زبان پشتو را جانشین زبان فارسی نمایند.
در دوره سلطنت نادرشاه(1929-1933م.)با ظهور چهرههای خشن تبارگرا چون محمد گل مومند، سردار هاشم خان، شاه محمود خان و محمد داود خان فکر و اندیشه خود برتر بینی قومی و زبانی بیشتر شکل گرفت، و شالوده این افکار در قانون اساسی(1965/1343)با رسمیت زبان پشتو و تغیر نام زبان «فارسی» به «دری» بازتاب یافت. پس از آن با گذشت ایام و اصلاحات گویا فرهنگی بحران هویت برای اقوام افغانستان و زبان بین الاقوامی فارسی با جعل و تزویر در دستور کار دولت ها(از داود تا ملا هیبت الله)قرار گرفت. درین زمان نام «سالنامه کابل» به «کابل کالنی» و «انجمن ادبی کابل» و «انجمن تاریخ» به «د پشتو اکادمی» تبدیل گردید.
به باور غالب اندیشمندان و آگاهان افغانستان، تاریخ معاصر ما از ناحیه تقلب، تحمیل و قراردادن جعل به جای واقعیت، رنج پرسوزوگدازی میکشد. تفکر قوم محوری و قبیله سالاری در دوران معاصر و کوبیدن مُهر قبیلهگرایی به هر پدیدهی که چهره تاریخ و فرهنگ بومی این سرزمین را آئینه داری میکرد، تاریخ معاصر ما را بیشترخون بار و فاقد اعتبار ارزشی نموده است.
در جریان جنگ جهانی دوم(1939-1945م.)ادولف هیتلر موضع رسمی دولت افغانستان را در قبال عبور نیروهای هیتلری پس از تسخیرکلی اتحاد شوروی بسوی نیم قاره هند خواستار گردید، طرح تیوری فاشیستی هم نژادی یا نژاد برتر به نام «نژادپاک آرین» خود وسیله تفاهم و حربه هویت کشی بین دولتهای قبیلهگرای افغانستان و «آلمان نازی» گردید. معلوم است که منظور فاشیستان و همکاران محلی شان در افغانستان از این گونه تلاشها قلب و مسخ هویت بود، نه احیای هویت ایرانی یا آریایی تاریخی.
تحت همین گونه باورها در افغانستان یکبارخون «آریانا» پرستی در عروق قلم بدستان رسمی دربار به سیلان در آمد، و رسالات و نوشتههای فراوانی چون «آریانا»ی علی احمد کهزاد، «آریانا و استرابون» سردار نجیبالله تورویانا حلیهی چاپ یافتند. این که کسانی از زبان مرحوم احمد علی کهزاد روایت میکنند که: گویا از کاربرد نام آریانا درآثار خویش نادم و پشیمان بوده است، برهمین برنامهریزیهای مصلحت جویانه و گمراه کننده ژریم افغانستان با فاشیست های هیتلری دلالت میکند، نه برعدم موجودیت سرزمینی به نام «آریانا».
نازی ها با طرح «نژادپاک آرین» این واژه را به مفکوره نژاد پرستی تبدیل کرده اند. واژه «آرین» انگلیسی در فارسی«آریایی» ترجمه شده و مطابق نظرات فاشیستها در آن زمان کلمه «آریانا» وارد تاریخ افغانستان گردید، اما باشکست فاشیستان هیتلری، محبت های فصلی زمامداران افغانستان به این نام، به زودی فروکش نمود و باز به حافظه تاریخ سپرده شد.
امیدوارم با این توضیحات توانسته باشم در مورد هویت، تبار، زبان، فرهنگ و سرزمین تاجیکان روشنی بیاندازم. درین سیر شتابنده دیدیم که سیمای قوم تاجیک از دل اسطورها وارد تاریخ شده و در دوره پیش از اسلام و در زمان اسلام در سرزمین مشخصی بنام خراسان برای خود هویت تباری، سرزمینی، زبانی و دولتهای ملی را پیریزی نموده اند. شهرها و قلعهها ساختند، تمدن آفریدند، از آزادی سرزمین خود در برابر متجاوزین با راه اندازی حماسه های پر شور ملی دفاع کرده اند، کتاب های فراوان علمی و ادبی را نوشتند و به جامعه ملی و بینالمللی عرضه نمودند. سه اثر بزرگ و ماندگار که توسط فرزانگان تاجیک چون «شاهنامه» ابوالقاسم فردوسی توسی، «مثنوی معنوی» مولانا جلال الدین بلخی و «دیوان حافظ» شیرازی در زمینه ادبیات غنایی و عرفانی بوجود آمده اند که در میان تفکر و ادبیات جهانی جایگاه والای خودرا دارند. پس شما بگوئید، اقوام همسایه ما چه داشته اند که تاجیکان ندارند؟ پس «تاجیک» هم هویت فرهنگی است و هم هویت تباری، در سرزمین آریانای کهن و خراسان بزرگ در آسیای میانه و مرکزی.