سفیران غنی،عَلَمبرداران دزدی و رسوایی؛ روایتی از فساد و افتضاح در سفارت افغانستان در باکو
قسمت اول
بهروز زادفر طاهری- دیپلومات پیشین در باکو
خاطره نگاری رسالت روشنفکرانه و امر مبارک و ماندگار است. خاطره نگاری پیوند نسلی ایجاد میکند و سبب میگردد تا آیندهگان از خطاها و اشتباهات گذشته گان بیاموزند. ملتی که می نویسد، روایت، خاطره و نوشته خلق میکند، مسلما موفقتر و آگاهتر از سایر ملل عمل میکند، به همین خاطر دست کم در همسایهگی ما از ایران تا پاکستان، ده ها اثر سیاسی و دیپلوماتیک از رهبران و دیپلوماتها به میراث مانده است.
به تازه گی کتاب «از کابل تا اسلام آباد، خاطرات یک دیپلومات جوان» نوشتهای سیداکرم بارز به چاپ رسیده است که بیگمان گام ارزشمند و اقدام تحسین برانگیز میباشد. سفیران و دیپلومات های که تجربه طولانیتر کار دیپلوماتیک دارند، باید چشمدیدها و برداشتهای شان از کشور محل ماموریت و دست آوردهای شان را بنویسند تا مورد استفادهای دیپلوماتهای جوان و علاقمندان سیاست خارجی قرار گیرد.
در کتاب آقای بارز روایتهای زیادی از فساد، نا بسامانی، آقازادهگیها، گروهگرایی، باند بازی و افتضاحها در وزارت امور خارجه و سفارتهای افغانستان به ویژه سفارت افغانستان در اسلام آباد دیده میشود. در کل این کتاب درد دل یک جوان مستعد و هدفمند است که در یک دستگاه سراسر وابسته به آقازادهها با مشکلات و دشواریها دست و پنجه نرم میکند. داستانها و حکایتهای فساد و رسوایی به زیبایی و با در نظر داشت تاریخ رخداد ها، اتفاقات و اسامی افراد دخیل آورده شده و من به عنوان کارمند وزارت امور خارجه و همکار نویسنده کتاب، محتوای آنرا تایید میکنم. مطالعه کتاب مرا واداشت تا خاطرات خویش از یک ماموریت دشوار وپر تب و تاب در باکو را با خوانندگان عزیز شریک سازم.
در حالی که قانون کارکنان دیپلوماتیک سه سال ماموریت در مرکز و سه سال در خارج را به صراحت پیش بینی کرده، پس از چهارونیم سال کار فعال در مرکز به حیث سکرتر سوم در باکو تعیین شدم و در ۱۱ میزان ۱۳۹۷ ماموریت جدید را در سفارت افغانستان در باکو آغاز نمودم. در زمان وزارت صلاح الدین ربانی، بستگان حزب جمعیت و یک شمار افراد خاص مورد نظر وزیر، افراد وابسته به رهبران جهادی، بستگان اعضای پارلمان اشخاص معرفی شده از ریاست جمهوری و شورای امنیت، از یک بست به بست دیگر تعیین شده و جایگاه قابل توجه در وزارت داشتند و در امر مقرری داخلی و خارجی سایر کارمندان بیواسطه و کمزور توجه صورت نمیگرفت و اشخاص بیواسطه به فلان و بهمان بند قانون و کمیسیون مقرری احاله شده و در سرگردانی مطلق به سر میبردند. در عین حال حکمت کرزی، معین سیاسی، نصیر اندیشه، معین اداری و عادله راز معین اقتصادی نیز حلقه و گروه خاص خود را در داخل وزارت داشتند و بیشتر به آنها رسیدگی میکردند و این روند پس از ربانی نیز ادامه یافت. معینان بعدی ادریس زمان و میرویس ناب هم اشخاص مورد اعتماد خود را میگماشتند.
افغانستان و آذربایجان از دیر باز روابط سیاسی و اقتصادی داشتند؛ با گسترش این مناسبات و نقش فعال آذربایجان در پروسه های مانند قلب آسیا، ریکا و راه لاجورد و سایر پروژه های اقتصادی منطقهای، دولت افغانستان تصمیم گرفت که سطح روابط دیپلوماتیک را ارتقا داده، در سال ۱۳۹۱ سفارت افغانستان در باکو تاسیس گردید و شاکر کارگر به حیث سفیر گماشته شد. شاکر کارگر به دلیل آشنایی و روابط با مقامات کشور میزبان فعالیتهای خوبی در تقویت روابط سیاسی و اقتصادی افغانستان و آذربایجان داشت. کارگر یک سال سفیر بود و پس از آن سفارت نزدیک به دو سال توسط شارژدافیر اداره میگردید تا اینکه تقی خلیلی، به حیث سفیر تعیین گردید. آذربایجان میزبان چندین دور مذاکرات تخنیکی پروژه راه لاجورد بود، رفت و آمدهای میان دو کشور و همکاریهای سکتوری در سطوح مختلف وجود داشت و قرار بود سفارت آذربایجان در کابل نیز تأسیس گردد. همکاری در مسایل اقتصادی، زیربنا سازی از محورهای عمده روابط دو کشور بود و در راستای تعمیق و توسعه مناسبات با افغانستان، در سال ۱۳۹۶ آذربایجان هفتمین دور کنفرانس وزرای امور خارجه پروسه قلب آسیا را در باکو میزبانی نمود.
