به یاد مرزبان جوان و سلحشور
هارون مجیدی
یازده سال پیش، سرویس خبری ساعت ۱۰ شب رادیوی آشنا صدای امریکا را میشنیدم که خبر شهادتش را نشر کردند. مولانا عبدالرحمان سدخیلی که نامش با مقاومت و آزادیطلبی گره خورده بود، اوج درایتش را در زمان مقاومت ملی مردم افغانستان و نظامسازی به نمایش گذاشت.
بارها از زبان مجاهدان و مقاومتگران شنیده بودم که قهرمان ملی افغانستان، در زمان مقاومت در پی ایجاد ارتش منظم و جوان بود. او طی آن سالها به این باور رسیده بود که برای گسترش جبهه و بهرهگیری از تکتیکهای جدید و منظم جنگی، نیاز به جوانسازی جبهه است. به گفتۀ مقاومتگران، شهید احمدشاه مسعود در پی آن بود تا از کدرهایی که در زمان جهاد نقش برجستهیی داشتند و در آن سالها سنی از آنان گذشته بود، در بخشهای دیگر جبهه بهره بگیرد و در میدان نبرد جوانان نقش بیشتری داشته باشند. شهید مسعود میخواست آرام آرام زمینه برای ایجاد ارتش منظم، جوان و آبدیده برای بعد از پیروزی فراهم شود. یکی از نامهایی که در این سلسله یاد میشد، مولانا عبدالرحمان سیدخیلی بود. او نوجوان بود که به سنگر مبارزه و جهاد رفته بود و در دوران مقاومت، چهرهیی شده بود با تجربه و با انگیزۀ بیشتر که توانایی رهبری میدانهای نبرد در او هر روز متبارزتر میشد. نیروها و ساحۀ مبارزهاش یکی از خطهای مهم جبهه بود که در بسا مواقع، شدیدترین نبردها را متحمل میشد و چه پیروز و سرخرو از آن به در میآمد. به روایت همسنگران و یاران شهید سیدخیلی، قهرمان ملی کشور از بهر رشادت و مبارزات سنگین، لقبِ «دروازهبان پُلمتک» را برایش داده و بارها گفته بود، تا زمانی که مولانا عبدالرحمان سیدخیلی است، هیچ اتفاق بدی برای جبههٔ مقاومت پیش نمیآید. عبارات قهرمان ملی افغانستان برای بیان شجاعت و درایت شهید سیدخیلی این است: مولانا دروازهبان پلمتک است تا مردم جبلالسراج و گلبهار بتوانند آرام بخوابند.
شجاعت و درایتش تنها در زمان مقاومت نماند، زمانی که او در حکومت پس از شهادت قهرمان ملی افغانستان نیز سمتهای اجرایی را به دوش داشت، کوشید تا بهتر و بیشتر در خدمت مردم بماند. وقتی مسوولیت فرماندهی پولیس ولایت پروان را عهدهدار بود، در کنار اجرای مسوولیت اصلی، برای توسعۀ آن ولایت نیز تلاشهای فراوان انجام داد. آخرین ماموریتش فرماندهی پولیس کندز بود، او این ولایت را به گورستان تروریستان تبدیل کرده بود تا این که در سلسله قتلهای زنجیرهیی جانش را گرفتند.
آغاز و انجامِ شهید سیدخیلی
شهید دگرجنرال مولانا عبدالرحمان سیدخیلی، فرزند مولوی حضرتالدین ترکیبی سیدخیلی در سال 1347خورشیدی، در روستای کهنه قلعۀ ولسوالی سیدخیل ولایت پروان دیده به جهان گشوده بود. او درسهای آغازین و رسمیاش را در خانواده و مکتب روستایش دنبال کرد.
جوانیاش مصادف شده با سالهای آغاز مبارزه و جهاد که پس از سپری کردن آموزشهای نظامی، مبارزاتش را در ولایت پروان شروع کرد. سالهای 1363 و 64 آغاز و اوج کارنامۀ مبارزاتیِ عملی شهید سیدخیلی بود که هم در برابر نیروهای ارتش سرخ شوروی و هم مزاحمتهای حزب اسلامی از او یادگارهای دخشانی به جا مانده است.
به روایت همسنگرانش، در سال 1366خورشیدی، ارتش سرخ و نظامیان رژیم کابل که قصد حمله به ولایت پنجشیر را داشتند، اشتباهاً به ساحۀ مناره از مربوطات ولسوالی جبلالسراج ولایت پروان داخل شدند. در آن زمان شهید سیدخیلی فرماندهی مجاهدین مناره را به عهده داشت. نیروهای ارتش سرخ و نظامیان رژیم کابل در همان ساعات آغازین با نبرد سنگین مجاهدین مواجه شده و متحمل تلفات جانی و خسارات مالی هنگفتی گردیدند. در این نبرد روسها شکست خوردند و مجبور به عقبنشینی شدند.
مجاهدان و مردم ولایت پروان رشادتهای بیشمار دیگری نیز از شهید سیدخیلی را تا پایان حکومت نجیبالله به خاطر دارند.
شهید مولانا عبدالرحمان سیدخیلی در حکومت اسلامی، فرمانده قطعۀ هفتم لوای دیسانت که لوای ویژۀ شهید احمدشاه مسعود بود، گماشته شد. حضور و نقشآفرینیهایش در مس عینک لوگر، تپۀ خاکی کابل، بندر غازی کابل، سروبی و ولسوالی تگاب ولایت کاپیسا زبانزد است.
جبلالسراج، سیدخیل، غوربند، بگرام، کوهدامن و باریکآب، کارنامۀ درخشان و شجاعتهای بینظیر او را در زمان مقاومت ملی مردم افغانستان به خاطر دارند. زمانی هم به دستور قهرمان ملی کشور در جبهات خواجه غار، هزارباغ و دشت شیرازی حضور یافت و از مردم و کشور در برابر تروریستان دفاع کرد.
حضورش در فرماندهی فرقۀ دوم پیاده، فرماندهی پولیس ولایات بغلان، پروان و کندز در حکومت پس از شهادت احمدشاه مسعود، کارنامهاش را ضخیم ساخت و بارها از بهر تلاشهای بیدریغ، موفق به دریافت سپاسنامههای مردمی و مدالهای رسمی گردید. باری برایش مدال افتخاری صلح را به خاطر تامین امنیت در ولایت پروان دادند.
شامگاه 19 حوت 1389خورشیدی، زمانی که در یکی از چوکهای ولایت کندز با مردم صحبت میکرد، به شهادت رسید. آفریدگار آفریدهگان با شهدا و صالحان حشرش کناد!