سیاست

حدود احترام به عقاید مذهبی، دینی و فرهنگی

یعقوب یسنا

انسان کنونی یک گونه (نوع) است. تفاوت بیولوژیکی بین انسان‌ها وجود ندارد که انسان‌ها به اساس آن دسته‌بندی بیولوژیکی شود. پس دسته‌بندی بین گروه‌های انسانی چیست و به چه اساسی به گروه‌های متفاوت دسته‌بندی می‌شوند؟

این‌که در بین گربه‌سانان می‌گوییم این شیر، این ببر، این گربه و… است؛ این دسته‌بندی به اساس تفاوت ژنتیکی‌ای است‌که در جریان میلیون‌ها سال در بین اعضای یک گونه که گربه بوده، رخ داده و گونه‌ی گربه به چند گونه اما در یک زیرمجموعه تحول یافته است.

انسان راست‌قامت به اساس کتاب انسان خردمند در آغاز یک گونه بوده، در جریان چند میلیون سال به گونه‌های متفاوت تحول یافته است، اما گونه‌های دیگر انسان راست‌‌قامت از بین رفته، فقط یک‌گونه از انسان راست‌قامت مانده که «انسان خردمند» است.

بنابراین انسان کنونی همه یک گونه است. در این صورت اساس دسته‌بندی گروه‌های (جامعه‌ها) انسانی چیست؟ تفاوت گروه‌های انسانی، فرهنگی است‌که در زبان، مذهب، دین و فرهنگ رخ داده است و گروه‌های متفاوت بشری به وجود آمده‌اند. اساس تفاوت قوم نیز فرهنگ است.

اگر می‌توانستیم ده هزار سال به عقب می‌رفتیم، می‌دیدیدیم اقوام موجود جهان وجود ندارند. زیرا این‌همه اقوام به اساس تفاوت‌های فرهنگی شکل گرفته‌اند. مثلا گروه‌هایی را که ما ایرانی، تورک و… می‌گوییم، چند هزار سال پیش برای تغذیه و… از یک گروه بشری کوچک جدا شده‌اند و سرانجام بنابه تفاوت محیط و… دچار تفاوت زبان و سایر مناسبات فرهنگی شده‌اند و به اقوام متفاوت تبدیل شده‌اند. اقوام دیگر نیز همین‌گونه شکل گرفته‌اند.

اگر تفاوت گروه‌های بشری فرهنگی است و خاست‌گاه عقاید ما به اساس تفاوت‌های فرهنگی شکل گرفته، پس تا چه حدی می‌توانیم این تفاوت‌های فرهنگی (قوم، دین و مذهب) را بپذیریم و تا چه اندازه‌ای می‌توانیم از دیگران توقع داشته باشیم به عقاید ما احترام گزارند و ما به عقاید دیگران احترام گزاریم؟

به برداشت من در درکِ پذیرشِ تفاوت‌های فرهنگی هیچ حد و حدودی وجود ندارد، باید کثرت‌گرا باشیم. تفاوتی نمی‌کند این کثرت‌گرایی فرهنگی استوار بر ارزش‌های لاییک، سکولار یا مذهبی استند.

من در این باره به سخنی احترام دارم که منسوب به هردوت است. افرادی‌که در گذشته برای شناخت هرچه بیش‌تر عقاید و فرهنگ جامعه‌های بشری علاقه داشتند، سفر می‌کردند. هردوت به جامعه‌های آن روزگار سفر کرد، هنگامی به آتن برگشت، رسم به این بود هر کسی که از سفرهای چندساله برمی‌گشت به میدان المپیا می‌رفت و برای حاضران شناختش را از فرهنگ و عقاید جامعه‌های بشر ارایه می‌کرد. اما هردوت پیش از این‌که سخن‌رانی کند، از حاضران پرسید شما با جامعه یا جامعه‌هایی رو به رو شوید که اخلاق و ارزش‌های شما در برداشت آن جامعه‌ها بداخلاقی و ضد ارزش باشد.

مثلا برهنه‌شدن در آن زمان به برداشت زن و مرد یونانی عیب نبود، اما جامعه‌هایی را که یونانیان در آن روزگار بدوی و بربر می‌دانستند، برهنه‌شدن زن بسیار عیب بود. هردوت در کتاب تاریخ خود داستانی را در این باره روایت می‌کند. منظور هرودت از تفاوت‌های فرهنگی، اخلاق و ارزش‌ها این است‌که اخلاق و ارزش‌های هر جامعه‌ای بنابه چارجوب فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی آن جامعه می‌تواند معنا داشته باشد. بنابراین درست نیست معناداری و درستی اخلاق و ارزش‌های یک جامعه را به اساس اخلاق و ارزش‌های جامعه‌ی دیگر بررسی کنیم و مورد قضاوت قرار دهیم.

