چهگونه کریکت ورزشی قومی است؟
کاوه جبران
یادداشت آریاپرس: بازی کریکت که معروف است از جانب انگلیسها در مستعمراتشان رواج پیدا کرد، در افغانستان اما عمر خیلی اندک دارد. بنابر آنچه در ویب سایت کریکت بورد افغانستان آمده است، فدراسیون کریکت در سال 1995 ایجاد گردیده و در سال 2001 از جانب شورای بین المللی کریکت به رسمیت شناخته شده است. با این که این بازی در افغانستان خیلی جدید است، اما تیم کریکت افغانستان رشد سریعی در این مدت داشته است.
آنچه اما این بازی را در افغانستان جنجال برانگیز ساخته، ترکیب قومی اعضای تیم و رهبری بورد کریکت افغانستان است. تقریباً در تیم کریکت افغانستان هیچ غیر پشتونی عضویت ندارد و اکثریت اعضای بورد و رهبری کریکت نیز در اختیار پشتون ها است. این موضوع سبب گردیده است که این بازی در میان بسیاری از غیرپشتونهای افغانستان جذابیت چندانی نداشته باشد. کاوهجبران، نویسنده و پژوهشگر کشور نگاهی افگنده است به چگونگی قومی بودن ورزش کریکت. این نوشته قبلاً در صفحه فیسبوک آقای جبران به نشر رسیده است.
***
بیگمان سخن زدن از سیاسیشدهگی ورزش گپ تازهیی نیست. از فوتبال گرفته تا بازیهای چندسالانۀ المپیک همه به قدری با مسایل سیاسی درهم تنیدهاند که ناممکن است دیگر از ورزش به مثابۀ ورزش سخن گفت. هم در سطح جهانی و هم در سطح کشوری، صنعت ورزش همانند بسیاری از صنعتهای فرهنگی دیگر، به دلیل سودآوری دست سیاست را به دامن خویش افگندهاست. اما یک کیفیت دیگر این پدیده که اتفاقاً مقدم بر صنعتبودهگی آن نیز است و غالباً از نظرها پنهان میماند این است که ورزش، به ویژه ورزشهای گروهی نظیر فوتبال، کریکت و… قدرت تهییج چندبرابر احساسات جمعی را در خود نهفته دارد. کیفیتی که در شرایط متفاوتتری فقط پدیدۀ جنگ با آن برابری میکند. در روزگار ناسیونالیسمها و سپس دوران جنگ سرد، این سویه از کیفیت ورزشهای گروهی بیشتر مورد استفادۀ دولتهای ناسیونالیستی و ایدئولوژیک بود. به یاد بیاوریم شوروی و کشورهای همپیمانش را که در برابر ایالات متحده و متحدانش چهگونه به واسطۀ این مهم به همدیگر خطونشان میکشیدند. نوعی تمرین و تمثیل که مقدمهیی بر جنگ واقعی شمرده میشد.
البته که پس از جنگ سرد و پوستاندازی ناسیونالیسمها در کشورهای جهان و نیز چیرهگی کامل سرمایهداری، این سویه از کاربرد ورزش به نفع ملیگرایی کمرنگ شد و همه کیفیات آن به خدمت سرمایه و بازار درآمد که امروزه یکی از عرصههای کلان گردش و انباشت سرمایهاست.
اما این پدیده در کشورهایی که استعداد صنعتیکردن آن را نداشتند و استوار بر نظم کلاسیک ناسیونالیستی بودند، کماکان همان ویژهگی اولیه را حفظ کردند و هنوز از آن برای شوراندن احساسات ملی و کشوری استفادۀ نهایی را میبرند که افغانستان یکی از همان کشورهاست.
جالب اینکه ناسیونالیسم افغانی بهرغم دستاندازیهای بیپایان و همهجاحاضرش تا همین دو دهۀ قبل نتوانسته بود از این پدیده برای ترویج و تبلیغ خودش سودی بجوید. قبل بر آن، سایر پدیدارهای فرهنگی از جمله، رقص، لباس، غذا و… را برچسپ «ملی و افغانی» زده بود و در بسیاری از موارد، پدیدارهای فرهنگی قومی افغان/پشتون را به عنوان مظاهر فرهنگ ملی پیشکش کرده بود. به طور مثال اتن، پیراهنتنبان و گند افغانی.
