سیاست

موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون در افغانستان

جاوید راحل دانشجوی دکتری تخصصی اندیشه سیاسی

بخش نخست

جامعه‌ای که از تاریخ درس نگیرد در چرخه شوم توسعه نیافتگی محکوم به تکرار خواهد بود.

چکیده

گزار به مردم سالاری در افغانستان موضوعی که تا اکنون زیر تاثیر موانع اجتماعی قرار گرفته است. با توجه به عدم شکل گیری و مساعد شدن بستر مناسب سیاسی و اجتماعی مدل‌های نظری ساختارگرایانه، کنشگرایانه و مدل جهانی شدن برای تحقق دموکراسی در افغانستان به بن بست رسید. در این پژوهش از روش‌های گردآوری داده‌ها کتابخانه‌ای، کیفی و در برخی موارد از روش کمی نیز استفاده شده است. و تلاش شده است با توجه به بی طرفی به راهکاری که بتواند به راه برون رفت از سردرگمی نوسان به اقتدار گرایی و دموکراسی در افغانستان نقطه پایان بخشد. روی همین ملحوظ موانعی چون قبیله، سنت، نابرابری، تبعیض، فقر و توسعه نیافتگی، عامل جغرافیایی به عنوان مجموعه عوامل باز دارنده دموکراسی که به انعطاف ناپذیری جامعه پیچیده افغانستان منجر شده مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. و در نتیجه دستیابی به دموکراسی حد اقلی که بتواند التیام دردهای مردم افغانستان باشد به عنوان تنها عامل گزار دموکراتیک توجه شده است.

واژه‌گان کلیدی: دموکراسی، دموکراتیزاسیون، موانع دموکراسی، جوامع پیچیده، دموکراسی حداقلی

مقدمه

طرح مسأله

افغانستان در طول تاریخ چند دوره دموکراسی را حد اقل بشکل صوری تجربه نموده است. اما پس از نفوذ طالبان از فرایند جدیدی از دموکراتیزاسیون را در حال تجربه کردن است. بدون شک باید گفت که دموکراسی در افغانستان مانند هر کشور دیگری می‌تواند بهترین الگوی حکومت برای آن به شمار آید. تنها در جوامع چند قومی است که در محیط دموکراتیک سهم و نقش اقوام در قدرت مشخص می‌شود.

به دلیل پیچیدگی جامعه افغانستان دموکراتیزاسیون به چالش‌ها و موانع جدی مواجه شده است که برخی از این موانع به ساختار اجتماعی افغانستان ارتباط دارد که در این پژوهش ما به دنبال شناسایی متغیرهای مستقلی که منجر به انسداد گزار به مردم سالاری در افغانستان شده، هستیم این متغیرها: موانع و چالش‌های اجتماعی اند که ریشه در ساختار آن داشته و ما در صدد توضیح این موانع هستیم.

فرض ما بر این است که با درک موانع اجتماعی و دریافت راه حل برای فایق آمدن بر این موانع می‌توان به دموکراسی دست یافت. اما پیش از این که به موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون بپردازیم در این مقدمه به توضیح مفاهیم اساسی چون دموکراسی، دموکراتیزاسیون امواج دموکراتیزاسیون و هم چنان شرایط ویژه نهادینه شدن دموکراسی به عنوان متغیرهای وابسته این پژوهش خواهیم پرداخت.

مفهوم دموکراسی

دموکراسی مستقیم در اسناد تاریخی یونان که توسط هرودت نوشته شده است از شخصی به نام تانس که اعتقاد به دموکراسی داشت چنین یاد آوری می‌کند: «حکم راندن توده … دارای بهترین جنبه‌هاست و در آن عقل و برابری نهفته است؛ افزون به این، عاری از همه آن تعدی‌های است که شاهان بدان‌ها تمایل دارند». (جی در مکنزی و دیگرا، 1375: 173) دموکراسی (Democracy) معتبر ترین و یکی از جذاب ترین اصطلاحات و واژگانی است که در طول تاریخ معاصر تمام مقام‌های سیاسی در قالب نظام‌های تک حزبی تا جوامع کثرت گرا خودشان را دموکراتیک میخوانند.

