پژوهش‌گاه دکتر مهدی

اپریدی‌های امروزی، آپاریت‌های عصر هرودت نیستند

داکتر محیی الدین مهدی

هرودت مورخ نامدار یونان باستان در کتاب خویش موسوم به «تواریخ»، قلمرو امپراطوری هخامنشی را در دوره‌ی حکمرانی داریوش اول (٥٢٢-٤٨٦ پ. م.)، به بيست «ناحيه‌ی مالیاتی» تقسیم کرده؛ و هر یک از این نواحی را به زبان یونانی «نوموس» گفته که به زبان پارسی باستان ساتراپی گفته می‌شد. این نام را ساسانیان به «شهربی» تغییردادند.

تفسیر این تقسیم بندی در فصل سوم کتاب او (که تالیا یعنی الهه‌ی کمیدی نام نهاده شده)، زیر عنوان «امپراطوری داریوش» (که بندهای ٨٩ تا 117 را دربر می‌گیرد)، آمده است؛ به ترتيبي كه هر‌چهار‌ساتراپى در يك بند‌- از بند 3/91 تا 3/94‌- به عنوان واحد ماليه دِه ذكر شده؛ سپس برخي از آنان‌- از جمله هندوستان یا هندوش و عربستان- كه به معرفى بيشتر نياز داشته- در بندهاى بعدى معرفى شده‌اند.

هرودت نام‌گيرى ساتراپى‌ها را از غرب -از يونانى‌هاى ساكن قاره‌ی اروپا- شروع، و به هندی‌ها یا هندوش ختم می‌کند.

اما داریوش در کتیبه‌های تخت جمشید (D Pe) [فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی، ص ٨٣]، نقش رستم (D Na) [همان، ص ٨٥] و شوش(D Se) [همان، ص ٩٣]، فهرست سرزمین‌های تحت فرمان و باج‌گزار خود را با ترتیبي غیر از آن‌طوری که هرودت نوشته، حک کرده است. در مقایسه میان این دو فهرست، به دو تفاوت بر می‌خوریم: نخست این‌که هرودت نام اقوام را ذکر می‌کند، در حالي‌که داریوش به درج نام مناطق ترجیح می‌نهد. از این‌رو در فهرست داریوش، لااقل نام دو قوم از چهار قومِ مذکور در شهربی‌هفتم هرودت (یعنی آپاریته‌های مورد بحث و دادیکه‌ها) نیامده؛ دوم اینکه داریوش از ساتراپی ماد و خوزستان آغاز می‌کند؛ و در کتیبه‌ی اولی به مکران، و در دو تای دیگر به یونان پایان می‌دهد. در هر دو فهرست نام‌های «گندارا» و «هند» را- بنابه پیوستگیِ اراضی- در کنار یک‌دیگر می‌یابیم. در ادامه، نخست فهرست کتیبه‌ی شوش، سپس شهربی هفتم هرودت را نقل می‌کنیم:

کتیبه‌ی شوش:

«داریوش شاه گوید: بخواست اهورمزدا این است کشور‌های که من جدا از پارس گرفتم. من بر ایشان فرمانروایی کردم؛ به من باج دادند. آنچه از طرف من به آن‌ها گفته شد آن‌را کردند. قانون من ایشان را نگه‌داشت: ماد، خوزستان، پارت، هرات، بلخ، سُغد، خوارزم، زرنگ، هرووتیش(رخج)، ثتگوش [به قول توین‌بی «گوشه‌ی شمال‌غربیِ پنجاب امروزی»]، مچی‌یا، گندار، هند، سکایی‌های هوم خوار، سکایی‌های تیز خود، بابل، آشور، عربستان، مصر، ارمنستان، کپدوکیه، سارد، یونانی‌های کنار دریا و آن سوی دریا، سکودر (مقدونیه)، لیبی‌ها، حبشی‌ها، و کاری‌ها (یونانی‌های جنوب غرب آسیای صغیر)».