اما فراتر از تفاوت‌های فرهنگی و پذیرش تفاوت و کثرت‌‌های دینی، مذهبی و فرهنگی به پرسش دوم می‌رسیم تا چه اندازه‌ای باید به عقاید دیگران احترام گزاریم. به نظرم پاسخ این پرسش به سادگی پرسشی نیست‌که درکِ پذیرشِ تفاوت و کثرت‌های فرهنگی است. چرا؟ برای این‌که در کثرت‌گرایی فرهنگی برداشت این است ما با تفاوت‌های فرهنگی جامعه‌های بشری رو به رو ایم، باید پذیرای چنین تفاوت‌هایی به عنوان واقعیت فرهنگ در جامعه‌های بشری باشیم. این‌که اعتقاد ما به این تفاوت‌ها چیست و چگونه است، مهم است.

مثلا در فرهنگ مذهبی‌ای اعتقاد بر این باشد که مرد می‌تواند خانمش را بزند و هم‌زمان چهار زن داشته باشد. آیا مکلف ایم به چنین اعتقاد مذهبی و فرهنگی‌‌ای به عنوان تفاوت فرهنگی و کثرت‌گرایی فرهنگی احترام گزاریم؟

گروه‌های مذهبی می‌گویند این اعتقاد مذهبی و فرهنگی ما است‌که پیروان مذاهب دیگر را بکشیم و برای رواج عقاید خود انتحار کنیم. آیا ما بنابه این گزاره که به اعتقاد دیگران احترام گزاریم، باید به چنین اعتقادی احترام بگزاریم؟

پیش از این‌که انگلیس‌ها هند را مستعمره کنند، اعتقاد مذهبی و فرهنگی‌ای در هند وجود داشت‌که هم‌سر مرد متوفا را با او می‌سوختاندند. اما انگلیس‌ها چنین اعتقادی را در هند ممنوع کردند. آیا ما به اعتقاد مردم هند احترام بگزاریم یا ممنوعیت چنین رفتار و اعتقادی را توسط انگلیس‌هایی‌که اشغال‌گر و مستعمره‌ساز بودند، ستایش کنیم؟

به نظر من مراسم مذهبی‌ای‌که خشونت برانگیز نیست، قابل احترام است. مثلا چرخیدن به دور کعبه، بوسیدن سنگ سیاه، زدن سنگ به نماد شیطان قابل است. احترام به خدایان تفاوتی نمی‌کند چه چیز و نمادی خدا تصور می‌شود، قابل احترام است. اما تاکید پیروان یک مذهب و دین که اعتقاد آن‌ها درست است و از دیگران نادرست است، دیگران باید اعتقاد آن‌ها را بپذیرد، قابل احترام نیست.

اعتقادهایی‌که انسان طبق آن‌ها مورد اهانت و خشونت قرار می‌گیرند، قابل احترام و تحمل نیستند، باید برای تغییر آن‌ها فعالیت کرد. مثلا اعتقاد به تنبیه و زدن زنان، به کم‌عقل بودن زنان، به شغل نداشتن زنان، به ممنوعیت آموزش زنان و… قابل احترام نیست. مکلف به تغییر چنین اعتقاد و رفتارهای مذهبی، دینی و فرهنگی استیم.

درکل درک تفاوت‌های فرهنگی، مذهبی و دینی اصل و واقعیت فرهنگ و فرهنگ‌های بشری است. به این درک باید احترام گزارد که بشر یک فرهنگ نه، بلکه فرهنگ‌های متفاوت دینی، مذهبی و… دارد.

اما احترام به اعتقادهای دینی، مذهبی و فرهنگی بایستی دارای حدود باشد. به هر اعتقادی نمی‌توان احترام گزارد. به ویژه به اعتقادهای مذهبی و دینی‌ای‌که اعتقاد خود را درست مطلق و اعتقاد دیگران اشتباه و نادرست مطلق می‌دانند و با تاکید، اجبار و خشونت در پی تغییر اعتقاد دیگران استند. همین‌طور به اعتقادهای موردی و خشونت برانگیزی‌که دید نادرست به زنان و… دارند، قابل احترام نیستند.

نوشته های هم‌سان

هم‌چنان بنگرید
Close
Back to top button