توسعه انسانی با بررسی شاخصهای آن در افغانستان[1]
بخش اول
اوید راحل دانشجوی دکتری تخصصی اندیشه سیاسی
[1] یادداشت: این پژوهش به قبل از سقوط نظام جمهوریت بر میگردد
چکیده
توسعه انسانی به صورت فزاینده افزایش گزینههای مردم و افزایش سطح رفاه زندگی تعریف شده و برخورداری انسان از زندگی طولانیتر و زندگی در فضای جامعهی سالم میباشد. طوری که شاخص توسعه انسانی مبتنی بر شناخت سه متغیر اساسی اندازه گیری طول عمر به واسطه امیدبه زندگی مردم در بدو تولد، دانش به وسیله ترکیبی از میزان سواد بزرگسالان و نسبت سالهای تحصیلی و استاندارد زندگی به واسطه سطح رفاه یا در آمد سرانه هر فرد مورد سنجش قرار میگیرد. حاصل جمع این سه شاخص در کشورها تقسیم بر سه شده و نشان دهنده وضعیت توسعه انسانی کشورها میباشد طوری که شاخص توسعه انسانی در افغانستان طی 2019 که اکنون به نشر رسیده 0.511 بوده و جایگاه افغانستان بین 189 کشور که در گزارش سالانه سازمان ملل نشر میشود 169 ام را به خود اختصاص داده است.
واژگان کلیدی: توسعه، توسعه انسانی، شاخصهای توسعه انسانی، شاخص توسعه انسانی افغانستان
مقدمه
طوری که حتی در عهد باستان نیز رفاه و زندگی انسان در قالب اندیشههای ارزشگرایانه فلسفه باستان یک دغدغه جدی بوده است که پس از عصر روشنگری با ظهور انسان گرایی توجه به انسان و جایگاه حقوقی آن کم کم از صرف موضوع اندیشه به صحنه عمل وارد شد و پس از صنعتی شدن کشورهای جهان دغدغه انسان مدرن در قالب نظریههای مختلف دسترسی به رفاه و استفاده از زندگی بهتر بیشتر شد و به هر پیمانه که رشد اقتصادی صورت میگرفت رفاه در سطوح طبقات بورژوازی بیشتر و بیشتر میشد. با گذشت زمان بحث توسعه دارای ابعاد مختلف گردید که توسعه انسانی مهمترین هدف جامعه جهانی به ویژه سازمان ملل متحد در اواخر قرن بیستم گردید.
برای اعضای این سازمان (که کشورهای جهان اند) تصویری شفاف از شاخصهای چند بعدی همه ساله به عنوان گزارش شاخصهای توسعه انسانی را به نشر میرساند تا برای کشورهای جهان آئینهای از تمام تحولات مثبت و یا منفی را که در قبال اهداف توسعهوی شان در نظر دارند باشد. میتوان گزارش شاخصهای توسعه انسانی را از یکطرف برای کشورهای جهان به عنوان یک محرک دانست که تمام کشورها به اساس آن سه شاخص عمده و کلی مورد سنجش قرار میگیرند. و از طرف دیگر عقب ماندگی و کم کاری کشورهای جهان سوم که از سال 1992 تا اکنون تقریباً اندک از این کشورهای جهان در رتبه بندی تغییر نموده اند آشکار ساخته است.
در این مقاله طرح پرسش ما چنین است که افغانستان از نظر توسعه انسانی در کدام جایگاه قرار دارد؟ و آیا راه چارهای وجود خواهد داشت که بر اساس آن افغانستان میتواند وضعیت بهتری را تصاحب نماید؟ این مقاله با در نظر داشت ساختار آن که به معرفی توسعه انسانی، شاخصهای توسعه انسانی، جایگاه کشورها در رده بندی آن میتواند از یک منظر آمار و ارقام به ویژه در افغانستان نگریسته شود. به این منظور با تفکیک شاخصهای اصلی و فرعی در افغانستان میتواند زمینه سیاست گزاریهای را که پاسخگوی بخشی از مشکلات موجوده باشد فراهم سازد.