دو روز پس از رسیدن من به باکو اشغال وظیفه، تقی خلیلی، پسر کریم خلیلی معاون دوم رئیس جمهور کرزی که به عنوان سفیر افغانستان در باکو کار میکرد و قبلاً ختم وظیفه گردیده بود، باکو را به مقصد کابل ترک نمود و تا آمدن سفیر جدید، مستشار سیاسی به عنوان شارژدافیر، امور سفارت را به پیش میبرد. همکارانی که با تقی خلیلی در آن سفارت کار کرده بودند، رضایتی از وضعیت سفارت نداشتند، زیرا سفیر در مسایل کوچک دخالت داشته، دیپلوماتها در موارد عاجل و مهم کاری دسترسی مستقیم به او نداشتند و سفیر به خاطر آقازاده گیاش، مسایل پروتوکولی را نسبت به هر چیزی دیگر ترجیح میداد. کریم خلیلی پسرش تقی خلیلی را به نام و سهم هزارهها در وزارت امور خارجه گماشته بود، ابتدا او به حیث دیپلومات و مستشار سیاسی در نمایندگی دایمی افغانستان در ملل متحد مقرر گردید و پس از چند سال کار در آنجا به حیث سفیر در آذربایجان تعیین شد. در کتاب از کابل تا اسلام آباد آمده که در سال ۱۳۹۶ در سفری به باکو جهت اشتراک در کنفرانس وزرای خارجه کشورهای قلب آسیا فرصتی شد که به سفارت افغانستان سری بزنم. همکاران سفارت به شمول افضل احمدی، مستشار آن سفارت از برخوردها، خودخواهیها، انحصار صلاحیتها و میدهبازیهای تقی خلیلی شکایتهای فراوان داشته و از محیط کاری دل زده بودند.
در ماه قوس ۱۳۹۷ سفیر جدید جهت اشغال وظیفه به باکو مواصلت نمود. سفیر جدید افغانستان شخصی بنام خیرالله اسپینلی بود که از رشتۀ برق ماستری داشت و گفته میشد در یکی از دانشگاههای باکو در دوران اتحاد جماهیرشوروی تحصیل کرده است. او در سن ۷۵ سالگی و بدون فهم روابط بین المللی، مسایل دیپلوماتیک و آشنایی و تجربه کار در حوزههای دیپلومایتک و حتی بخشهای اداری سایر وزارتها، توسط اشرف غنی به حیث سفیر گماشته شد. اشرف غنی بخاطر آنکه برادر اسپینلی یکی از بزرگان قومی در ولایت هلمند بود و در انتخابات ریاست جمهوری به اشرف غنی کمپاین کرده بود، بست سفارت را به طور تحفه به او داد. حکومتداری اشرف غنی میان حرف و عمل تناقضهای زیادی داشت. از یک طرف اشخاص فاسد و بیتجربه مانند اسپینلی را به حیث سفیر میگماشت و از طرف دیگر با حرارت و جدیت از یک کارمند بست شش وزارت امورخارجه میخواست سند انگلیسی و تافل داشته باشد. سفیر یک شخص کاملا بیسواد و بیتجربه در امور سیاسی و دیپلوماتیک بود و توانایی رهبری و مدیریتی امور در او دیده نمیشد. قبل از تقرر آقای اسپنلی حداقل سفرا و دیپلوماتهای قبلی توانسته بودند یک رابطه نسبی متکی بر منافع ملی دو کشور را بنا نهند. بعد از تقرر اسپینلی به عنوان سفیر نه تنها همان روند نسبی حفظ نگردید بلکه به علت نا آشنا بودن اسپینلی با فنون سیاست و دیپلوماسی، بیبهرگی از علم مدیریت، عدم پایبندی به منافع ملی، نقض قوانین و مقررات اداری، تنش ورزی و جنجال آفرینی با کارمندان و دیپلوماتهای سفارت، حتی دادن دشنام ناموسی و هتک حرمت به کارمندان، عملکردهای خلاف قوانین ملی و کنوانسیونهای دیپلوماتیک به حیثیت و وجاهت دستگاه دیپلماسی کشور در باکو لطمه جدی و جبران ناشدنی وارد گردید.
