اسلام شناسی

مولوی محمد موسی، فقیهی مجاهد

احمدذکی خاورنیا

مولوی محمد موسی فرزند مولوی محمد قسیم در سال 1329 هـ ش در خانوادۀ روحانی وعلم پرور دردهکدۀ شیخان ولسوالی رخه ولایت پنجشیردیده به جهان گشود. پدر وی مولوی محمد قسیم فقیه ومتصوف نامدار پنجشیر بود که با ازدواج های متعدد هنوز فرزندی نداشته و فرزندان وهمسرانش یکی پی دیگری در اثر بیماری از بین می‌رفتند بعد از وفات دوهمسر وفرزندان شان، با شیر زنی از دهکدۀ شصت، دختر ملا نور محمد ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج، چهار پسر ویک دختر بود که دخترش درکودکی وفات کرد وبزرگترین فرزندانش را بنام محمد موسی مسمی کرد. مولوی محمد قسیم زمانی که در اندراب بود زن دیگری هم از اندراب گرفت که حاصل این ازدواج یک پسر ویک دختر بود. از اینکه مولوی محمد قسیم گاهی پنجشیر وگاهی اندراب می‌بود، نمی‌توانست به شکل شایسته و بایسته به تربیت فرزندان خود برسد، همین بود که مادر مولوی محمد موسی به تربیت چهار پسر خود پرداخت و چنان به تعلیم وتربیت فرزندانش توجه داشت که دراین زمینه زبان زد خاص وعام شده وهرکدام را به مدارج بلند علمی و تربیت دینی رساند که بزرگترین فرزند این خانواده مولوی محمد موسی می‌باشد. وی شامل مکتب شده و دورۀ ابتدائیه را در مکتب رخه که در آن زمان تنها به سویۀ ابتدائیه بود، تکمیل نمود. سپس مقدمات علوم دینی را نزد پدر بزرگوارش آموخت و بعد راهی مدرسۀ قابضان شد ودر آن جا نزد مولوی محمد وزیر ومولوی سهراب مشهور به مولوی فضل الکریم زانوی تلمذ زد و بعد از مدتی به ولایت پروان قریۀ صوفیان پایان رخت سفر بسته و نزد مولوی گل عالم دره رفته و مبادی صرف و نحو را نزد وی آموخت سپس روانۀ کابل شد ودر قلعۀ بختیار نزد مولوی عبدالرحیم درس خواند واز آنجا دوباره به پنجشیر آمد و نزد مولوی فضل الکریم دروس خویش را ادامه داد و از مدرسه قابضان به سفیدچهر نزد مولوی محمد هاشم رفته و با معیت ایشان رهسپار شیخان خیل کاپیسا شدند که پس از مدتی دوباره هر دواستاد و شاگرد به سفیدچهر برگشتند و مدت ها دراین منطقه مشغول علم ودانش نزد مولوی محمد هاشم و مولوی محمد لقاء بودند تا اینکه مولوی محمد موسی از اینجا به نورستان رفته وتا پایان درس هایش نزد مولوی عبدالرزاق مشغول تحصیل گردید.

زمانیکه از نورستان برگشت بعد از ازدواج، مشغول تدریس در مدرسۀ قابضان شده وتعداد زیادی از جوانان را پیرامون خویش جمع کرد و مشغول آموزش و پرورش آنان گردید. در همین برهه از زمان بود که کودتای هفت ثور بوقوع پیوست و برایند آن رویدادهای خونینی بوده است که تا امروز پس لرزۀ آن ادامه دارد.

