فلسفه

آزادی و اخلاق

میرویس امین

چکیده:

آزادی و اخلاق به عنوان دو رویکرد یا دو پدیده‌ی انسانی همواره وجود داشته و باید وجود داشته باشند. رویکرد غالب در بافت های فرهنگی_اجتماعی ما این است که: آزادی ضدِ اخلاق است و کسانی به آزادی دعوت می نمایند که قواعد و ضوابط اخلاقی را رها می کنند.

از اینرو در این کوتاه نبشته تلاش خواهم کرد تا نسبت میان اخلاق و آزادی را اندکی توضیح و بررسی نمایم، تا روشن گردد که اساساً اخلاق در کجا و به چه دلیلی با آزادی منافات پیدا می کنند؟

درآمد:

اخلاق به عنوان یک عنصر و ارزش انسانی سَمت و سُو دهنده‌ی زندگی اجتماعی انسان هاست. در سایه‌ی اخلاق است که زندگی، انسانی و معنی‌دار می شود. اما اخلاق و ارزش های اخلاقی همیش با چارچوپ ها و محدودیت ها گره خورده/می خورد. انصافاً ما زمانی که اخلاق می گوییم، ناخود آگاه در ذهن ما یک سری از محدودیت هایی دَور می زند که باید همیش شناسایی و پاس داشته شوند.

اما آزادی را قسمی شناختیم و تعریف کرده‌ایم که همواره ساختارشکن و محدوده‌شکن بوده است و هیچ قاعده و اصولی را مدِنظر ندارد و نمی گیرد. از اینرو تلفیق و هم بستری این دو جریان پارادوکسیکال به باور خیلی ها امریست نا محتمل و نا ممکن!

بنابر این طبق همین قاعده “دوم” است که بسیاری ها از آزادی هدایت شده یا آزادیی که از آدرس چارچوپ های مشخص شده و مطیع که از جای معینی صادر می شود صحبت می کنند. به باور این رویکرد اخلاق مقدم بر آزادی است. اگر کسی که اخلاق‌مدار باشد، آزادی دیگران را نیز حُرمت قائل می شود و به رسمیت می شناسد. این سخن درست است ولی اگر درست فهمیده شود.

بنابر این در بحث نسبت آزادی و اخلاق لازم است تا میان دو نوع آزادی تفکیک قائل بشیم و بعد هم داوری بکنیم. انسان ها دارای دو نوع از آزادی اند، آزادی دورنی و آزادی برونی.

آزادی دورنی: نوعی آزادی است که انسان، تمام انسان ها را آزاد، مختار و مسئول می‌پندارد و برای آنها احترام قائل است. تعریف دیگر از آزادی درونی این است که انسان اراده آزاد دارد و می تواند با اراده آزاد خویش تصمیم بگیرد، طبق این تعریف انسان مجموعه‌ی از غرایز، عواطف و احساسات نیز است که اگر بتواند همه را زیر کنترول عقل در آورد به آزادی درونی دست یافته است. چیزی را عیناً کانت و متکلمین معتزله به شکل دیگری بیان کرده بودند. از دید این دسته حسن و قبح اخلاقی را عقل است که شناسایی می‌کند و اگر این تفکیک عقلی به عنوان ارزش و نورم اجتماعی در جامعه نهادینه شود و در واقع کار اخلاقی بزرگی انجام پذیرفته است. کانت می گفت: طوری عمل کنید که بتوانید بخواهید این عمل شما به یک نظام عمومی تبدیل شود. اگر بتوانی آن گونه عمل کنی فضیلت اخلاقی است. این کار بزرگی است که کاری را که انجام میدهی بتوانی با وجدانت آن‌ را بپذیری این قانون کلی اخلاقی است. آزادی درونی نباید با هیچ محدودیتی سر بخورد.

آزادی برونی: شرط لازم داشتن آزادی های بیرونی داشتن آزادی درونی است، انسانی که به آزادی درونی دست یافته باشد، به فردیت رسیده باشد و فقط خودش باشد و خودش؛ و کلاهش به عنوان قاضی‌ای که برایش حکم رانی کند. آزادی های بیرونی مولفه هایی اند که از بیرون بر انسان داده می شود. مانند: آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تجمعات سیاسی و مدنی. این نوع آزادی با محدویت پیوند دارد و باید هم داشته باشد، زیرا آزادی برونی برای همه‌ی انسان ها یکسان وضع می‌شود اما برخورد یکسان با آنها وجود ندارد.

بنابر این آزادی برونی زمانی بدست می آید که انسان با اتوریته ها، فشارها و موانع اجتماعی_ سیاسی مبارزه نماید و جبر ها را بشکند. زیرا انسان با آزادی های بیرونی در پی دست یافتن به یک سری از هدف هایش است. از اینرو به دست آوردن آزادی برونی برایش باید مهم و ارزنده باشد.

بزرگترین هدف انسان در اینجا بقای انسانیت است. زیرا انسان، انسان است با اندیشیدن، انسان است با بیان کردن و با مشارکت در سرنوشت جامعه خویش از این‌رو نباید هیچ محدودیتی برای قلم، گفتار و تجمعات ایجاد شود.

با توجه به مسائل فوق اخلاق و آزادی در اینجا باهم صمیمی می شوند، اگر آزادی که بتواند ارزش ها و نورم های اجتماعی اخلاقی را در جامعه گسترش بدهد و یک منبع اخلاقی باشد، این دو هیچ گاهی باهم منافات نخواهند داشت. اما اگر مسائل اخلاقی یک سو و رفتار های آزاد گرایانه در سمت دیگری در حرکت باشند، اینجاست که تقابل شکل می گیرد و جامعه به سمت ناهنجاری سیر می‌کند. ما در صحنه‌ی زندگی مان باید انسان های وظیفه‌مندی باشیم تا بتوانیم قاعده های اجتماعی اخلاقی را ضابطه‌مند بسازیم و این در صورتی ممکن است که از آزادی های بیرونی و درونی، مخصوصاً بیرونی برخوردار باشیم. تا بتوانیم ارزش های اخلاقی را زنده نگهداریم.

این‌که ما مرتب تاکید و تکرار کنیم که ارزش های اخلاقی باید حفظ شوند، ره به جایی نمی‌برد و مسئله حل نخواهد شد. همه‌ی ما می‌خواهیم ارزش ها حفظ شوند. هیچ خیرخواهی، هیچ انسان اخلاق‌مند و وظیفه شناسی غیر از این نمی خواهد، زندگی مان باید زندگی ارزشی باشد، ما به اخلاق پابندیم؛ و می خواهیم کار های مان محتوای اخلاقی و انسانی داشته باشند، اما ارزش ها چگونه حفظ می شوند؟

مطلب همین است که آزادی ها باید وجود داشته و سیال باشند.

و نکته‌ای آخر این که نسبت اخلاق و آزادی این است که برای محتوای اخلاقی یافتن قواعد و ضوابط نورم های اصلی زندگی اجتماعی که سیستم های جامعه را تنظیم می‌کنند وجود آزادی های درونی_بیرونی را ضروری می‌نماید.

آزادی نه اخلاق است و نه جای اخلاق می نشیند و نه نسبت منفی با اخلاق دارد، بلکه راهنمایی است که ارزش های اخلاقی در پرتو آن خود را نشان می‌دهند.

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button