از هرودت:

«شهربی‌هفتم: ساتاگودها، گنداری‌ها، دادیکه‌ها و آپاریته‌ها که جمعاً ١٧٩ تالان پرداخت مى كردند» [تواریخ، ص ٤٠٠]. مترجم فرانسوى تواريخ، موقعيت اين شهربى را «در شمال خاوری ایران، در جنوب رشته کوههای هندوكُش، افغانستان كنونى» تعیین کرده است» [ترجمه‌ی مرتضی ثاقب فر، ج ١، پاورقی ص ٤٤٠].

ظاهراً براى بار نخست آرنولد جوزف توين‌بى (١٩٧٥-١٨٨٩م)مورخ شهیر انگلیسی، آپاريته‌هاى شهربى هفتم هرودت را، با آفريدى‌ها يا اپريدى‌هاى كنونى يكى دانسته است؛ او می‌نویسد: «قومي که هرودت اپیریته (=کوه نشین) می‌خواند، امروز به اسم آفریدی‌ها (Afrdis) می‌شناسند و در اراضی سرچشمه‌های رود کابل و رود کورام (Kurram) درست در جنوب تنگه‌ی خیبر، به سر می‌برند» [جغرافیای اداری شاهنشاهی هخامنشیان، ص١١٨]. توين‌بی در مورد ريشه‌ی آپاریته، از قول هرتزفیلد، آنرا مأخوذ از واژه‌ی ایرانی Parvata به معنای کوه می‌داند؛ و از پروفیسور کنت نقل می‌کند که ریشه‌ی این کلمه به شکل Paurvata در اوستایی نیز موجود است.

توین‌بی در توضیح ادعای فوق الذکرش علاوه می‌کند: «آپاریته‌ها باید همان مردماني باشند که آریان[یونانی، نویسنده‌ی کتاب «لشکر کشی اسکندر»] در شرح آرايش جنگى(سوم، هشت، ٤) در باره‌ی آنان می‌گوید: «هندیاني که با اسم هندوهای کوه نشین معروفند» [همان ص]. سپس می‌نویسد: در جغرافیای بطلمیوس (کتاب پنجم، فصل هیجدهم) اسم اپاریته‌ی هرودت به صورت پارویتیه Parouetai (به جای تلفظ Parsueti که در متن‌های بعدی ثبت شده است) آمده است. اینان جنوبی‌ترین قومی هستند که در پاروپنیزادی زندگی می‌کنند و از قرار معلوم باید ساکنان کوه‌های پاروتینان (بعداً سفيد كوه) [اکنون به زبان محلی مسمی به سپین‌غر] باشند. اين كوه‌ها حد فاصل ميان پاروپنيزادى و اراكوزيا[رخج]بود. در ضمن شمالى ترين اقوام اراكوزيا نيز هستند. گويا به علت همين موقعيت جغرافيايى بوده كه در تاريخي پيش از ٣٢١ پ. م. از گنداريه جدا و به اراكوزيا منضم شده بودند. … درينجا هنوز اثر اسم‌هاى،Aparytai Paroueti و Parauti را روى آفريدى‌ها مى توان ارزيابى كرد» [همان، پاورقی صص ١١٩-١١٨].

به نظر مى رسد كه جان مانوئل كوك (متولد ١٩١٠م، زنده تا اکنون) که در فصل «گستره‌ی شاهنشاهی ایران» کتاب خویش، با قید احتمال، آپاریت‌های هرودت را اپریدی‌های کنونی می‌داند، به توین‌بی تأسی جسته است؛ او می‌نویسد: «از كساني كه نامشان در كنار گندارى‌ها در نوموس [شَهَربى] هفتم هرودت ذكر شده، ساتاگيدى‌ها هستند كه جاي‌شان معلوم نيست؛ آپاريته‌ها احتمالاً بايد آفريدى‌هاى گذرگاه خَيْبَر باشند، اما اخيراً داديكه‌ها را با تاجيك‌ها برابر پنداشته‌اند، قابل دفاع نيست، چون منشاى نام دوم [یعنی تاجیک‌ها]، مرزهاى غربى ايران در هزار سال بعد است كه آنان را بدوى و باديه‌نشين خوانده‌اند؛ و همسان انگاشتن دارديك با تاجيك از سوى ماركوارت نيز امر نظرى است» [شاهنشاهی هخامنشی، صص ٣٣٦-٣٣٥].