پس از به قدرت رسیدن کمونیستان مولوی محمد موسی که برادرانش از اعضای نهضت اسلامی و از کودتاچیان 1354هـ ش بودند، بیشتر از هر وقتی تحت مراقبت کمونیستان قرار گرفت، اما هیچگاهی این تهدیدات مانع تدریس او نگردید. این روزها از نگاه علمی از خوب ترین ایام زندگی وی بوده که در آن روزها کتاب هایی را که تدریس می کرد، عمیقاً مورد مطالعه قرار می داده است. مولوی عبدالمالک ضیائی که از شاگردان خاص وی است می‌گوید: “یکبار مولوی محمد موسی به قریه ما در پیاوشت ظاهراً برای شرکت در یک مراسم فاتحه آمده بود، اما او هدف دیگری نیز داشت که عبارت از ایجاد حلقه هایی بود که در جاهایی جمع شده وآموزش فکری ببینند اما شرائط چندان مساعد نشد. فردای آن روز، شخصی از طرف سازمان حزبی ولسوالی به خانۀ ما آمد و گفت احمد (منشی سازمان) تو را به ولسوالی خواسته است. احمد که مشهور به خلیفه بود ازجمله فعال ترین خلقی های منطقۀ ما بوده ومسئولیت حزب خلق را دراین ولسوالی به عهده داشت. قاصد می‌خواست مرا همراه خود به ولسوالی ببرد اما پدرم با عذر و نرمش از این که پسرم خردسال است مرا از رفتن به آنجا نجات داد، اما قاصد پیام خود را ناگفته نماند و خطاب به من گفت: به ملا موسی بگو اگر بار دیگر پای خود را از قریۀ شیخان برون بگذارد هرچه دید از خود دیده است.

من فردای آن روز این پیام را به مولوی محمد موسی رساندم و او که متوجه شد مورد تعقیب قرار گرفته است، حلقه های درسی خود را محدود ساخت”.

زمانیکه احمدشاه مسعود با برخی از مجاهدین وارد پنجشیرگردید هرازگاهی مولوی محمد موسی را از تحرکات خود مطلع ساخته ووظیفۀ جلب و جذب و سازماندهی را به وی سپرده بود. مولوی عبدالمالک می گوید: مولوی محمد موسی (بعد از اینکه وضعیت را در رخه نا مساعد دید) به مولوی عبدالفتاح که از خوست فرنگ بود وظیفه داد که به طرف منطقۀ خود حرکت کند وکار سازمان دهی را آنجا انجام دهد.

در اوائل 1358هـ ش بود که داملا عبدالفتاح از روستای متا نزد مولوی محمد موسی آمد و با هم صحبت هایی داشتند بعد از آن مولوی محمد موسی گفت که کارها در مناطق دیگر هم بسیار خوب است. از آن بعد من دانستم که داملا عبدالفتاح هم به کار جلب وجذب وسازماندهی مشغول است وبا مولوی محمد موسی در ارتباط می باشد”.

پس از شکست مجاهدین در دربند، مولوی محمد موسی با تمام خانواده اش مجبور شد تا خانه وکاشانه خود را ترک کرده وبه پریان مهاجرت کند، این خانواده، نخستین خانواده مهاجر بود که به پریان مهاجر شده بودند. بسم الله خان، وزیر دفاع اسبق می‌گوید: “من همراه با خانواده مولوی محمد موسی یکجا بودم. مصطفی هم بود و یکجا بسوی پریان رفتیم. خانواده مصطفی در پریان جابجا شدند”.

با تجاوز روس ها برافغانستان وبسیج مردمی علیه اشغالگران، وی دوشادوش برادران مجاهدش رزمید وبعدها دید که به علت معلولیت پا نمی‌تواند به جهاد مسلحانه آن هم در کوه وکمر پنجشیر ادامه دهد، به مبارزه فکری وفرهنگی شروع کرد وتا آخرین ایام پیروزی جهاد، وی سکاندار جهاد فکری و فرهنگی بود.

