پیامد قدرتگیری طالبان در منطقه و ایران (راهکارها و موضعگیریهای به موقع)
رادمان
طالبان گروهی با عصبیت قومی و تندرویِ مذهبی استند. عصبیتهای قبیلهای پشتونی جمع تندرویِ مذهبی دیدگاه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی طالبان را تشکیل میدهند. عصبیتهای قبیلهای و قومی در دیدگاه طالبان اصالت دارند، اما این عصبیتهای قبیلهای و قومی را با شعار مذهبی به پیش میبرند تا بتوانند بهخوبی از مردم برای اهداف خود سربازگیری کنند.
شاید کشورهای منطقه در این زمان بنابه وضعیتی که طالبان دارند، از طالبان احساس خطر نکنند. اگر طالبان از مشکلات فعلی عبور کنند و قدرت بگیرند برای برخی از کشورهای منطقه به ویژه برای ایران میتواند به خطر بالقوه و بالفعل تبدیل شوند. ایران از چند طرف توسط کشورهای سنیمذهب احاطه شده است که پاکستان، ترکیه، افغانستان و… میباشد. حکومتهاییکه از نظر مذهبی متعادل و میانهروند، برخورد سیاسی آنها تفاوت میکند، اما حکومتیکه در راس آن طالبان باشند، حضور چنین حکومتی در همسایگی یک کشور میتواند قابل نگرانی و قابل خطر باشد.
طالبان از دو دیدگاه ایرانستیز و شیعهستیزند. از نظر زبانی و فرهنگی ایرانستیزند و با هرچه به فرهنگ ایران تعلق بگیرد، مخالف اند. زبان فارسی زبان مردم افغانستان است، اما این زبان را با برچسپ ایرانی از ادارات دولتی حذف کردهاند. نوروز و سایر جشنهای ایرانی که در کشورهای فارسی زبان مشترک استند، این جشنها را بنام جشنهای ایرانی ممنوع میکنند. زیرا طالبان که در راس آنها پشتونهای افغانستان و پاکستان قرار دارند، به این نظرند که حضور ایران موجب شده است در افغانستان نتوانند از نظر زبانی و فرهنگی یک کشور کاملا پشتو زبان تشکیل دهند. درحالیکه عدم تشکیل یک حکومت کاملا پشتوزبان به ساختار اجتماعی و فرهنگی و زبانی افغانستان ارتباط میگیرد. افغانستان (خراسان) مرکز کشورهای فارسی زبان و ایران بزرگ بوده است. بنابراین زبان مردم افغانستان فارسی است. اما سران قوم پشتون مخالف ساختار غالب و اکثریت زبانی و فرهنگی مردم افغانستان حرکت میکنند.
از نظر اعتقادات تندروانهی مذهبی طالبان شیعهستیزند. طالبان فقط در اعتقاد نه، در رفتار نیز نشان دادهاند که شیعه را مسلمان نمیدانند و در پی این استند شیعههای افغانستان سنی شوند. در حکومت قبلی خود در برخی از جاها با فشار و تهدید این کار را کردند. در روستای ما مردم را تهدید کردند، تعدادی ناگزیرشدند تغییر مذهب دهند. بنابراین حضور یک حکومت مقتدر تندروی مذهبی طالبانی در همسایگی ایران در درازمدت برای ایران میتواند قابل نگرانی باشد.
ساختار اجتماعی و فرهنگی افغانستان
افغانستان از نظر فرهنگی دارای اکثریت زبانی است. این اکثریت زبانی، زبان فارسی است. بنابراین در افغانستان اکثریت فرهنگی زبان فارسی و اقلیت فرهنگی زبان پشتو را داریم.
از نظر قومی، افغانستان اکثریت قومی ندارد. چهار قوم بزرگ که تاجیک، هزاره، پشتون و اوزبیک استند، هیچ کدام بیشتر از سی درصد نیستند. اینکه خراسان (بخشی از ایران) پس از نادر افشار به یک جغرافیای سیاسی تبدیل میشود و احمد شاه ابدالی یکی از افسران نادر افشار خراسان را برای خود به یک قلمروی سیاسی مستقل تبدیل میکند، قدرت از آن زمان به طور سنتی در اختیار پشتونها میماند، زیرا احمد شاه ابدالی از نظر قومی پشتون بوده است. برای اینکه قدرت در اختیار قبیلههای پشتون بوده است، ادعای اکثریت قومی را دارند. اما حقیقت این است پشتونها بیشتر از سی در صد نیستند. مردم تاجیک بیشتر از پشتون است. سالها است آمار نفوس افغانستان ارایه نمیشود. اگر آمار نفوس افغانستان ارایه شود، معلوم میشود که پشتونها اکثریت نیستند، بنابراین نمیخواهند آمار نفوس افغانستان مشخص شود.