نخستین تجربه دموکراسی به آتن بر میگردد که «بصورت مستقیم از حضور شهروندان آزاد آتن در فعالیت‌های سیاسی در یک مقطع در تاریخ این دولت شهر اتفاق افتاد که بیشتر شبیه کانتوم‌های سویس امروزی بودند». (مدنی، 1374: 206) دموکراسی یعنی حکومت گروه‌های حاکم به نفع مردم ادعای که توسط نظام‌های سیاسی کمونیستی شده است. (رابرتسون، 1375: 136) دموکراسی در مخالفت با حکومت استبدادی و خود کامه پدیدار شده اما همه جانبداری آن دیدگاه یکسانی ندارند. برخی از آن‌ها آزادی را هدف عمده حکومت می‌دانند و برخی دیگر برابری را کمال مطلوب دموکراسی تلقی می‌کنند. (عالم، 1387: 294)

دموکراتیزاسیون

دموکراتیزاسیون را فرایند تغییر نظام سیاسی غیر دموکراتیک به نظام‌ها یا ساختارهای دموکراتیک تعریف نموده اند. «در ادبیات امروزی سه نگرش نظری عمده در باب شرایط و زمینه‌های پیدایش دموکراسی مطرح شده است: اول نظریه نو سازی دوم نگرش‌های ساختاری و سوم نظریه‌های مربوط به نخبگان سیاسی به عنوان کارگزاران گزار». (بشیریه، 1387: 16) و هم چنان نظریه جهانی شدن و جوامع جهان سوم با مطالعه متفکران پسا ساختارگرا و پست‌مدرن‌ها و هم چنان دیدگاه هابرماس که از اهمیت مطالعه دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده حکایت دارند.

1. امواج دموکراتیزاسیون:

امواج دموکراسی تحولاتی است که در یک منطقه یا در سطح جهان به سمت دموکراسی بیشتر رخ می‌دهد و پس از اوج آن دموکراسی قوام پیدا نموده و تابع شرایط زمانی و مکانی می‌شود.

ساموئیل هانتنگتون سه موج دموکراسی را از هم تفکیک می‌کند که: موج اول طی سال‌های 1820 تا پس از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، موج دوم پس از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1960 که برخی از کشورهای دیگر شامل دموکراسی‌ها گردیدند و بلآخره موج سوم از سال 1974 با فروپاشی نظام‌های غیر دموکراتیک اروپای جنوبی، آمریکای لاتین، آسیای شرقی و برخی از کشورهای آسیایی اتفاق افتاد که در اثر آن رژیم‌های اقتدار گرا جای شان را به نظام‌های مردم سالار دادند.

درین میان برخی از مناطق جهان تا اکنون که دهه سوم قرن 21 است، در فرایند دموکراتیزاسیون متاسفانه از کاروان دموکراسی عقب مانده اند که خاور میانه و افغانستان دارای وجوه مشترک آنها از این دسته کشورها به حساب می‌روند. بنا بر این موانع دموکراتیزاسیون و گزار به مردم سالاری را در خاورمیانه و سایر کشورهای اسلامی چنین خلاصه کرد:

1. سنت استبداد شرقی و تسلط دولت‌ها بر منابع عمده؛ 2. تفسیرهای سنتی و بنیادگرایانه از اسلام و شریعت اسلامی؛ 3. تداوم ساختارهای قبیله‌ای و قبیله گرایی و شکاف‌های قومی؛ 4. پراگندگی جغرافیایی به عنوان عامل جلوگیری از پیدایش همبستگی طبقاتی و اجتماعی؛ 5. سابقه و میراث استعمار؛ 6. اقتصاد نفتی و دولت رانتی؛ 7. ضعف نهادهای جامعه مدنی به دلیل سلطه تاریخی نهادهای مذهبی و نظامی؛ 8. فرهنگ سیاسی تابعیت و سرسپردگی. (بشیریه، 1387: 34)

2. عوامل موثر بر روند دموکراتیزاسیون:

1. فرهنگ: یکی از پیشرط‌های عمده دموکراتیزاسیون فرهنگ است، فرهنگ پویای جوامع زمینه لازم را برای مردم فراهم می‌سازد تا به مشارکت سیاسی منجر گردد. بنا بر این جوامع با کسب عناصر فرهنگی نوین از سایر جوامع به رشد مجموعه فرهنگ ملی کمک کرده است. مدارای مذهبی در مسیحیت که با پروتستانتیسم قوام پیدا کرد که باعث ارزشگزاری، فردگرایی و شکل گیری نظام‌های سیاسی مردم سالار گردید.