اما ورزش در سنت زیستی افغانها پیشینه نداشت. ورزش به ویژه ورزشهای گروهی مال دوران تمدن است. روزگاری که آدمها از عصبیت قبیلهیی گذر کردهاند و مبارزۀ نمادین را جاگزین نبرد خشونتبار واقعی ساختهاند. ورزشهای گروهی صورت مدنیشدۀ رزمهای خونین پیشاتمدنیست. بیگمان که بستر فرهنگی قبایل جنوب ظرفیت پرورش و ایجاد چنین پدیدارهایی را تا همین یکی دو دهه قبل نداشتهاست. به همین دلیل وقتی به بروشورهای تبلیغاتی و مجلات جهانگردی عصر آل یحیا نگاه میکنیم، تنها ورزشی که بر خلاف عادت ناسیونالیسم افغانی، ملی خوانده میشود، بزکشیست. ورزشی که خاستگاه شمالی دارد و به احتمال از روی اکراه و ناچاری ملی خوانده شدهاست.
اما این فقدان از دهۀ هفتاد شمسی سدۀ گذشته به واسطۀ کریکت پر شد. کریکت از پاکستان به مناطق شمالی پاکستان و از آنجا به قبایل جنوب افغانستان راه باز کرد. به مرور در میان اقوام گوناگون افغان/پشتون جا افتاد. روان جمعی قبایل آن را پذیرفت مردم با آن انس یافتند، آن را تماشا کردند، بازی کردند، از آن لذت بردند و در نهایت به ورزشی مورد علاقۀ قوم تبدیل شد.
بنابراین، تصادفی نیست که تمام بازیکنان این ورزش دست کم در افغانستان، پشتوناند. هواداران سینهچاک و پروپاقرص آن نیز از میان همین قوماند.
آنچه در روزگار جمهوریت کذایی اتفاق افتاد این بود که توجه نوافغانیستهای درون نظام به این ظرفیت فرهنگی جلب شد. ظرفیتی که پیشاپیش در میان مردم دو سوی مرز دیورند پرورده شده بود. از یکطرف ابزاری برای توحید مدعای یگانهگی سیاسی لراوبر میتوانست باشد و از سوی دیگر، به مثابۀ عنصری هویتساز در کنار سایر المانهای افغانی چون لباس، رقص، سرود، پرچم، زبان و… میتوانست مطرح شود که سبب تقویت هویت این طرف مرز میشد.
به طرز سرسامآوری روی آن سرمایهگذاری شد. بودجههای هنگفتی برایش تعیین کردند. چنانکه در سالهای آخر حکومت آن لجن تاریخ، بودجۀ سالانۀ بورد کریکت، هفت میلیون دالر آمریکایی بود. بیشتر از دو چند بودجۀ پنجاه رشتۀ ورزشی ریاست ملی المپیک. در نتیجه، سازمان، مدیران و حتی بودجۀ این ورزش نیز قومی شد.
با برقراری امارت تروریستی طالبان، ورزشکاران این رشته، پیش از هر چیز دیگری به دلیل رابطۀ قومی مورد تفقد رهبر جنایتکار این گروه قرار گرفت. همین حالا نیز از امکانات بیحدوحصری برخوردارند. چیزی که تمامی رشتههای ورزشی دیگر از کوچکترین امتیاز آن محروم اند.
به نظر یاوه است که ماجرای پرچم را به عنوان زاویۀ اعتراضی و مسخرهتر از آن، شهامت اخلاقی مطرح میکنند. چون تیم کریکت افغانستان قانوناً نمیتوانند پرچم امارت تروریستی طالبان را حمل کنند، هنوز این رژیم در جامعۀ جهانی رسمیت ندارد و بنابراین، مجبور اند. البته دیری نخواهد بود که شاهد حمل آن پرچم نیز باشیم. در افغانستان، دو عنصر همدوش، افغانیت و اسلامیت است. چه بهتر از پرچم امارت تروریستی طالبان که هر دو را در خود گنجانده است.