وی جهاد فکری را از اولویت ها می‌داند و به این باور است که انقلاب ها را اندیشه ها به پیروزی می‌رسانند، وزمانی که دید لشکر الحاد و کفر قلعه های اسلام را در آسیای میانه یکی پی دیگری تسخیر کردند و دین و فرهنگ ملت های مسلمان تحت اشغال را به خاک وخون کشیدند عزم را جزم کرد تا مرکزی را برای پخش و نشر معارف اسلامی در پشت جبهۀ پنجشیر زیر نام “اشاعۀ معارف اسلامی” ایجاد کند که وظیفۀ آن مرکز، تعلیم وتربیت دینی مجاهدین بود. مسلماً چنین کارهایی در وضعیت سخت دوران جهاد برضد شوروی از عهده بر نمی‌آمد. وی برای چندسال مسئولیت جریده “ندای جهاد” را بر عهده داشت که در پریان خبرهای جهاد ومسائل مربوط به جهاد را به نشر می سپرد و یکی از منابع معتبر برای آگاهی یافتن از خبرهای جهاد پنجشیر شمرده می‌شد.

زمانیکه روس ها پنجشیر را ترک گفتند و همچنین رژیم کمونیستی به سقوط مواجه شد، مولوی محمد موسی دوباره به تدریس آغاز کرد ومدرسه ای را تحت نام مدرسه عبدالله ابن مسعود در رخۀ پنجشیر تاسیس کرد، که بر اثر سعی وتلاش خستگی ناپذیر ایشان این مدرسه در مدتی کوتاه به یک نهاد آموزشی فعال در گسترۀ افغانستان تبدیل شد و مشتاقان فراوانی را از گوشه وکنار کشور به سوی خود جلب کرد. برخی از محصلان این مدرسه کسانی بودند که با ارتش سرخ ونیروهای دولت کمونیستی جنگیده بودند وسال هایی را در سنگر جهاد مسلحانه سپری کرده بودند. وقتی بساط رژیم کمونیستی برچیده شد آن ها در کنار شمار زیادی از محصلان دیگر دوباره به تحصیل خود ادامه دادند. اما دشمنان دین و اسلام گروه دیگری را به نام “طالبان” ایجاد نمودند. طالبان که شعار تطبیق شریعت و تامین امنیت را سر می دادند بسیار به سرعت مناطق وسیعی از افغانستان را در تصرف خود درآوردند. از آنجایی که طبقۀ “ملا” در میان مردم از نفوذ فوق العاده برخوردار بود مردم به آغوش باز از گروه طالبان که خود را ملا جا زده بودند استقبال کردند تا این که در مدت کوتاهی کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند وبه طرف شمالی حرکت کردند ومردم شمالی را از ولسوالی های کابل، پروان وکاپیسا کوچ دادند ومردم ناگزیر شدند به طرف درۀ تنگ پنجشیر بیایند و طالبان هم به سرعت به درۀ پنجشیر رسیدند. نیروهای مخالف طالبان در وضعیت شکننده‌ای قرار داشتند و بسیاری از رهبران آن ها به خارج از کشور فرار کرده بودند چرا که مسأله را ختم شده فرض می‌کردند و طالبان را یکه تاز میدان می‌شمردند.

در چنین وضعیت حساس بود که مولوی محمد موسی دست به کار شده ونقش تاریخی خود را در بسیج مردم علیه لشکریان جهل ایفا کرد وکوشید نیروی شکست خوردۀ مجاهدین را به جبهات جنگ برضد طالبان بفرستد. وی فتوایی صادر کرد که مثل بمب صدا داد وبازتاب گسترده‌ای یافت فتوایی که توانست به خوبی طالبان را از نظر تئوریک خلع سلاح کند و شعارهای دینی آنان را به چالش بکشد. این فتوا به حدی تاثیرگذار بود که احمدشاه مسعود باری درمصاحبه با چنگیز پهلوان نویسنده وپژوهشگر ایرانی از اهمیت این فتوا سخن گفته بود و آن را سلاحی موثر برضد طالبان شمرده بود.

در دوران مقاومت در پهلوی درس وتعلیم، شاگردان مولوی محمد موسی در جبهات جنگ در پهلوی برادران مجاهد شان حضور داشتند و در این راه بهترین عزیزان خود را نیز از دست دادند که حضور این جمع از عالمان دین باعث تقویت فکری ونظامی جبهۀ مقاومت گردید.