آپاریت‌های هرودت را با اپریدی‌های امروزی یکی پنداشتن، از منابع فوق‌الذکر به نوشته‌های مورخین افغان راه‌یافته؛ و از این‌جا وارد کتب درسیِ مکاتب افغانستان گردید.

«هندى‌هاى كوه نشينِ» آريان که توین‌بی نام می‌برد (که سایر هندیان آن‌ها را روهی می‌خوانند؛ چه، روه در هندی به معنای کوه است)، همان «هنديان ستيزه جوى» هرودت‌اند که در ساتراپی بیستم بنام «پکتی‌ها یا پاکتی‌ها» معرفی شده‌اند، نه آپاريت‌هاى ساتراپی هفتم. گذشته از این، همانگونه که توین‌بی نشان داد، واژه‌ی آپاریت ریشه‌ی ایرانی دارد، که آنهم به معنای کوه نشین است. بنابراین، آپاریته‌ها يا Paruoti (پراچی)‌ها ایرانی‌اند نه هندی؛ به گفته‌های هرودت توجه‌کنید:

«شهربی بیستم: هندیان که پر جمعیت‌ترین قومي هستند که می‌شناسیم و به تنهایی تقریباً به اندازه‌ی تمام ملل دیگر یعنی ٣٦٠ تالان خاك طلا مى دادند» [٣/٩١]. مترجم فرانسوى کتاب هرودت در توضيح جغرافياى هند آن زمان مى‌نويسد: «از دید هرودت، هندوستانْ همان دره‌ی رود سند است که فراسوی آن به سوی شرق فقط بیابان شن‌زار بوده است» [ج ١، پاورقى ص ٤٤١].

سپس هرودت به تفصیل بیشتر در موردهندوستان، و معرفی طوایف مختلف هندی می‌پردازد؛ و ضمن توضیح این نکته که «هندوستان جمعیت زیادي دارد که به یک زبان سخن نمی‌گویند» [٣/٩٨]، به معرفی قومي می‌پردازد که به گمان اغلب پشتون‌ها باشد: «اقوام دیگر مجاور شهر کاسپاتوروس و منطقه‌ی پکتی‌ها در سمت خرس بزرگ [دُب اكبر] و باد شمال‌اند و كم و بيش مانند باكتريانى‌ها [بلخيان] زندگى مى كنند. اينان ستيزه جو ترين هنديان هستند» [٣/ ١٠٢]. خود هرودت در ٤/٤٤ موقعيت شهر كاسپاتوروس را «در کشور پاکتی یس در کنار رود سند» معین می‌کند. مترجم فرانسوی او می‌نویسد: «کاسپاتوروس یا کاسپاپوروس به احتمال زیاد شهر مولتان در ایالت پنجاب پاکستان است» [ج ١، پاورقى ص ٤٤١].

هرودت ضمن بر شمردن اقوام شامل در ارتش خشایارشا حین حمله به یونان، دو بار دیگر از پکتی‌ها یا پاکتی‌ها نام می‌برد: «پاکتی‌ها نیم تنه‌ای از پوست خز به تن داشتند و دارای کمان‌ها و جنجر‌های بومی بودند. فرماندهِ اینان ارتایانتس [آرتیانت] پسر ایتامتیرس بود» [٧/٦٧].

