جامعه شناسی

الگوی پاتریمونیالیسم در افغانستان (بخش نخست)

جاوید راحل دانشجوی دکتری تخصصی اندیشه سیاسی

مقدمه

مبانی نظری

وبر در بررسی نظام‌های سیاسی به لحاظ ساختار دیوانی و اداری آنها به انواع نظام‌های سیاسی پدرسالاری[1]، پاتریمونیال و فئودال قائل بود. در بین انواع سه گانه حاکمیت (سنتی[2]، کاریزما[3] و بروکراتیک) او ریشه حاکمیت سنتی را در ریاست سرکرده خانوادگی بر اعضای آن یعنی همان نظام پدرسالاری می‌داند. سلطه پدرسالاری تنها به معنای سلطه پدر برخانواده نیست، بلکه دارای معنی و مفهوم گسترده‌ای است. سلطه پدر بر اعضای خانواده و سلطه رئیس خانواده بر اعضای خانواده و رئیس طایفه و قبیله بر رعایایش دارای ویژگی‌های سلطه پدر سالاری است. نبود تشکیلات دیوانی و اداری وسیع و متمرکز از جمله مشخصه‌های نظام سیاسی پدرسالاری است. پدرسالاری مشروعیت قدرت و سلطه خود را از ارزش‌های پذیرفته شده که ریشه در سنت دارد، می‌گیرد.

سلطه پدرسالاری به عنوان زمینه و مقدمه‌ای طبیعی برای سلطه پاتریمونیال است و ریشه در اقتدار پدرسالاری دارد. نظام سیاسی پدرسالاری در روند خود دچار تغییراتی می‌گردد که این تغییرات و تحولات شرایطی را موجب می‌شود که به پیدایش سلطه پاتریمونیال منتهی می‌گردد.

وجود گرایش‌های عقلانی سنتی در کنش‌های پدرسالارانه زمانی که با اداره قلمرو وسیعتر از حوزه صرف خانوادگی مواحه می‌شود خود عامل دیگری در فروپاشی ساختار پدرسالاری و شکل گیری ساختار پاتریمونیال است.

در اندیشه ماکس وبر وجه تمایز اصلی اقتدار سنتی از اقتدار عقلانی در فقدان بوروکراسی واقعی و سامان مندان به گونه‌ای که پاتریمونیالیسم (رهبری موروثی) به عنوان اوج اقتدار سنتی می‌باشد و پنج نوع اقتدار سنتی را از هم تفکیک می‌کند:

1- اقتدار سنتی بدوی که حکومت در دست گروهی از بزرگان است.

2- نظام ریش سفیدی که حکومت در دست گروهی از بزرگان است.

3- نظام پدرسالاری که قدرت سیاسی به وسیله یک فرد معین و به شکل شخصی اعمال شود بدون وجود دستگاه اداری و افقی.

4- سلطانیسم به عنوان افراطی ترین شکل اقتدار پدرسالاری (پاتریارکال) و موروثی (پاتریمونیال)

5- نظام طبقه سالاری که منظور از آن در ساختار سیاسی اروپای غربی در دوران ماقبل سرمایه داری است.

1. چیستی پاتریمونیالیسم

پاترمونی از لفظ پاتر[4] یعنی پدر می‌‌آید که توسط ماکس وبر جامعه شناس آلمانی ابداع گردیده است. و به نوعی از حکومت اطلاق می‌شود که دست طبقه بالا و متوسط را از قدرت کوتاه می‌کند و حاکم می‌تواند اراضی و کسب و کار افراد را بدون هشدار قبلی از آنها بگیرد. ارتش‌های چنین حکومت‌ها به زمامدار وفادار اند نه به کشور و قدرت سیاسی به قدرت نظامی دلبستگی دارد.

وبر عمدتاً این نوع حکومت‌ها را ویژه کشورهای خارمیانه بکار برده است که با توسعه دستگاه‌های نظامی و اداری، اقتدار سنتی بصورت نظام موروثی تکامل پیدا کرده است و در نظام‌های پاتریمونیالی نظام اداری بطور کلی جدایی حوزه خصوصی و عمومی را از بین برده است که شالوده‌های دیوانسالاری و بروکراسی است.