مولوی محمد موسی با آن‌که تبحر نهایت کافی در علوم دینی و بینش سیاسی داشت، اما هیچ وقت خواهان قدرت و چوکی نبوده، بلکه با کوشش شایانی می‌خواهد روی مسئولیت دینی‌اش فرهنگ گم‌شدۀ اسلامی را دوباره به اُفق افکار توده مردم انعکاس داده و مردم را دَور یک محور اصلی، دعوت کند. او با آن‌که از طرف تنظیم موظف به وظیفه‌ای نشده بود، اما به‌حیث مفتی غیر رسمی پنجشیر فتاوای مهم و قانع کننده‌ای در مسایل مختلف داده و مشکلات مردم این مرزوبوم را بر مبنای قانون شریعت محمدی، حل و فصل می‌نماید که مجالی برای انحراف و تکذیب باقی نمی‌ماند. وی بارها زمانی که علما و قضات پنجشیر در حل و فصل قضایا به بن بست مواجه شده اند، وارد میدان شده و بخاطر دانش و تجربه وعلمی که در زمینه دارد، قضایای سخت وپیچیده را حل وفصل کرده است. بسم الله خان می گوید: قتلی در سفیدچهر صورت گرفته بود. طرف های متنازع دعوای شان خیلی طولانی شد وهرازگاهی هم پیش آمر صاحب رفت وآمد داشتند. آمرصاحب هم برای اینکه این قتل منجر به مشکلات قومی نشود کوشش می کرد که آن را پایان دهد، اما نمی شد. بارها شورای علما به ریاست مولوی مظهرالدین تشکیل جلسه داده بودند، تا این مشکل را حل وفصل کند اما نتیجۀ نداده بود، کما اینکه قاضی عبدالبصیر رئیس قضای آن زمان بارها تلاش کرد، اما مشکل حل نشد. دامنه دارشدن این قضیه آمر صاحب را به ستوه آورده بود؛ لذا از من خواست تا نزد مولوی محمد موسی بروم و از ایشان بخواهم تا مشکل را حل کند. من آمدم واز مولوی صاحب خواستم اما ایشان گفتند من در کارهای حکومتی مداخله نمی کنم بروید و با شورای علما وقضات مشکل را حل کنید. اما من اصرار ورزیدم و جلسه‌ای درسنگنه تشکیل شد، من با موتر آمر صاحب مولوی صاحب را به جلسه بردم. وی کتابی هم همراه خود داشت، با نشاندادن مساله مورد بحث در کتاب، توانست شورای علما وقضات را قناعت دهد و مشکل را حل کند. مشکلی که بیشتر از سه سال را در برگرفته بود، با موفقیت به پایان رسید و طرفین قضیه هم ابراز رضایت کردند.

وی با علمای دیگر کشور ما در همه چیز متفاوت هست، مثلا درنظام تدریس، روش های جدید را بر قدیم ترجیح می دهد، و می‌گوید که روش های جدید آسان تر اند وزودتر طلاب علم را به اهداف شان می رسانند در حالی که کتاب های قدیم مغلق اند و دربسا  موارد باعث دلسردی طالبان علم می گردند. درافتا، حتا در مسائل عادی عجولانه فتوا نمی‌دهد بلکه از مستفتی فرصت می خواهد تا پیرامون موضوع بخواند و فكر كند و بعد فتوا دهد. دربرخورد با قضایای سیاسی هم ازدیگران متفاوت است، ایشان ازذکاوت وبینش سیاسی بالایی برخوردارند، که باعث شده همواره در برابر قضایای سیاسی موضعگیری عقلانی داشته باشند. روش نوگرایانه و منحصر به فرد ایشان در تدریس باعث شده تا شاگردان وی از همگنان شان یک سروگردن بالاتر باشند، و بتوانند چه در داخل ویا خارج کشور به مدارک بلند علمی نایل آیند. ایشان میان روش قدیم و جدید تلفیق ایجاد کرده و شاگردان شان را با دانش های قدیم وجدید مجهز ساخته اند.

