شگاف های قومی و تضاد های داخلی در گروه طالبان
بهارچوپان
گروه طالبان، با وجود ظاهر ژولیده، یکدست و یکرنگ افراد آن و با وصف تلاش برای نمایش و حفظ یکپارچگی، در واقع اما پاره های بهم پیوستهیی هستند که در بسیار موارد ، این پاره ها نه تنها ناهمگون بلکه نا متجانس نیز هستند.
رشتهیی که این پاره های نامتجانس را بهم پیوند زده و تا اکنون دور هم نگهداشته است، همانا رشته قومیت است که طالبان ردای شریعت بر تن آن کرده اند و گاه از آن بنام “افغانیت” نیز یاد میکنند.
اما روایت قومی طالبان، که همانا نقطه قوت و رشته مودت آنها بوده است؛ برخلاف تصور، نخ نما و چند رشته است.
طالبان در درون به شاخه های چندگانه تقسیم شده اند، و این تقسیم بندی بر اساس ایل و خیل قومی استوار است.
این گروه که درگذشته از نظر ساختاری کاملاً بسته بود و از پذیرش غیر افغانها / پشتونها به صف خویش خود داری میکرد، پس از راه دادن عدهیی از مخوفترین افراد از اقوام ازبیک، تاجیک و هزاره در جمع خویش، اینک با چالش جدید مواجه است و مانده است که با طالبان،غیر پشتون چکار کند.
از یکسو برای اینکه کثرتگرایی نوع طالبانی را به نمایش بگذارند، به کسانی از جنس فصیح الدین و امان الدین منصور، نیاز دارند، از سوی دیگر عرق قومی، عصبیت قبیلوی و ترس ناشی از فروپاشی که در باره گروه طالبان بسیار محتمل است، آنها را از اعتماد ورزی نسبت به همسنگران و شرکای جرمی شان از اقوام دیگر باز میدارد.
همین بیاعتمادی داخلی در میان گروه طالبان انگیزه تصمیمگیری های شد که بر مبنای آن صلاح الدین ایوبی یا بقول طالبان غیر پشتون، «فاتح ارگ» بجای اینکه مورد تشویق قرار گیرد و به رده های تصمیمگیری طالبان در عرصه نظامی راه یابد، به عنوان معین یکی از وزارت های رده سوم در کابینه طالبان، جا گرفت. به باور آگاهان فراخواندن صلاح ایوبی، به کابل و گماشتن او به معینیت وزارت زراعت و مالداری در واقع حرکت پیشگیرانۀ رهبری طالبان بود، به نحوی که هم صلاح الدین ایوبی را در کابل تحت نظر داشته باشند، و هم او را از زادگاه و زیستگاهش که حوزه نفوذ او است، به دور نگهدارند.
درحالیکه صلاح الدین ایوبی، کسی که به نمایندگی از گروه طالبان، وارد کاخ ریاست جمهوری افغانستان شد، و پرچم سفید رنگ گروه طالبان را بجای پرچم سه رنگ جمهوری نصب کرد، به اطرافیان و قوم های خویش گفته بود که کم از کم وزارت داخله در کابینه طالبان در انتظار او است.
اما این تنها صلاح الدین ایوبی، نیست که درجمع طالبان غیرافغان/ پشتون با چنین سرنوشتی روبرو شده است.
شواهد نشان میدهد که تقریبا همه فرماندهان نامدار طالبان ازبیک تبار، که در قایم ساختن ریشه های طالبان در شمال و سپس تسخیر شمال به نفع آنها، نقش کلان و سهم عمده داشتند، به سرنوشت مشابه دچار شده اند.