اين تفصيل را پيش از پرداختن به اصل موضوع از آنرو آورديم، تا نشان دهيم كه در قرون ششم و پنجم پيش از ميلاد، و در عصر داریوش اول، و حین نگارش کتاب هرودت (450 پ. م.)، یعنی ١۵٠٠ سال قبل از تولد عثمان ملقب به آفریدی، کسي که نام خود را به قبیله داده، اجداد او که عبارت از پاكتى‌ها باشند، هنوز در ساتراپى بيستم داريوش يعنى هند يا هندوش، واقع در سرزمين‌هاى دو سوى رود سند، زيست داشتند؛ نه در ساتراپى‌هفتم كه عبارت از وادى گندارا يا وادى كابل است.

اما از آن جایی که اولاً شباهت ظاهرى واژه‌ی آپاريت با اپريدى یا آفریدی، ثانياً انطباق جغرافياى سكونت اين دو قوم در یک محل باعث گشته که عده‌ای این دو را یکی بدانند، اینک در مورد وجه تسمیه، و تاریخ ورود آفریدی‌ها در سکونت‌گاه‌های کنونی شان بحث می‌کنیم.

افضل‌خان ختك در كتاب «تاريخ مرصع» زیر عنوان «ذکر در بیان احوال و انساب خودم و قومم، که به سبب حوادث روزگار از یکجا به جای دیگر نقل مکان نموده‌اند؛ و آنچه که در این میان به وقوع پیوسته» به نقل از «بیاض» خوشحال‌خان ختک می‌نویسد که: «طایفه‌ی ختک شامل قبیله‌ی کرلانی می‌شود. و از کرلان تا اولاد ما بیست پشت گذشته است: افضل‌خان فرزند اشرف‌خان فرزند خوشحال‌خان فرزند شهباز‌خان فرزند یحیی‌خان فرزند ملک اکوری فرزند درویش‌محمد (مشهور به چنجو) فرزند تمن فرزند حسن فرزند شیخ‌علی فرزند عطا فرزند بتی فرزند انو فرزند برگویت فرزند تری فرزند تورمان فرزند لقمان (مشهور به ختک) فرزند ککی فرزند کرلان» [صص 7-306] . به اعتقاد قوم ختک کرلان فرزند هونی بود؛ و هونی از طریق شرکبون به سره‌بن می‌پیوندد. [اما دلازاک که طایفه‌ی دیگري از کرلانی است، کرلان را سیدحسینی می‌دانند و به نه پشت به امام حسین می‌رسانند؛ که با این حساب، کرلان در حدود 300ق می‌زیسته است. ولی قول جمهور همان است که خواجه نعمت‌الله هروی در تواریخ خان‌جهانی و مخزن افغانی نقل کرده است (به پاورقیِ شماره 9 مراجعه‌کنید)]. مى‌دانيم كه خوشحال‌خان در سال ١٠٢٢ق به دنيا آمده و در سال ١١٠٠ رخت آخرت بربسته است. هرگاه- چنانكه معمول و متداول است- هر پشت را سى سال در نظر بگیریم، و در نتيجه براى بیست پشت- از کرلان تا خوشحال‌خان- ۶٠٠ سال محاسبه‌کنیم، كرلان يعنى جد اعلاى خوشحال‌خان در حدود سال ۴۵٢ق=۶٠٠-٣٠+١٠٢٢ مى‌زيسته است.