از نظر مذهبی افغانستان دارای اکثریت مذهبی سنی و اقلیت مذهبی شیعه است. مردم تاجیک، پشتون، اوزبیک و… سنیمذهب استند. بخشی از مردم هزاره شیعهمذهب استند.
از نظر اعتقادات تندروانهی مذهبی طالبان شیعهستیزند. طالبان فقط در اعتقاد نه، در رفتار نیز نشان دادهاند که شیعه را مسلمان نمیدانند و در پی این استند شیعههای افغانستان سنی شوند. در حکومت قبلی خود در برخی از جاها با فشار و تهدید این کار را کردند. در روستای ما مردم را تهدید کردند، تعدادی ناگزیرشدند تغییر مذهب دهند. بنابراین حضور یک حکومت مقتدر تندروی مذهبی طالبانی در همسایگی ایران در درازمدت برای ایران میتواند قابل نگرانی باشد.
اما مشکل و درگیریهای سیاسی افغانستان فرهنگی و زبانی و قومی است تا مذهبی. اگر مشکل افغانستان مذهبی میبود، مشکل حل میشد، زیرا اکثریت سنی میتوانست تصمیمگیرنده در قدرت باشد و اقلیت شیعه زندگی غیر سیاسی داشته باشد. مشکل افغانستان فرهنگی و قومی است. زیرا طالبان که پشتون استند، در پی اقتدار قومی با شعار مذهبی استند. اگر در پی اقتدار مذهبی باشند، تاجیکها و اوزبیکها را نیز شریک قدرت میکنند و تاجیک و اوزبیک راضی میشوند. در آن صورت اقلیت شیعه که بخشی از هزارهها است، ناراضی هم باشد، کاری نمیتواند. زیرا اکثریت بالای هشتاد در صد سنی است و تصمیمگیرنده در امور سیاسی سنیها میتوانند باشند. از آنجاییکه پشتونها در پی اقتدار قومی استند، تاجیکها و اوزبیکها از حکومت قومی پشتونی ناراضی استند و مخالف حکومت قومی پشتونها در افغانستان استند.
ایران از چه چشماندازی میتواند به افغانستان نظر کند؟
بنابه اشارهایکه به ساختار اجتماعی و قومی، فرهنگی و زبانی و مذهبی در افغانستان داشتم، نسبتا مشخص میشود که ایران از چه چشماندازی میتواند به قضایای سیاسی و اجتماعی در افغانستان بنگرد. ایران مشخصا نمیتواند بر شیعهها به عنوان یک جریان تاثیرگذاری سیاسی سرمایهگذاری کند، زیرا شیعهها در افغانستان اقلیت و آسیبپذیرند، نمیتوانند منفعت سیاسی ایران را در افغانستان تامین کنند. ایران میتواند با شیعیان ارتباط مذهبی داشته باشد، اما سیاستی را که در افغانستان در پیش بگیرد، باید از چشمانداز اکثریت فرهنگی و زبانی باشد. یعنی چشمانداز سیاسی خود را فرهنگی و زبانی تعریف کند که مردم تاجیک و اکثریت فارسی زبان در این چشمانداز بگنجند. در این صورت شیعهها نیز زیرمجموعهی همین چشمانداز سیاسی فرهنگی میشود، زیرا شیعهها فارسی زبان استند.
اگر ایران چشمانداز سیاسی خود را فرهنگی و زبانی تعریف نکند، مردم تاجیک و سایر فارسی زبانها با سیاست ایران در افغانستان روی خوش نشان نمیدهند و میگویند ایران شیعهگری را در افغانستان در پیش گرفته است. اما ایران با چشمانداز سیاست فرهنگی در افغانستان میتواند از شکلگیری یک حکومت قومی و مذهبی طالبانی ایرانستز و شیعهستیز در افغانستان جلوگیری کند و از زبان فارسی و فرهنگ مشترک خود با مردم افغانستان و همینطور از شیعههای افغانستان حمایت کند. درغیر آن خطر این وجود دارد که در افغانستان به حمایت پشتونهای مذهبی تندروی پاکستان و سایر کشورهای سنیمذهب منطقه یک حکومت قومی و مذهبی طالبانی ایرانستیز و شیعهستیز شکل بگیرد که در آینده خطری برای ایران شود.
حکومت ایران امرز از این نظر خاطرش راحت است که با استفاده از طالبان آمریکا از افغانستان خارج شد. خارج شدن آمریکا از افغانستان یکطرف قضیه است، آیندهی سیاسی ایران و افغانستان طرف دیگر قضیه است. مهم آیندهی سیاسی ایران و افغانستان است. من به این نظر استم، درصورتیکه طالبان فرصت پیدا کنند، نخستین مخالف منطقهای خود، ایران را تعریف میکنند و با مخالفان منطقهای و جهانی ایران دوستی میکنند و پیمان میبندند.