مخدوم عالم ربانی، یکی دیگر از فرماندهان ازبیک تبار، است که شانه به شانه طالبان، تا فروپاشی جمهوریت گام زد و برای بلند کردن پرچم طالبان، در شمال افغانستان، مردم را در تگنا قرار داد. طالبان اما او را به نام متهم در پرونده آدم ربایی به زندان انداختند، شکنجه کردند، و ادار به اعتراف نمودند و سپس به خانه و دهکده او حمله برده و جنگ افزار های که او با غارت انبار های اسلحه دولتی جمع آوری کرده بود، را ظبط نمودند. این اقدام طالبان در واقع مصداق یک تیر و چند هدف بود؛ زیرا آنها نه تنها عبدالرووف کودک خردسالی که سال ها پیش اختطاف شده بود، و گفته میشد، نزد طالبان اسیر بوده است، را آزاد ساخته و پرونده را به نام مخدوم عالم ربانی ختم کردند، بلکه نامبرده را خلع سلاح کرده، بی صلاحیت، بیآبرو و منزوی ساختند.
اما دایرۀ بیاعتمادی طالبان، تنها به فرماندهان ازبیک تبارِ شامل در این گروه محدود نمیشود و از آن فراتر میرود، طوری که طالبان، یگانه متحد شان از میان هزاره های افغانستان، مهدی بلخابی را نیز به لطایفالحیل ناگزیر از خانه نشینی ساختند.
مهدی بلخابی،که نخست از سوی طالبان، به عنوان ولسوال بلخاب تعین گردیده بود، پس از اشغال کشور توسط طالبان، به عنوان رییس استخبارات بامیان گماشته شد، اما به زودی از آن سمت برکنار و مورد سؤقصد قرار گرفت و این سؤقصد، سرآغاز تیرهگی روابط مهدی بلخابی، که اکنون در زادگاهش به جمع آوری جنگ افزار و نیرو مشغول است و برای رویاروی احتمالی با طالبان آمادگی میگیرد، گشت.
همین لحظه که نگارنده این سطور را می نویسد، عدهیی از جانب طالبان به بلخاب نزد مهدی بلخابی رفته و از او خواسته اند تا به کابل برود و به عنوان معاون مالی و اداری وزارت شهرسازی مشغول به کار شود. در کنار این که این پُست به تخصص در رشته مالی و اداری نیاز دارد، چیزی که مهدی بلخابی فاقد آن است، نمایانگر این امر است که طالبان میخواهند، مهدی بلخابی را از بلخاب به کابل کشانیده و تنها شهرستانی که آنجا یک طالب غیر افغان، حضور نظامی تعین کننده دارد، را از اختیار او بیرون کنند.
اینک در حالیکه به نظر میرسد، فصیح الدین و امان الدین منصور و یک عده دیگر از فرماندهان بدخشی طالب شده، نزد طالبان از عز و جاه بسیار برخور دارند، و به عنوان پیشمرگه های طالبان، در همه بزنگاه ها حضور می یابند، گزارش ها اما نشان میدهند که طالبان تلاش برای محدود ساختن این دو را نیز به آهستگی آغاز نموده اند.
خوانندگان بخاطر دارند که در دو سه ماه آخر فصیح الدین و امان الدین منصور، که برای اثبات وفا داری شان به طالبان، دست به جنایات هولناک زده اند، چند بار به بدخشان سفر داشتند. سفرهای که برای ناظران سوال برانگیز، و پرسش آفرین بود.
رهبری طالبان افغان در تلاش تسلط کامل بر بدخشان
گزارش های وجود دارد که رهبری طالبان، قصد دارند به هر نوع ممکن تسلط خویش بر ولایت بدخشان را ولو به قیمت دور زدن یا کنار گذاشتن فصیح الدین، امان الدین منصور، جمعه خان نسی، ملا حافظ مشهور به عقاب و دیگر فرماندهان بدخشانی که در کنار طالبان قرار دارند،کامل کنند.
آنها برای رسیدن به این هدف چند اقدام مقدماتی انجام داده اند، که مواردی از آن یا در اثر تصادف یا به دلیل هوشمندی فرماندهان بدخشانی، تا هنوز ناکام شده است.