هم چنان برای از میان برداشتن موانع و چالشهای دستیابی به توسعه انسانی که بخش عمده و جدای نا شدنی توسعه در سطح کلات است اقدمات لازم اتخاذ گردد. به همین منظور مقاله حاضر با اساس قرار دادن شاخصهای توسعه انسانی در تمام جهات و تمرکز بر مطالعه موردی افغانستان صورت گرفته و تلاش شده آخرین آمارهای قابل دسترسی را که توسط بخش انکشافی سازمان ملل صورت گرفته مورد استفاده قرار گیرد.
در اخیر باید گفت که این مقاله با توجه به این که تا اکنون در حوزه توسعه انسانی متاسفانه هیچ کار علمی پژوهشی پیرامون افغانستان پسا طالبان در این راستا صورت نگرفته است متاسفانه خالی از مشکل نیست و امیدوارم با طرح این مقاله راه به سوی بحثهای عمیق تر و کار بردی تر بیشتر گشوده شود.
توسعه انسانی
1. مفاهیم اساسی
1 – 1. انکشاف: انکشاف واژه عربی بوده و بر اساس تعریف لغت نامه دهخدا انکشاف برهنه و آشکار شدن، ظاهر شدن، واشدن، انجلاع، انصراح، دور شدن غم، آشکارشدگی، گشادگی و واشدگی، اظهار و افشاء، کشف، اظهار چیزی، تازه و نو، انکشاف عیوب، اظهار و افشای عیبها آمده است. اما کاربرد انکشاف در جامعه شناسی توسعه و جامعه شناسی سیاسی و هم چنان علوم سیاسی، پس از جنگ جهانی دوم بیشتر شده و به خصوص بعد از ظهور کشورهای استقلال یافته به کشورهای که از نظر صنعت و اقتصاد در سطوح بالای از تکامل قرار گرفته بودند اطلاق میگردید. گرچه این واژه بیشتر محدود به بعد اقتصادی و تکنالوژیک داشت و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و همچنان متلاشی شدن نظم جهانی دو قطبی جای خود را به مفهوم جدید و وسیعی به نام توسعه داد و کشورهای رو به انکشاف مصداق کشورهای در حال توسعه و یا به تعبیری کشورهای جهان سوم مصداق پیدا کرد.
2 – 1. توسعه: توسعه در لغت به معنای رشد تدریجی در جهت پیشرفتهترشدن، قدرتمندتر شدن و حتی بزرگترشدن است. و یا توسعه عبارت از کنشهای که به منظور سوق دادن، جامعه به سوی تحقق مجموعهی منظم از شرایط زندگی جمعی و فردی صورت میگیرد که رابطه محکم با ارزشهای مطلوب داشته باشد.اکنون توسعه بیشتر به مفهوم گسترده تر و فراگیر تر مد نظر بوده و به معنای کاهش فقر، بیکاری، نابرابری، صنعتیشدن بیشتر، ایجاد نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت و افزایش مشارکت مردم در امور سیاسی بکار برده میشود. لازم است تا از توسعه پایدار به عنوان اساس توسعه نظاممند که جوامع را دگرگون ساخته و مسیر مشخصی برای آن باز میسازد را نیز افاده نمائیم لذا «توسعه پایدار یعنی توسعهای که از وحدت میان ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی بمنظور بلند بردن سطح معیشت و رفاه در سطح جامعه بکار برده شود. «یعنی توسعهای که از نطر زیست محیطی غیر مخرب، از نظر فنی مناسب از نظر اقتصادی ماندگار و از نظر اجتماعی قابل پذیرش باشد.» (ازکیا و ایمانی، 1394: 19)
3 – 1. رشد: رشد و نمو به تغییرات پیدرپی و منظمی گفته میشود که از زمان تولد تا مرگ اتفاق میافتد. این تغییرات در ابعاد گوناگون جسمانی، عاطفی، شناختی و اجتماعی به وجود میآید و دارای الگو و نظم خاصیاست و دارای آثار بلند مدتی در زندگی فرد میباشد. اما رشد در فرایند اجتماعی به تکامل تدریجی جامعه انسانی در بسترهای اقتصادی، فرهنگی و فورمهای خاص اجتماعی اتفاق میافتد که دارای تاثیرات متفاوت اجتماعی میباشد. رشد بیشتر به صورت فرایند اقتصادی رونما میگردد که در اثر آن تغییرات در سایر عرصهها نیز بوقوع میپیوندد. رشد اقتصادی عمدتاً با نوسانات صورت میگیرد زمانی که به یک چالش دیگری از نوع اجتماعی و فرهنگی مواجه میشود بصورت بطی و حتی متوقف میشود.
