زخم اسد* و بیعت با تروریسم
افرا
هنوز خون سربازی که برای دفاع از وطن و ارزشهای ملی جنگیده، خشک نشده است. هنوز از در و پیکر افغانستان بوی باروت، بوی گوشت سوخته و بوی خون به مشام میرسد. هنوز صدای انفجار ها و صحنه های انتحار در گوش ها طنین انداز و در چشم ها مجسم ساز اند. هنوز کودکی که در بیست سال پیش بی طالب در افغانستان به دنیا آمد، گنگ و مبهوت این سرنگونی و دگرگونی ناخوشایند و زجر آور است و هنوز دختران افغانستان در خانه ها محبوس و زنان این سرزمین گمشده های اجتماع اند. هنوز کابل زخمیست و افغانستان بیرمق زیر چپلی های ساخت پاکستان و بیرق های سیاه و سفید ساخت چین که هرکدام گوشه و بیشهای از این خاک را سوراخ سوراخ کرده، بوی بد یک تجاوز تحقیر کننده را استشمام میکند. هنوز«زخم اسد» باز است و درد در چشم هر هموطن آشکار.
این همه اهانت و رنج در کنار بیکاری و تلاش معاش، برای انسان افغانستان که در تهلکهای روزمرگی های بیست سال پیش خود افگار و گرفتار بود و برادران ناراضی همیشه در کمین کشتنش نشسته بودند، طاقت فرسا و کمرشکن است. انسان افغانستان درمانده و زخمیست، انسان افغانستان در گرو کسانی گیر افتاده است، که هرروز برای کشتنش نقشه میکشیدند؛ او چنان تنها و سرگردان مانده که اندکی مجالی هم برای زندگی کردن و اندیشیدن در باب زندگی را نیز ندارد. درست همانند کالبدیست متحرک، که هر روز در کوچه های پر از داستان های مرگ های نابهنگام راه میرود و گرفتار موجوداتی است طالب نام، که حالا با چهره های متفاوت برایش دستور میدهند که چگونه باشد، چه بپوشد، چه بکند و چه نکند، چه اندیشهی را باور داشته باشد و به چه چیز های هرگز نیندیشد.
این موجودات که گویا در زیر چتر امارت و در بیعت با یک نام بیچهره و بیهویت (امیرالمؤمنین طالبان) برای شان توجیه جستجو میکنند، خودشان نیز نمیدانند که چه میکنند. چه بسا که مردم کوچه و بازار کلام خدا را بهتر از آنها بدانند و مسلمانی را عارفانهتر و محکمتر پابند باشند؛ نه هوای حور در سر دارند و نه دستشان به کشتن کسی آلوده است.
گستاخی موجودات طالب نام در حدیست که برخلاف حکم قرآن و قول رسول خدا «انسان» افغانستان را اشرف مخلوقات نپنداشته و بر قیاس جهل خود، کوشش میکنند آنان را با وعده های واهی و خزعبلات بیسر و ته مقهور و تابع نگاه دارند. نوکر منشی این عده در حدیست که بر حسب عادت نوکر منشانهای شان خار همسایه را گلستان و زهر قورت کرده را شکرسان انگاشته و حتی زحمت پرسش و گفتن یک چرا را بر خودشان هموار نمیکنند. خودشان که در جهالت و اسارت غرق اند نه فریاد آزادگی را برمیتابند و نه داد بندگان خدا را میشنوند.
در این آشفته بازار سفله هایی به میدان میآیند که زیر عنوان های پرطنطنه، به سرعت پالان عوض کرده و با یک قبضه ریش و عبا و قبای طالب پسند برای دست بوسی و کرنش تهوع آور، تند تند از پله های هواپیما به زمین کابل زخمی قدم میگذارند. با فرومایگی میخندند و با بیشرمی مصاحبه میکنند و با خدا ناترسی با طالبان معامله مینمایند. وقاحتی که شاید اینان لازم دارند، برون از درک من و شما و فزون از حوصلهای مردم افغانستان است. رذالتی که برایشان توان این جست و خیز را میدهد، ورای هر قاعده و قانون انسانیست و بلاخره شرافتی که هیچ گاهی نداشته اند، برایشان بیگانه و دست نارس است.
صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق دیدی
تا اختیار کردی از آن، این طریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز آب
وین جهد میکند که رهاند غریق را
اما وای به این دریوزگان آستان طالبان که نه با عابد سروکارشان افتاده و نه هم با عالم و وای هم بر طالبان که با آخرین ضربه های ناجوانمردانه در زیر واژه های «کته کته» منقوش به ابر بیرق ها به بیرگی خودشان مُهر صحه میگذارند.
وای به ملت من و ما که در چنگ چنین پلید های انسان نما در افتاده اند.
به آرزوی پیروزی حق بر باطل و عالم بر جاهل!
________________________________________________________________________________________________________________
*منظور از زخم اسد، سقوط افغانستان در ماه اسد سال 1400 خورشیدی است که بر تن بیمار کشور ما زخم عمیقی ایجاد کرد.