درحالیکه فرماندهان نامبرده بدخشانی، به نمایندگی از امارت خود خوانده طالبان، بر آن ولایت مسلط اند و برای تأمیل اوامر رهبران طالبان، در بدخشان نیز سنگ تمام می گذارند، به تازگی اما ملا عبدالحق وثیق سرپرست وزارت استخبارات امارت خود خوانده طالبان، که از او به عنوان رهبر طالبان غزنیچی، نیز ذکر میشود، یک گروه پنجصد نفره از افراد مربوط استخبارات طالبان بنام «فاتح زواک» را به ولایت بدخشان اعزام نموده است که کاملاً بطور مستقل عمل میکنند و تنها از اوامر ملا وثیق اطاعت مینمایند. این نیرو ها در اولین اقدام عده زیادی از جوانان و شهروندان بدخشانی را به ظن داشتن رابطه با نیرو های مقاومت به بند کشیده و مورد آزار و اذیت و در مواردی شکنجه قرار داده اند. پسر جنرال نذیر محمد، شهردار پیشین بدخشان نیز توسط همین«فاتح زواک» که از ملا عبدالحق وثیق اطاعت میکنند، بازداشت شده است.
به باور بعضی از آگاهان ورود نیرو های مربوط به استخبارات طالبان به بدخشان، در واقع نخستین مرحله از برنامه تصفیه بدخشان از فرماندهان طالب غیر افغان است.
این برنامه به گونه یی طرح شده است که با ورود طالبان جنوبی به بدخشان، طالبان بدخشانی، از منطقه بیرون فرستاده شوند. در همین راستا چندی قبل رهبری طالبان از ملاحافظ مشهور به عقاب، درخواست کرده بودند، تا نیرو هایش را به پنجشیر، بفرستد تا از آنها برای سرکوب مقاومت در آن ولایت استفاده شود. اما ملا حافظ با این استدلال که فرستادن طالبان بدخشانی که با اراضی و مردم بدخشان بخوبی آشنایی دارند، سبب رشد هسته های مقاومت در بدخشان میشود، از فرستادن نیرو به پنجشیر، خود داری کرده است.
گزارش های در دست است که نشان میدهد،امان الدین منصور،از مدت ها بدینسو از طرف وزیردفاع امارت خوانده طالبان،تحت فشار بوده است تا نیرو هایش را وارد نبرد درجبهه پنجشیر،نماید.
مرحله دیگر تصفیه بدخشان از طالبان بدخشانی، خارج ساختن کنترول مناطق مهم مرزی از اختیار آنهاست. در این رابطه گفته میشود که رهبری طالبان سعی دارند، با استفاده از قطعه پنجصد نفره استخبارات که در بدخشان مشغول اقدامات مستقل است، مناطق مرزی را به کسانی بسپارند که خود در نظر دارند. آنها مدتی پیش به یکی از فرماندهان محلی طالبان بنام جمعه خان نسی، دستور داده اند، پاسگاه مرزی با کشور تاجیکستان را به افراد انصار الله و اویغور ها بسپارد و خود برای موقعیت گیری در محل دیگری که بعداً اعلام خواهد شد، آمادگی بگیرد.
حالا اگر با نگاه از بیرون به گروه طالبان نگاه کنیم متوجه خواهیم شد،که این گروه به گروه ها و فرقه های متعدد درخط قومی تقسیم شده و رهبری آنها که خطر فروپاشی این گروه را حس می کنند، تلاش دارند با محدود ساختن و سلب صلاحیت و خلع سلاح فرماندهان غیرافغان/ پشتون شامل این گروه چند ماهی به عمر امارت و حاکمیت غیرمشروع شان بیفزایند و یا با تصفیه ولایت های که از نظر ترکیب نفوس فیصدی کم باشندگان آنها افغان/ پشتون میباشند، از وجود فرماندهان مقتدر محلی خالی ساخته، جلو وقوع هر نوع تمرد و یا تقابل طالبان محلی با بدنۀ اصلی طالبان را که همانا رهبران و فرماندهان پشتون این گروه تشکیل می دهند، بگیرند.