به این نکته نیز باید اشاره کنم که ایشان با وجود اینکه در مدارس سنتی درس خوانده وتمام دار و ندار فکری و علمی شان محصول آموزش در مدارس سنتی است، اما هیچگاه بسان دیگران دربرابر دانشمندان جریان های اسلامگرای دیگر به ویژه دانشگاهی ها موضعگیری دشمنانه نداشته است. ملاهای سنتی در پاکستان ابوالاعلی مودودی را تکفیر می‌کردند و خواندن کتاب های سید قطب را قدغن کرده بودند، اما ایشان تمام این کتاب ها را مطالعه کرده و هرازگاهی سید قطب را بخاطر اینکه روش تهاجمی که در برابر غرب دارد و بسان دیگران روش دفاعی را انتخاب نکرده است، تمجید می کند.

یکی دیگر از ویژگی های مولوی محمد موسی این است که کاری را که شروع کند منظم و با اخلاص انجام می دهد، بنده که سال ها نزد ایشان درس خوانده ام دیده ام که در چندسال یک روزهم غیرحاضری نداشته است، وهمیشه می گفت:”هرکاری را که می کنید مخلصانه انجام دهید خداوند در آن برکت می نهد، شما فرزندان دیگران را مخلصانه درس دهید، فرزندان خودتان ناخوانده دانا می‌شوند”.

از ویژگی دیگر مولوی محمد موسی این است که وی در سال‌های جهاد و مقاومت هیچ‌گاهی به خارج از کشور پا نگذاشت، بلکه در کوه‌ها و دره‌های این آب و خاک در پهلوی مردمش ایستاد و رسالت دینی و ملی خود را به وجه احسن ادا کرد.

وی عشق وعلاقه زایدالوصفی به تدریس دارد، از زمانیکه طالب العلم بود و درس های خود را تمام نکرده بود، شاگردانی داشت وآن ها را درس می‌داد که در زمان انقلاب نیز، وی با وجود مشکلات زیادی در هر کوه و کمر که فرصت می‌‎یافت به تدریس طالبان علم ویا مجاهدین می پرداخت، واینک که موسفید شده بازهم به تدریس علاقه دارد ولحظه‌ای از این رسالت خویش غافل نمی باشد.

ویژگی دیگر ایشان منتقد بودن است، وی با وجود اخلاص وعلاقمندی و ارتباط وثیقی که با بزرگان جهاد ومقاومت داشت، با وجود این، هرگاه می دید که آن ها از مسیر منحرف شده اند، آن ها را مورد انتقاد قرار می داد واز زبان نقد ایشان هیچکسی مصون نبود نه شهید استاد ربانی و نه شهید احمدشاه مسعود و اگر انحراف عمیق‌تر می بود، انتقادش جدی‌تر می گردید، واین باعث شده بود که همگان از وی هراس داشته باشند.

ایشان گرچه حنفی مذهب اند و در فقه احناف تبحر دارند، اما هیچگاهی برای مذهب تعصب نکرده بلکه در مواردی که ادلۀ مذهب دیگر قوی‌تر بوده، از مذهب احناف خارج شده و به مذهب دیگران فتوا داده اند. خوب به یاد دارم که ایشان در زمینۀ تحریم کشت، قاچاق وخرید وفروش مواد مخدر فتوایی نوشته بودند و در آن فتوا از فتاوای ابن تیمیه استفاده بیشترنمودند و می‌گفتند که ابن تیمیه در این زمینه درست‌تر وعاقلانه‌تر از دیگران قلم زده است. این روش ایشان باعث شده تا شاگردان وی هم میانه‌رو به بار آیند و چندان علاقه‌ای به کشمکش های مذهبی نداشته باشند، بلکه تمام هم وغم شان مبارزه با کفر و ظلم وا ستبداد داخلی و خارجی بوده وهمواره در اندیشۀ آزادی انسان از اسارت کفر وظلم وجهل باشند.