4 – 1. جهان سوم: عمدهترین مفهوم که در این جا مطرح شده است شناسایی دقیق از جهان سوم یا کشورهای که متعلق به جهان اول و دوم نمیباشند است. در محافل اکادمیک عمدتاً اصطلاح کشورهای جنوب، در حال توسعه، توسعه نیافته بکار برده میشود. بناءً جهان سوم اصطلاحی است که در نیمهی دوم قرن بیستم در اشاره به ممالک غیرمتعهّد به ناتو و بلوک شرق، یعنی کشورهایی که در جهان اول و جهان دوم نمیجنگیدند، به کار رفت. اگرچه در مورد مناسبت این نام تردیدها و بحثهایی در میان است، اما برخی از کشورهای جهان سوم به ویژه اعضای جنبش عدم تعهد از کاربرد این نام استقبال کردهاند.
2. مبانی نظری پژوهش
1 – 2. نظریه نو سازی
نظریه نوسازی بیشتر تحت تاثیر تکامل اجتماعی و تغییر اجتماعی هربرت اسپنسر، امیل دورکیم، ماکس وبر و فردیناند تونیس شکل گرفت این گروه از جامعه شناسان جوامع را به دو دسته سنتی و نوین تقسیم نموده اند. و نو سازی در واقع فرایندی است که طی آن جوامع بشری از حالت سنتی به حالت نوین در میآیند بطور مثال مراحل پنجگانه والت روستو و یا مراحل چهارگانه سیریل اروین بلک که نخست ظهور نوگرائی و جنگ با سنت، دوم پیروزی نوگرائی و ایجاد رهبری طرفدار نوگرائی، سوم تحول عظیم اقتصادی و اجتمای، و بلاخره چهارم یک پارچگی جامعه میداند. نیل اسملسر نوسازی را به عنوان حرکت جوامع از فنون ساده به کار برداشتن علمی از کشاورزی معیشتی به کشاورزی تجاری و از کاربرد نیروی بازوی انسان به کار برد ماشین و از زندگی روستائی به زندگی شهری و غیره تعریف کرد. (ساعی، 1393: 29) همچنان دانیل لرنر پیدایش همدلی و مشارکت جمعی را در میان افراد جامعه عامل و نشانه نوسازی آن جامعه میداند.
رویکرد و دیدگاه آمیختگی یا پراگندگی به عنوان جریانی است که در آن کشور عقب مانده یک بخش یا بخشهای از صفات فرهنگی یک کشور پیشرفته را میپذیرد به این منظور توسعه خودش را سرعت بخشد. یکی از جامعه شناسان بنام ادرای سرگروه از این صفات فرهنگی را در توضیح این دیدگاه شرح میدهد که عبارتند از سرمایه، صنعت و زیربنای اجتماعی.
بطور خلاصه این دیدگاه جوامع توسعه نیافته را دارای خصوصیات زیر میداند: 1. فقدان سرمایه اضافی مورد نیاز برای سرمایه گذاری در برنامههای تولیدی 2. دارا بودن صفت در سطح پائین که از بکار گرفتن حد اکثر نیروی انسانی و منابع طبیعی جلوگیری می کند. 3. دارا بودن یک زیر بنای اجتماعی که از خصوصیاتش محافظه کاری، حائز اهمیت بودن سغل و مقام بستگان نزدیک در موقعیت اجتماعی هر شخص و همچنین کم دانستن یا نداشتن حس نیاز به موقعیت و غیره است. بنا بر این اینها عواملی هستند که به ازدیاد سرمایه و در نتیجه نو آوریهای صنعتی منجر نمیشوند. (عبدالهی، 1371: 51)