شيرمحمد‌خان گنداپورى در تصنيف خويش تاريخ دقيق ترى را نشان مى‌دهد كه با آنچه ما استخراج كرديم، تفاوت چنداني ندارد: «در وقت سلطان محمود غزنوى [٤٢١-٣٨٩ق] اين گروه[فرزندان كودى بن كرلان] به سردارى ملك يحيى هنگام يورش سلطان ممدوح بر سومنات خدمات شايان و بهادرى‌هاى نمايان به وقوع آوردند. قبل از ايشان قوم سرخ كافر بر ضلع پشاور و هر دو كناره‌ی دریای سند آباد بودند. قیاساً چنان معلوم مى شود كه سرخ كافر عبارت از قوم گريك و بكترين باشد؛ و در آن وقت مردم ديگان و مورثان اعلى سواتيان نيز بر حدود ضلع پشاور و راولپندى تا جلال آباد اقامت داشتند؛ كه دلازاكان [تيره‌ای از کرلانی] آن همه را به تدریج به دامان‌های کوهستان سوات و بنیر اخراج کردند و قبضه‌ی خود بر آن ممالک گسترانیدند» [ص ٢٣٧].

از سوى ديگر مطابق نسب نامه‌ی سنتی افاغنه، از کرلان دو پسر بجا ماند: کودی و ککی. از کودی برهان و اورکزی ماند؛ دلاراک نیز به کودی می‌پیوندد.

از ککی شش فرزند ماند: لقمان، اتمان، عثمان، جدران، این چهار قوم به یک پسر او منسوب‌اند. اتمان و عثمان از یک مادر، و لقمان از مادر دیگر بود. اما هر سه از یک پدر‌اند. اما جدران پسر عموی این سه تن بود. طایفه‌ی اتمان خیل که در سوات، باجور و ارنگ‌برنگ [بخشي از باجور] سکونت دارند، از نسل عثمان‌اند. و طایفه‌ی ختک که در سرحد یوسف زی تا عیسی خیل-در کنار رود سند- سکونت دارند، نسب به لقمان می‌رسانند. سوتره، لواغر [هر دو منطقه در حدود کوهات] ، تل بنو، کربوغه و گرگره [نیز] وطن آنان است.

گفته‌اند که لقمان به این سبب به ختک شهرت یافت که آن چهار تن یعنی لقمان، اتمان، عثمان و جدران با هم به شکار رفتند. [از آنسو] چهار دوشیزه از یک قبیله‌ی افغان نیز به صحرا بر آمده بودند. یکي از آن چهار [مرد] به دیگران گفت: بیایید میان هم قرعه بیندازیم؛ این [خود] شکار بزرگي است. لقمان که بزرگ‌تر آنان بود به قرعه راضی نشد، و گفت من اول [از میان آن چهار تن] انتخاب می‌کنم، آنگاه شما میان خود قرعه بیندازید. همان شد؛ لقمان از آن چهار دوشیزه هماني را که با پوشاک بهتر از دیگران آراسته بود، پسندید؛ ولی وقتي به صورتش نگاه کرد، حسنش با لباسش همخوانی نداشت:

بس صورتِ‌خوش که زیر چادر باشد چــون بـــاز کنـی مـادرِ مادر بـاشـد

آن ديگران زيباتر از اين بودند. سه برادر ديگر به قرعه يكي را از آن خود كردند. وقتي به زشتى انتخاب لقمان نگاه كردند، همه بر او خنديده گفتند: لقمان به لباس فريب خورد/ لقمان به خطا رفت. میان افغانان مَثَل است، وقتي کسي در کاري درمانده شود، می‌گویند او به خطا رفت. بدين ترتيب لقمان به ختك معروف شد. از این دختر که نامش سباکه بود، دو پسر به نامهای تورمان و بولاق به دنیا آمد. تورمان همسان پدر، و بولاق همرنگ مادر سیاه چرده و قوی هیکل بود.

و عثمان را به این دلیل آفریدی می‌گویند که روزي چند مهمان تهی دست به منزل او آمدند؛ فصل زمستان بود و به سبب سردی هوا مهمانان نزدیک به هم نشستند. وقتي عثمان وارد شد، آنان پرسیدند که این چی کسي است. عثمان به زبان پشتو به آنان گفت: که این هم آفریده‌ی خداست. از همان روز به بعد او را آفریده خواندند؛ و به اثر کثرت استعمال، به اپریدی مشهور گشت [تاريخ مرصع، صص٣٠٨-٣٠٧].