با توسعه دولت پاتریمونیال نخستین مناصب و مقام‌های اداری که به شکل دیوانسالاری به منصه ظهور می‌رسد تشکیلات اداری مرتبط با مالیه و حسابداری هستند که نقش مهمی را در اداره کارها به عهده داشته اند به شکلی که خاندان سلطنتی بدون وجود آنها از مناسبات و قدرت لازم برخوردار نیست.

از آنجائیکه ویژگی‌های دولت‌های سلطانی و پاتریمونیال به یکدیگر نزدیک هستند معمولاً آنها را در یک بخش مورد بررسی قرار می‌دهند. از طرف دیگر باید توجه داشت که سلطانیسم مترادف با نئوپاتریمونیالیسم می‌باشد. همچنان اصطلاح کلاینتالیسم یا حامی پروری نیز جهت تبیین دولت‌‌های عصر پهلوی در ایران بکار میرفت.

2. الگوهای سنتی و جدید پاتریمونیالیسم

1-2. سلطانیسم

در یک انتهای طیف پاتریمونیالی آن چیزی قرار دارد که وبر آن را سلطانیسم یا حاکمیت شخصی خالص می‌نامد. دولت‌های که به وسیله حاکمیت شخصی مشخص می‌شوند هیچگاه نتوانسته اند دولت باشند و صرفاً فرمانروایی شخصی کسانی بودند که به اندازه کافی قدرتمند بوده اند تا حکومت کنند.

در دیگر انتهای طیف پاتریمونیالی طیف دولت‌های نئوپاتریمونیال قرار دارند. یعنی دولت‌های که سیاست پاتریمونیالیستی در پشت آنچه که چیزی بیش از صورتی از قالب‌های قانون و اعمال قانونی عقلانی نیست، حالت غالب را دارد.

طبق تعریف وبر: سلطانیسم آن‌گونه از اقتدار سیاسی پاتریمونیال (سنتی موروثی) است که قدرت به شکل کاملاً شخصی و طبق اراده حکمران و فارغ از قیود و محدودیت‌های ناشی از قانون و دیوانسالاری و نهادهای مدنی و حتی سنت اعمال می‌شود در این ساختار

نظام سیاسی بر بنیاد رهبری موروثی حکمران و خاندان او سامان می‌یابد،

کارگزاران تابع و مطیع وفادار به شخص فرمانروا هستند نه به دولت و نظام سیاسی،

کارگزاران حکومتی غیر آزادند و از پایگاه مستقل سیاسی برخوردار نیستند،

حکومت کاملاً متمرکز است،

دستگاه اداری فاقد ساختار منظم مبتنی بر سلسله مراتب است،

کارگزاران حکومتی به شکل دلبخواه و نا بسامان وظایف خود را انجام میدهند و بر آنان نظارت سازمان یافته اعمال نمی‌شود.

کاربردهای امروزی سلطانیسم

در سال 1972 خوان لینز این مفهوم را بر حکومت تروخیلو در دومنیکن انطباق داد. همچنان دامنه گسترده آن به حکومت‌های باتیستا در کوبا، سوموزو در  نیکاراگوا، رووالیه در هائیتی و مارکوس در فلیپین انطباق یافت.

این مفهوم به حکومت چائوتسکو در رومانی به معنی اقتدار یک خانواده در چارچوب ایدئولوژی کمونیستی در دهه 1980 پس از فروپاشی شوروی بر جمهوری‌های سابق شوروی ازبکستان و تاجکستان انطباق دارد، و در سال‌های بعدی بر حکومت میلاسوویچ در صربستان هم‌چنان نیجیریه و حتی ایران تسری یافته است.

مصداق سلطانیسم

1- پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی فرمانروا، نظام‌های سلطانی نخستین بار با حمایت گروه‌های کاملاً شخصی به قدرت میرسد.

2- خودکامگی (ریاکاری قانونی) فرمانروایان پاتریمونیال که مدعی اقتدار سنتی هستند بر نظام‌های سیاسی مبتنی بر قواعدی که به لحاظ تاریخی به صورت قانون در آمده اند به ویژه قوانین عرفی تکیه کرده و عموماً قوانین اساسی مدرن را نا دیده می‌گیرند.