حکومت فدرال: راهکار سیاسی
افغانستان حکومتهای متفاوتی را در این سالها تجربه کرده است. حکومت کمونستی، حکومت جهادی، حکومت امارت طالبانی و حکومت دموکراسی غربی در افغانستان تجربه شده است. اما هیچکدام این حکومتها دوام نیاورده، دچار بنبسته شدهاند و دور باطل فروپاشی تکرار شده است. باید بپرسیم: «چرا؟».
پاسخ من این است مشکل در ساختار قومی و تکقومی بودن قدرت است. در همهی این حکومتها قدرت، تکقومی بود. محور حکومت کمونستی قوم پشتون بود، تاجیک، اوزبیک و هزاره مجاهد شدند و حکومت کمونیستی نجیب را سقوط دادند، مردم تاجیک در راس قدرت قرار گرفت و جنگهای قومی بین تاجیک، اوزبیک، پشتون و هزاره آغاز شد. پشتونها متوجه شدند که از قدرت کنار زده شدهاند با حمایت پشتونهای پاکستان جریان تندروی قومی و مذهبی طالبان را تشکیل دادند و حکومت استاد ربانی را که تاجیک بود، کنار زدند و قدرت را گرفتند.
بنابراین مردم تاجیک، اوزبیک و هزاره در برابر قدرت قومی طالبان ایستادگی کردند. استاد مزاری رهبر شیعه و هزاره توسط طالبان به شهادت رسید. احمد شاه مسعود توسط القاعده و طالبان به شهادت رسید. به آمریکا حمله شد. مجاهدان که در راس آنها تاجیک، اوزبیک و هزاره بود، به کمک آمریکا و اروپاییها طالبان را کنار زدند و به قدرت رسیدند. با وصفیکه رییس دولت، حامد کرزی یک پشتون بود، اما پشتونها اعتراض داشتند که ما در قدرت نادیده گرفته شدهایم. درحالیکه نادیده گرفته نشده بودند، تا پنجاه در صد و بعدها بیشتر از پنجاه در صد تا شصت در صد در ادارات دولتی پشتون مقرر شد.
حامد کرزی، اشرف غنی و سایر سیاستمدران پشتون از طالبان به عنوان یک قدرت قومی پشتون حمایت کردند که توسط طالبان بتوانند از قدرتگیری تاجیک، اوزبیک و هزاره جلوگیری کنند و دولت و قدرت را درکل در اختیار بگیرند. بنابراین سرانجام، غنی ترجیح داد قدرت را به طالبان که از قوم پشتون نمایندگی میکنند، واگذار کند. اگر غنی با سران تاجیک، هزاره و اوزبیک برای تشکیل یک حکومت انتقالی و موقت کنار میآمد، حکومت افغانستان سقوط نمیکرد. غنی با سران تاجیک، هزاره و اوزبیک کنار نیامد، زیرا تصور میکرد در تشکیل یک حکومت موقت قدرت بین فارسی زبانها و پشتون نصف میشود. نیم قدرت را طالبان به نمایندگی از پشتونها میگیرند و نیم قدرت را فارسی زبان میگیرند. بنابراین غنی قدرت درکل به طالبان که پشتون استند، واگذار کرد.
از آنجاییکه این حکومتها همه ناکام بودهاند، معلوم میشود که مشکل در ساختار تکقومی حکومت و قدرت است. این ساختار تکقومی حکومت و قدرت را حکومتداری فدرال در افغانستان میتواند اصلاح کند. اگر حکومتداری در افغانستان به فدرال تغییر نکند، معضل و مشکل سیاسی و حکومتداری در افغانستان رفع نمیشود. درصورتیکه حکومتداری در افغانستان فدرال شود، مشکل قومی، زبانی و فرهنگی حل میشود و زمینهی شکلگیری حکومت تکقومی و مذهبی تندرو نمیتواند مساعد شود. زیرا فدرالهای فارسینشین و پشتوننشین از نظر فرهنگی و… استقلال خود را دارند و نمیگذارند که حکومت و قدرت توسط یک گروه قومی و مذهبی تندرو مصادره شود. بنابراین نگرانی همسایهها نیز میتواند از شکلگیری یک حکومت تندرو در افغانستان پایان یابد.
در بعضی مساجد اهل تشیع امام سنی را تعیین کردند تا به نماز گزاران شیعه نماز دهد. حتی شیعه وادار به ترک شیوه نماز به شکل تشیع میکنند.
*شیعه ها را