بدینگونه، عثمان مشهور به آفریدی/ اپریدی فرزند برهان فرزند ککی فرزند کرلان، در حدود سال ۵۴٢ق=٩٠ (سه پشت)+۴۵٢ق-يعنى سه نسل بعد از كرلان- مى‌زيسته. درين صورت فرزندان او نمى‌تواند آپاريت‌هاى سال ٤٥٠ پيش از ميلاد باشند.

اكنون درين خصوص به تحقيق مى‌پردازيم كه اپريدى‌ها چه زماني وارد سكونت گاه‌هاى كنونى‌شان‌- در مناطق پايانى وادى گندهارا (ساتراپى‌هفتم داريوش)- شدند.

علاوه بر آنچه در بالا از شيرمحمدخان در باره‌ی ساکنان قدیمی نواحی مورد بحث نقل كردم، افضل‌خان ختك در مورد زيستگاه نخستين قبيله‌ی ختک می‌نویسد: «سکونت‌گاه اولی ختک در کوه شوال بود، که در حال حاضر باشگاه قوم وزیر است. از آنجا به بنو نقل مکان کردند، و با طایفه‌های هونی و منگلی یکجا سکونت اختیار کردند. آنگاه که اقوام هونی و منگلی به اثر دشمنی با اقوام شیتک و کیوی به هندوستان رفتند، ختک در کنار شیتک باقی ماند. نهر سدراون در تصرف ختک بود. از آن پس به سبب عداوت و دشمنی، به سمت لواغره و جونوغره و تیری و کربوغه و شیشم و سوتره و لاچی و شکردره آمدند، و [املاک آن حدود را] تا نیلاب از آن خود کردند» [ص ٣٢٧]. چنانكه گفتيم، ختك (لقمان) و اپريدى (عثمان) برادران بودند. ازينرو بى ترديد در حدود سال ۵۴٢ق، هر دو برادر باهم در كوه‌هاى شوال زندگى مى‌كردند، و بسيارى از رويداد‌ها و جابجايى‌هايى كه در تاريخچه‌ی قوم ختك ذکر شده، شامل حال اپریدی نیز می‌شود. شوال- كه به قول افضل‌خان خاستگاه نخستين ختك و اپريدى است- (و به گمان غالب همان سَوَل كتاب حدودالعالم است)، سلسله‌ی مغربی کوه‌های سلیمان را می‌گویند. تمام مناطقي را که افضل‌خان در فوق ذکر کرد، از لواغر تا نیلاب، همه در حد کوهات موقعیت دارند.

محمد حیات‌خان در مورد سکونت‌گاه اپریدی‌ها در نیمه‌ی دوم قرن نزدهم می‌نویسد: «پناهگاه مطمئن اين قبيله منطقه‌ی تیرا است. تیرا بیشتر یک منطقه‌ی کوهستانی است، و هوای سرد و گوارا دارد؛ این حدود در تصرف قبایل دیگر بود. اما قبیله‌ی اپریدی آنرا با زبردستی و تغلب از آنان متصرف گردید؛ و تعداد محدود از قوم تیرایی که در آنجا باقی مانده بودند، به سمت غرب به جانب ننگرهار رفتند. احداد نام نوه‌ی پیرروشان که در عهد جهانگیر پادشاه [١٠۳۷-١٠١٤ق] می‌زیست، پیر و پیشوای روحانی قبیله‌ی اپریدی بود. به حمایه‌ی احداد، اپریدی با اتمان خیل و اورکزی وارد جنگ شد، و آن دو قبیله را از آن حدود بیرون رانده نواحی شمالی تیرا را نیز متصرف گردید» [حیات افغانی، ص ٣٢٧].