2. شرایط سیاسی: در موج اول دموکراتیزاسیون پیشرفت اقتصادی، صنعتی شدن، شهر نشینی، ظهور طبقه بورژوازی به عنوان طبقه مسلط، گسترش طبقه کارگر، کاهش نابرابری‌هایی اقتصادی گردید. در موج دوم تاثیر عوامل سیاسی نظامی، و در موج سوم دموکراسی بحران مشروعیت نظام‌های سیاسی در پی ناکامی‌های اقتصادی، سیاسی رشد طبقه تغییر عقاید کلیسای کاتولیک گردید

3. شرایط اجتماعی: توالی و بحران‌ها وحدت ملی و استقرار حکومت مرکزی را باعث گردید که به فعال شدن احزاب توده‌ای منجر شدند.

4. توسعه اقتصادی: ثروت اقتصادی موجب توسعه آموزش، ایجاد سطح بالای از سواد، گسترش شهر نشینی، تقویت رسانه‌های جمعی و تلطیف منازعات سیاسی میگردد و تحقق این شرایط دموکراسی را به همراه خواهد داشت.

چهارچوب نظری پژوهش

برای مدرنیزاسیون در جوامع انسانی ناچار بسترهای فکری و چهارجوب‌های نظری آن مورد مطالعه قرار گیرد که در این خصوص علمای سیاست و جامعه شناسان سیاسی برای تحقق این فرایند انسانی ناچار به مدل‌های نظری روی می‌آورند که ناگزیر بر اساس آن مودل‌های نظری است که درجه دموکراتیزاسیون جوامع مورد سنجش قرار می‌گیرند.

افغانستان از جمله کشورهای است که شامل مطالعه فرایند دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده می‌شود که البته جریان مردم سالاری در کنار سایر مولفه‌های مدرنیزاسیون به بن بست مواجه شده است؛ لذا جهت پی گیری داستان مدرنیزاسیون در افغانستان را نه از لحاظ تحقق دموکراتیزاسیون بلکه از باب شناسایی موانع که این چارچوب‌های نظری هیچکدام تا اکنون پاسخگوی وضعیت افغانستان نبوده اند مورد نظر قرار داده ایم. چهارجوب مورد توجه ما بررسی وضعیت دموکراتیزاسیون در کشورهای جهان سوم که دارای پیچیدگی اند قرار داده ایم ولی نا گذیر از سایر چهارچوبهای نظری نیز استفاده شود که از ابهام با ادبیات پژوهش جلوگیری شود.

1. نظریه‌های گزار به مردم سالاری در کشورهای توسعه یافته

1-1 نظریه‌های ساختارگرایانه

نظریاتی که به یک عامل واحد در شکل گیری دموکراسی تأکید دارند، و قبل از آغاز موج سوم دموکراسی در دهه 1970 میلادی مطرح شده بود. این نظریه بر دگرگونی‌های بنیادی در ساختارهای قدرت طبقاتی، قدرت دولتی و قدرت بین المللی به عنوان شروط لازم برای گزار به مردم سالاری تأکید شده است.

«در نظریه‌های ساختارگرایانه چندان اهمیت بر نقش مستقیم کارگزاران و کنشگران سیاسی سازمان یافته به ویژه نخبگان حاکم در گزار به دموکراسی داده شده است». (بشیریه، 1387: 17) این نظریه توسط متفکرانی چون مارتین لیپست که بر توسعه اقتصادی قبل از مدرنیزاسیون به عنوان سر آغاز سایر تحولات به سمت دموکراسی تاکید داشت و هم چنان اشخاص دیگری چون لفت ویچ، ساموئیل هانتنگتن، دانیل لرنر که بر گزار از توسعه اقتصادی، شهر نشینی، آموزش و توسعه وسایل ارتباط جمعی تأکید دارند.

به همین ترتیب گابریل آلموند و وربا که بر نقش فرهنگ سیاسی و هارولد لاسول که خوشبختی را شرط اساسی تحقق دموکراسی می‌دانند. جامعه به عنوان یک ارگانیسم در مسیر تکامل خود شرایط و عوامل مختلف را سپری می‌کند طوری که به دلیل تکامل اندیشه سیاسی بر گرفته از شرایط محیط بر جامعه در حال تحول دائمی است، از مراحل مختلی می‌گزرد و در هر مرحله نمای ویژه‌ای از روح یا وجدان سیاسی در حال تکامل شکل گرفته و آن را به سمت تکامل فرهنگ سیاسی هدایت می‌کند. اگر از این صفات، بدون رعایت این سلسله مراتب جای دیگری را بگیرد تعادل اجتماعی – سیاسی برهم می‌خورد. (یادگار، 1381)از این مودل نظری در برخی موارد در مورد موانع دموکراتیزاسیون در افغانستان نیز استفاده شده است.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

Back to top button