خطاب به مردان افغانستان
شبنم شهپر
اخیراً واشگتن پست گزارشی به نشر رسانده مبنی بر این که مردان افغانستان از این که کنار زنان این کشور ایستاد نشدند و اعتراض نکردند پیشمان هستند. این نشریه در ادامه مطلب آورده که این ندامت بعد از صدور دستور العمل تندروانه رهبر گروه طالبان سراغ مردان افغانستان آمده است. چنانچه در این دستور العمل امر به معروف و نهی از منکر محدودیت ها و سختگیری های برای مردان نیز وضع شده است. این ممنوعیت ها شامل اندازه ریش، نپوشیدن نکتایی، منع بازی های تفریحی و سایر موارد میشود.
زنان افغانستان از اولین روزهای ورود طالبان به شهر کابل دست به اعتراضات گسترده زدند و این اعتراضات در چند شهر بزرگ نیز ادامه پیدا کرد که عواقب بسیار وخیمی چون زندانی شدن، شکنجه جسمی، اذیت و آزار جنسی و روانی برای این بانوان معترض در پی داشت.
مردان افغانستان جدا از آن یک تعدادی که در سنگر های مبارزه و کوهپایه های هندوکش عملا سلاح گرفته و در مقابل گروه تروریستی طالب می جنگند و عدهای دیاسپورا که با قلم خود مبارزه میکنند، سایرین در تمام این مدت سه سال خاموش و بی تحرک بودند. شاید همین خاموشی بیش از حد شان اکنون باعث این ندامت و پیشمانی شده است. این مردان افغانستانی حتا زمانی که مکتب و دانشگاه و وظیفه بروی دختران، خواهران و همسران شان بسته شد نیز اعتراضی نکردند.
اما آنچه مهم است این که برای اعتراض و خواستن حق مسلم ما هیچ وقتی دیر نیست. اعتراض دسته جمعی پایه های یک حکومت را بسیار به زودی سست میکند چی برسد به این که حکومت اصلا شکل نگرفته باشد و یک رژیم غیر مشروع حاکم باشد. ما نمونه موفقاش را همین امسال در کشور بنگلادیش دیدیم. جوانان و مردم بنگلادیش برای گرفتن حق شان هفته ها در جاده ها بسر بردند، کشته شدند، زخمی شدند، زندانی شدند، انواع گاز های مخرب در مقابل شان استفاده شد اما تا سرنگونی دولت قبلی از خواست های خود دست نکشیدند. نگارنده قصد مقایسه شرایط افغانستان با بنگلادیش را ندارد اما این انقلاب ها و اعتراض ها می تواند درس بزرگی به ما بدهد.
نمونه بارز دیگرش انقلاب کشورهای عربی است که به نام بهارعرب مسما شد. در این اعتراضات گسترده هم انسان های زیادی جان دادند اما از خواستن حق خود عقب نشینی نکردند.
آنچه هویداست این که هیچ حاکمی نمی تواند یک جمعیت وسیع مردم را مورد سرکوب قرار بدهد. گروه های حاکم از خشم مردم هراس دارند و این بزرگترین نقطهء ضعف شان است. خداوند بزرگ نیز یکی از صفات مومنین را شجاعت و دلیری دانسته است. مسلمان، مومن کاملا نخواهد بود الی اینکه در مقابل دشمن شجاعت و دلیری به خرچ بدهد؛ و چه کسی دشمنتر از طالب را می تواند پیدا کرد. طالبی که از نام دین مقدس اسلام برای توجیه اعمال تروریستی و قدرت طلبی خود استفاده میکند. طالبی که به بهانه جهاد با کفار مردم افغانستان را کشت و میکشد و اما امروزه میلیون ها دالر را از همین کفار بدست می آورد و به افتخار مصرف میکند. طالبی که در خانه خدا انتحاری فرستاد و نمازگزاران را به شهادت رساند، کتاب خداوند را به آتش کشید، پس چه کسی دشمنتر از طالب برای یک مسلمان است.
احمدشاملو شعری دارد تحت عنوان «هاجرک» که در یک قسمت شعر میسراید:
«زهره تابون اینجاس
تو گره مشت مرداس
وقتی که مردا پاشن
ابرا زهم می پاشن
خروس سحر می خونه
خورشید خانم می دونه
که وقت شب گذشته
موقع کار و کشته
خورشید بالا بالا
گوشش به زنگه حالا»
آری! جامعه زمانی تغییر میکند که مرد و زن آن جامعه از جا برخیزند، ترس و سستی را کنار بگذارند و سرنوشت خود را خودشان تعیین کنند.
این ذبونی، این توهین و تحقیر شدن این آوارهگی و بیچارهگی تا کی؟!
من از مردان افغانستان منحیث یک خواهرشان می پرسم که آن شجاعت و غیرت را کجا بردید؟ شما که مرد میدان های سخت مبارزه و جنگ بودید، شما که از نسل ابو مسلم خراسانی هستید، شما که فاتح سرزمین پهناور هندوستان بودید. اکنون چی شده که حتا اختیار خانوادهای خود را نیز ندارید و کسی دیگری به اعضای خانواده تان تعیین تکلیف میکند این بماند، شما حتا اختیار ریش خود را هم ندارید. کجاست آن کاکهگی، آن وقار، آن مردانگی تان؟
ویدیویی مرد جوانی را دیدم که طالب در کنار سرک بین جمعیت مردم سیلی به رویش میزند و موهایش را قیچی میکند توهیناش میکند و آبرویش را میریزد. مسلمانی مگر این است؟ مگر در دین ما نگفته که آبروی برادر مسلمانت را حفظ کن. چی شد ما را که بخاطر زندگی کردن چنین رفتار های تحقیرآمیز را تحمل میکنیم و جرات بالا نگاه کردن را نداریم. مگر این زندگی ذلت بار ارزش زنده بودن دارد؟
چی شد ما را که یک گروه جاهل و تروریست حاکم ما شد و دلیری و غیرت ما را سلب کرد.
برادران! این طلسم ترس و ذبونی را باید شکست. این شایسته ما نیست. مرگ روزی فرا خواهد رسید چی خوب که نیک نام و آزاده بمیریم.