بدین ترتیب به روشنی ملاحظه می‌کنیم که قبیله‌ی مورد بحث یعنی اپریدی، در پایان قرون وسطی (حدود شش‌صد سال قبل از امروز) از سکونت گاه نخستین خویش (شوال) رو به شمال به حرکت درآمده، سپس به جانب شمال شرق و شمال غرب پیچیده، در قلمرو کنونی -که حیات‌خان حدود آن را طور ذیل ترسیم می‌کند- مستقر گردیدند: «این قبیله‌ی دلاور، از جانب شرق از مرز ختک و از نزدیک زیارت کاکا صاحب، و از جانب غرب از راجگل و خیبر تا مناطق کوهستانی ننگرهار که به حدود جنوب غربی پشاور می‌پیوندد متوطن است. همسایه‌ی جنوب آنان قبایل اورکزی و بنگش، و در سپید کوه مردم چمکنی؛ همسایه‌ی غربی شان سنگوخیل شنواری؛ و در شمال با قبیله‌ی مومند همسایه می‌باشند» [ص٣٢٧].

چنانکه در مقاله‌ی «اسکندر با افغانان نجنگیده است» گفته‌ام، آپاریت‌های‌ساتراپی هفتم هرودت، آناني‌اند که اینک بنام پراچی‌ها شناخته می‌شوند.


منابع:

1. تاريخ مرصع(به زبان پشتو)؛ تأليف افضل‌خان ختك(سال تأليف ١١٣٦ق)؛ به تصحيح و حواشى دوست محمد‌خان كامل مومند؛ يونيورستى بُك ايجنسى- پشاور، ٢٠٠٦م.

2. تواريخ خورشيد جهان؛ تصنيف شيرمحمدخان گنداپورى ابراهيم زى؛ مكتبة الحقانیه، پشاور، چاپ اول١٣١١ق.

3. تاريخ خان‌جهانى و مخزن افغانى؛ تاليف خواجه نعمت الله بن خواجه حبيب الله الهروى(سال تأليف ١٠١٨ق)؛ تصحيح سيد محمد امام الدين؛ مطبعه‌ی ایشیاتیک سوسایتی آف پاکستان١٩٦٠م.

4. حيات افغانى؛ تأليف محمد حيات‌خان(به زبان اردو، سال تأليف ١٨٦٤م)؛ ترجمه به پشتو: فرهاد ظريفى و عبداللطيف ياد طالبى(٣ جلد در يك مجلد)؛ دانش خپرندويه تولڼه؛ چاپ دوم، سال ١٣٨٦ش/٢٠٠٧م.

5. حدودالعالم من المشرق الى المغرب؛ مولف ناشناس، تصحيح و حواشى از دكتر مريم مير احمدى و دكتر غلامرضا ورهرام؛ چاپخانه‌ی دانشگاه الزهراء، چاپ دوم ١٣٨٣خ.

6. تواريخ هرودت؛ تأليف هرودت هاليكارناسى؛ ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر (٢ جلد)؛ انتشارات اساطير، چاپ اول ١٣٨٩خ.

7. فرمانهاى شاهنشاهان هخامنشى؛ تأليف رَلف نارمن شارپ؛ انتشارات پازينه، چاپ اول، پاييز ١٣٨٢خ.

8. جغرافیای اداری ایران باستان؛ نوشته‌های آ.توین‌بی؛ و.و. تارن؛ ک. برونر و دیگران؛ ترجمه و گردآوری: همایون صنعتی زاده؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران١٣٨٨خ.

9. شاهنشاهی هخامنشی، جان مانوئل کوک؛ ترجمه‌ی مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم، ١٣٩٠خ.

10. لشكر كشى اسكندر به ايران، نوشته‌ی فلاویوس آریانوس مشهور به آریان(متولد سال ٩۵ میلادی)، ترجمه‌ی همایون صنعتی زاده؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران ١٣٩٣خ.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

Back to top button