3- اتکاء به قدرت خارجی

4- اتکاء به ایدئولوژی ناسیونالیسم

5- کیش‌گرایی یا شخصیت‌گرایی

الف: کیش شخصیت آشکار پیرامون رهبر

ب: گرایش به سوی دودمان‌گرایی

6- تیره شدن و آمیختگی مرز میان نظام و ملت

7- ایجاد شبکه حامی پرور

8- توسعه اقتصادی نا متوازن یا سرمایه تحریف شده

9- فساد

10- بحران حاکمیت

11- آمیزه مبهم نظامیان سلطانی

2-2. نئوپاتریمونیالیسم

همچنان وبر از شکل انکشاف یافته پاتریمونیالیسم یاد آور شده است که به آن نظام نئوپاتریمونیالیسم گفته می‌شود که خودکامگی و تمرکز فوق‌العاده قدرت نزد زمامدار و بی قیدی او نسبت به قید و بندها یا محدودیت‌های سنتی را ویژگی نئوپاتریمونیالیسم میداند.

حاکم در چنین حکومتی می‌کوشد تا نقش پدرانه‌‌ای بازی کند و خود را ابوالمله جلوه دهد. بنابرین عناصر اصلی در ساختار حاکمیت نئوپاتریمونیال با مواردی همچون ریاست محوری (تمرکز قدرت سیاسی در دست یک نفر)، حامی‌گرایی (بکارگیری نظام مند منافع شخصی برای پاداش دادن به پیروان به پیروان و حامیان مثلاً از طریق مشاغل، قراردادها و پروژه‌ها) و کاربرد (یعنی سوء استفاده) نظام مند از منابع عمومی یا دولتی برای اهداف شخصی (و به خصوص اهداف سیاسی شخصی) و برآوردن نیازهای شبکه وابستگان مشخص شده است.

در سرزمین حاکمیت حاکمان هیچ هدف یا دلبستگی توسعه جدی نداشته بلکه تنها در جستجوی کسب و حفظ قدرت و استفاده از آن برای بیشتر انباشتن قدرت و ثروت و برآوردن نیازهای حامیان و وابستگان شان اند.

مشروعیت حاکمان چنین دولت‌های عموماً بسیار پائین بوده است، لذا آن‌ها در نهایت برای نگه داشتن خود بر سر قدرت و بیرون راندن دیگران از عرصه قدرت بر ارتش هایشان و استفاده از وابستگان مواجب بگیرشان اتکاء داشته اند.

طوری که کلوداکه استدلال کرده است. مبارزه برای پیروزی در کسب قدرت در چنین حکومت‌های بی رحمانه است زیرا کسب این چنین کنترلی بر دولت در عمل به معنای توانایی کنترل کردن یا تصاحب تقریباً همه چیز است. بدین ترتیبف قسمت اصلی سیاست پاتریمونیالی و نئوپاتریمونیال، خصوصی سازی امور عمومی است که طی آن اعمال روزانه دولت توسعه نیافته را خرید و فروش مناصب، همپالگی‌گرایی، حامی پروری و فساد تشکیل می‌دهد. دسترسی به مشاغل فرصت‌ها، مزایای جانبی، رانت‌ها، درآمدها و غیره به نحو روز افزونی وابسته به این می‌شود که پشتیبان شما کیست و آیا او سهمی از قدرت دولتی دارد یا می‌تواند بر کسانی که صاحب چنین قدرتی هستند نفوذ داشته باشد.

1-2-2. ویژگی‌های نئوپاتریمونیالیسم

عمومی‌ترین ویژگی‌های نظام نئوپاتریمونیال به این شرح است:

1. شخصی بودن قدرت: قدرت سیاسی و ابزارهای اعمال آن در اختیار شخصی حاکم قرار دارد.

2. سطح پائین نهادمندی سیاسی: حاکم اجازه شکل گیری نهادهای مردم سالارانه برای مشارکت مؤثر جامعه در امور سیاسی را نمی‌دهد.

3. انحصار سیاسی: تصمیم گیری سیاسی تنها به لایه نازکی از نزدیکان و وابستگان حاکم محدود می‌شود.

4. شبکه خاصه بخشی و فساد: اعطای مناصب سیاسی و مزایای اقتصادی به عنوان ابزاری کار آمد در اختیار افراد و خویشاوندان هیأت حاکمه قرار دارد که نتیجه آن شیوع فساد در ساختار سیاسی و اجتماعی است.