لوحه شعبات بخش های کاری سفارت را که به فارسی و انگلیسی نوشته بودند از بین برده میگفت که این لوحهها باید به زبان اول رسمی کشور نوشته شود، با وجود مخالفت همکاران مبنی بر عدم ضرورت چنین کار و انعکاس منفی این گونه مسایل، سفیر شخصاً این کار را پی گیری کرد. لوحههای قبلی را پایین آورده، در ساخت لوحه جدید شش صد دالر از مصارفات سفارت هزینه کرد و خودش با کندن لوحههای قبلی، لوحههای جدید که به زبان پشتو نوشته و قالب بندی شده بودند را نصب کرد. من و سایر دیپلوماتها که از این حالت به ستوه آمده بودیم، طی چندین گزارش و صحبت با مسئولین در مرکز، عملکردهای نا شایسته وغیر قانونی سفیر را که در آن زمان صلاح الدین ربانی، وزیر امور خارجه بود به اطلاع و آگاهی رهبری وزارت رسانیدیم؛ اما وزارت امور خارجه در زمینه هیچ گونه بررسی و رسیدگی نکرد. صلاح الدین ربانی از آنجایی که میدانست سفیر آدم زورمند و شخص نزدیک به رییس جمهور است، از طریق ریس دفترش به مستشار سیاسی پیام میداد که از تنش و جنجال با سفیر خود داری نموده، خویشتنداری نمایند. سفیر از اینکه میدانست وزیر و یا رهبری وزارت نمیتوانند در برابرش کاری کنند گام به گام و با خیالت راحت و در تبانی با حلقات در مرکز به فساد و اختلاس روی آورده، از پول مصارفات سفارت آشکارا دزدی مینمود. گزارش مصارف سفارت را نیز به مرکز ارسال نمیکرد و بدون ارسال مجرایی مصارفات قبلی، با داشتن روابط و تبانی با حلقه های فاسد در ریاست مالی و اداری وزارت، مصارف ربع های بعدی نیز به سفارت ارسال میگردید. لحن و برخوردش در برابر همکاران جدیتر شده، در نبود رهبری قدرتمند که او را در برابر اعمالش پاسخگو بسازد، دست به خود سریهای زد و سفارت را به خانه شخصی و مال پدریش تبدیل کرد. کارمندان و دیپلوماتهای سفارت را تهدید به عدم تمدید کارتهای دیپلماتیک مینمود و از ما میخواست در فساد و تبهکاریش همسو و شریک شده، در قسمت تهیه بلهای تقبلی و ساختگی مصارفات، همکاری نماییم. محل سفارت را که در یک ساختمان کرایی بود تغییر داد و ساختمان دیگری را برای سفارت به کرایه گرفت که قرار داد کرایهای آن با آنچه که سفیر به مرکز به نام قرار داد ارسال کرده بود، تفاوت فاهش داشت و از این طریق او ماهانه مبلغ هنگفت پول را به جیب میزد. امور سفارت و پیگیری مسایل دیپلوماتیک که جز مسئولیتهای ویژۀ یک نمایندگی سیاسی است، کاملاً مختل شده، هر روز در سفارت یک جنجال برپا میکرد. یک انسان غیر نورمال و عصبی بود و کار سفارت و همه کارمندان به سطح کارهای پیش پا افتاده اداری و مالی خلاصه شده بود. فهم ابتدایی مسایل مالی و اداری معمول در یک اداره را نداشت چه رسد به امور سفارت و نمایندگی سیاسی. حتی تفاوت میان سال مالی و سال اداری را نمیدانست که بنابر ضرورت و اجرای بهتر امور مالی و اداری از سوی وزارت مالیه با مقررات مالی و اداری نافذ شده بود، و این دو را با هم خلط میکرد. کمرههای امنیتی سفارت را به دلیل مشکلات فنی از سفارت جمعآوری کرد و با وجودی که از جانب مرکز پول خریداری کمرههای جدید به سفارت ارسال گردید؛ اما حاضر به خریداری کمره جدید نبود. نقش سفارت به دلیل عدم حضور سفیر در محافل سیاسی و دیپلوماتیک و نشستهای دو جانبه پیرامون مسائل مهم و قابل پیگیری با ادارات جانب آذربایجان و همچنین وضع محدودیتها فراراه دیپلوماتها و به حاشیه راندن دیپلماتهای مسلکی، کم رنگ شده بود و امیدواریها جهت حفظ و ارتقاء سطح روابط به یاس مبدل گردیده بود. سفیر صرفا در نشستهای که توسط مراجع تماس ادارات افغانستان و آذربایجان تنظیم میگردید حین مواصلت هئیت به باکو منحیث سامع اشتراک مینمود و اجازه اشتراک دیگر همکاران که مسئولین بخشهای سکتوری و مسلکی در سفارت بودند، را نمی داد. در چند نشست تعارفی که با مقامات آذربایجان داشت، با ارایه معلومات نادرست و حساسیت برانگیز باعث سرافکندگی و شرمساری همه شد.