دانش فقهی ایشان گسترده وجامع است؛ به همین لحاظ از دقائق فقهی نصیب وافری دارد که هرگاه اهل تخصص با ایشان در این زمینه ها وارد بحث شوند مفتون عمق دانش ایشان در حوزه فقه اسلامی می گردند. بسم الله خان می گوید: “من در زمان جهاد دستیار آمرصاحب بودم و در آن زمان عبدالله عزام دانشمند و مبارز عرب به پاکستان آمده و مکتب الخدمات را با مجموعه‌ای از مجاهدان عرب پایه گذاری کرده بود. عبدالله عزام برای دیدن جبهات همراه با حکمتیار به شمالی آمده بود و می خواست که از پنجشیر هم دیدار کند. آمر صاحب برایم دستور داد تا شیخ عبدالله عزام را استقبال نموده و او را به پنجشیر بیاورم. من این کار را کردم و از شمالی با معیت شیخ عزام به پنجشیر آمده، شب را در خانۀ پدریم با شیخ عزام سپری کردیم. آن شب از مولوی صاحب محمد موسی خواستم که به خانه ما تشریف آورده و با مهمان ما که از دانشمندان برجسته جهان اسلام است، بنشیند. ایشان خواهش مرا پذیرفته و تشریف آوردند و با شیخ عزام وارد صحبت شدند، زمانی که صحبت های شان آغاز گردید، با همدیگر خیلی انس گرفته و وارد مباحث فقهی شدند و چنان بحث شان گرم بود که از سرشب تا نماز صبح ادامه یافت و فقط نیم ساعت به نماز صبح مانده بود که جلسه ایشان به پایان رسید. بسم الله خان می گوید: به شیخ عزام گفتم: که جلسۀ گرمی داشتید! وی گفت: بلی جلسه خیلی خوب وعالی بود با عالمی هم‌صبحت بودم که مانند او در افغانستان ندیده‌ام. وی تبحر کافی در فقه اسلامی دارد و دقایق فقهی را خوب می‌داند و از ایشان استفاده بردم”. به این نکته نیز باید اشاره کرد که عبدالله عزام متخصص اصول فقه اسلامی بود.

آن‌چه که در این شخصیت ما قابل تأمل است دانش فقهی وی می‌باشد. چنانچه گفتیم مولوی صاحب تبحر کافی در فقه اسلامی به ویژه فقه احناف دارد، گرچه وی منصب رسمی در زمان جهاد و پس از آن نداشت اما از سال 1358هـ ش تا امروز مفتی مردم و مجاهدین به حساب می آید وعلما و مردم عام به فتواهای وی ارج زیادی قایل اند. این که چرا مردم به وی اعتماد دارند؟ یکی این که از نگاه علمی از علمای برجسته کشور به حساب می آید، دوم اینکه شاگردان زیادی را در ولایت های مختلف کشور به خصوص پنجشیر تربیت کرده که همگی گوش به فرمان وی بوده و به فتواهایش بیشتر از هرکس دیگری اعتماد دارند، سوم اینکه ایشان به هیچ گروه و جناحی وابسته نبوده ودر بیان حق از هیچ کسی نترسیده واین ویژگی ها باعث شده که حرف هایش در دل مردم جا بیفتند. اخیراً باید گفت که در تاریخ معاصر کمتر کسی را می توان سراغ نمود که در عرصۀ دینی وفرهنگی بسان مولوی محمد موسی خدمات علمی کرده باشد، وی از زمان طلبگی تا جوانی وپیری مشغول تدریس و اشاعه معارف دینی بوده و هست و حاصل این تلاش هایش علما و دانشمندان و نویسندگان زیادی است که نه تنها افتخار به وی بلکه افتخار برای تمام کشور اند.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button