5. حمایت خارجی: این نوع دولت‌ها معمولاً به دلیل فقدان یایگاه مردمی به قدرت خارجی روی می آورند.

3. ساختار پاتریمونیالیسم در افغانستان

1-3. پیشینه تاریخی

فرهنگ سیاسی را به صورت کلان به دموکراتیک و پاتریمونیال تقسیم بندی می نمایند. از ویژگی‌های نگاه پاتریمونیالیستی این است که قدرت، سیاست، دولت و حکومت از مایملک شخصی حاکمان به حساب می آمده است. مردم هیچ مسئولیت، صلاحیت و نقشی در ساختار سیاسی، سازکارهای قدرت، مشروعیت بخشی به حاکمان و نهادها ندارند.

دستیابی به قدرت سیاسی در تاریخ افغانستان از زمان احمدشاه ابدالی تا دوره طالبان به شکل پاتریمونیالی بوده است، طوری که در این طول تاریخ قدرت، سیاست، دولت و حکومت در تملک شخصی حاکمان بوده و مردم نیز به این باور وفادار مانده بودند.

2-3. مصداق‌های سلطانیسم در افغانستان

1-2-3. پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی

در طول تاریخ افغانستان حکمرانان هیچگاه بر اساس غلبه قومی، استیلای نهادهای مداوم و مستمر به قدرت دست نیافته اند، بنابرین پس از دستیابی به قدرت معمولاً گروه‌های قومی و مذهبی پس از به قدرت رساندن حکمران با اخذ حق‌الحمایت شان در قالب انعام، مناصب و سایر امتیازات دوباره به حالت اولی خودشان بر گشته اند.

بنابرین نظام سیاسی فقط بر اساس تکیه گاه قومی خویش متکی بوده و نظام سلطانی را محدود ساخته است. بطور مثال در تاریخ افغانستان نمونه‌های آن از زمان احمدشاه درانی که با سران قوم زمامدار تعیین گردید و سایر خانواده‌های پشتون فقط با تکیه بر قومیت ادامه داشته اند.

پسا طالبان مجالی برای ساختارهای دموکراتیک فراهم آمد که دوباره با توجه به موجودیت ویژگی سنتی از نوع پاتریمونیالیستی آن، گروه‌های قومی محور زمامداران پشتون کرزی و اشرف غنی دنبال مشروهیتن خویش اند.

2-2-3. خودکامگی (ریاکاری قانونی)

با توجه به ادعای منازعه متمرکز قدرت به دست زمامداران شخصی از گذشته وضعیت شدید پاتریمونیالستی نوع سلطانیسم در افغانستان هویدا می‌سازد اگر به کارنامه‌های رئیس جمهور کنونی افغانستان نگاه شود به شدت زمینه شکل گیری نظام مبتنی بر اراده فردی ایشان را فراهم ساخته است. از انفکاک وزرای کابینه بصورت خودکامگی گرفته تا وانمود ساختن به این ادعای حمایت از مردم سالاری تحت عنوان جمهوریت نقابی بر چهره خودکامگی ایشان شده است.

وضعیت کنونی افغانستان حق حاکمیت رئیس جمهور را به یک عرف مبدل ساخته است و این که هرکاری بخواهد میتواند انجام دهد و ملت نیز به این امر تمکین داشته باشد. طوری که می‌توان خاطر نشان ساخت پس از دو دهه نظام نوین افغانستان نهادهای جامعه مدنی در ضعیف‌ترین وضعیت آن رسیده است و در کنار آن قانون اساسی فقط متنی بی محتوا مانده است.

3-2-3: اتکاء به قدرت خارجی

دولت‌های جدید طالبان و پیشا طالبان در افغانستان تا سده‌های قبلی اغلب با تکیه بر کمک و همکاری خارجی قوام و دوام داشته است و هیچ موردی را نمیتوان سراغ داشت که افغانستان مستقل و متکی به خود بوده باشد و میزان مشروعیت زمامداران نه حمایت مردمی بلکه حسن نیت و همکاری کشورهای دیگر اصل قرار گرفته است.

4- اتکاء به ایدئولوژی ناسیونالیسم

5- کیش گرایی شخصیت سالاری

6- ایجاد شبکه حامی پرور

7- فساد


[1] Patriarchalism

[2] Traditional

[3] Charisma

[4] Pater

نوشته های هم‌سان

Back to top button