بحران فرهنگی افغانستان در نظام جمهوریت
(این نبشته قبل از سقوط جمهوریت است)
جاوید راحل
بخش اول
چکیده
فرهنگ به مجموعه اندیشهها و هنجارهای مبتنی بر رفتار تمام اعضای جامعه اطلاق میشود که عمده ترین عامل تحولات و تغییرات اجتماعی چه به سمت مثبت و یا منفی به حساب میرود. اندیشمندان بیشماری از عهد باستان یا دوره مدرن به اهمیت فرهنگ توجه داشته اند. نقش فرهنگ را در کنشهای اجتماعی و مدنی مورد بحث قرار داده اند. در عصر مدرن دیدگاه کسانی چون ماکس وبر، لوسین پای، یورگن هابرماس و دیگران به فرهنگ بیشترین نقش را در فرایند نوسازی و توسعه قایل شده اند. بحران فرهنگی وضعیتی است که با بروز و آشکار شدن آن، جوامع به سمت انحطاط معنی و مفهوم زندگی مواجه میشوند. با مطالعه ارتباطات عناصر فرهنگی چون آموزش و پرورش، رسانهها، هنر و ادبیات در افغانستان به بستر بحرانهای متراکم سیری قهقرایی داشته که در عرصه فرهنگ به تلقی قوم مدارانه و غلبه فرهنگ سنتی و قبیلوی برجسته ساخته است، با توجه به آسیبهای فرهنگی، ضعف فرهنگی به رفتارهای فردی، گروهی و در نهایت فعالیت سیاسی به عنوان روح جامعه به شدت دچار انقطاع و بحران فراگیر شده است.
کلید واژهها: فرهنگ، بحران فرهنگی، ضعف فرهنگی، فرهنگ افغانی
مقدمه
فرهنگ یعنی مجموعه اندیشهها و هنجارهایی که رفتار اعضای یک جامعه یا یک سازمان را از رفتار جوامع یا سازمانهای دیگر ممتاز یا متفاوت میکند. اکثراً وقتی راجع به فرهنگ جامعه خودمان فکر میکنیم، این پرسش در ذهنمان شکل میگیرد که آیا فرهنگ کنونی ما رنگ باخته نا بسامان است؟ بی گمان، طرح ناخواسته این پرسش در ذهن ما از آنجا ناشی میشود که همه ما یک درد یا یک نگرانی مشترک داریم. همین نگرانی و همین سئوال مشترک، یک شاخص فرهنگی است، یعنی اندیشهای که رفتار ما را از رفتار جوامع دیگر متفاوت میسازد. (دانایی، ب ت: 6)
یکی از ویژگیهای انسان عصر حاضر، تحرک فکری و اجتماعی است که در بررسی های فرهنگی باید به مثابه اصلی بنیادی در نظر گرفته شود، اما به همان نسبتی که بر شدت این تحرکها افزون میشود، بحران هویت فرهنگی نیز به عنوان حاد ترین مساله بشر جلوه گر میشود. برای تایید و تثبیت هویت فرهنگی و تفاوتهای آن، شناخت تاریخ و عنوان غالب و حاکم بر ادوار تاریخی الزامی است، زیرا هر ملت و جامعهای تاریخی دارد که در آن تاریخ و با آن تاریخ، هویت خاص خود را پیدا میکند. در این جهت، محتوای کتابهای تاریخ و آموزش تاریخ در نظام آموزشی، به مثابه نافذترین وسیله تثبیت و تائید، یا تزلزل و تحریف هویت فرهنگی یک ملت عمل میکند.
آنچه باید در برخورد و تماس فرهنگی دورهی جدید مورد توجه قرار گیرد، تفکری است که در قالب علم و پیشرفت، توسعه، تکنولوژی، تمدن و تجدد و در جهت تضعیف فرهنگها و تمدنهای دیگر به طرح و اشاعه قوم مداری میپردازد. به این ترتیب برای حل این بحران، جستجوی هویت فرهنگی به عنوان یک اصل، تنها در افق سیر تاریخی فرهنگ و تمدن بشری ممکن میگردد، زیرا بازگشت به هویت فرهنگی، عاملی توانمند و پویاست و تائید و تثبیت هویت فرهنگی تنها باید در مواجهه تمدنها ظاهر شود. بنابراین نظام آموزشی، به سبب نقش اجتماعی خاص خود، کانون تبلور نو آوری علمی، بازگشت به منابع و نیروهایی درونی و تجلی هویت فرهنگی جوامع در عصر جدید است.
از همین جا میتوان به نوعی توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی درون زا و خود جوش نایل آمد. در حالی که امروزه بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما تا حدی دچار مساله بحران هویت فرهنگی شده و همواره به عنوان یک مسئله و بحران اذهان بسیاری از صاحبنظران را به خود مشغول کرده است. با توجه به این که افغانستان با همکاری جامعه جهانی به سلطه طالبان پایان بخشیده شد. در عرصههای اقتصادی، سیاسی و در برخی از بخشهای اجتماعی تا حدودی توفیق یابد.
سوال پژوهش: چرا افغانستان به توسعه فرهنگی دست نیافته؟ و چرا پس از سقوط طالبان (1381) نیز در عرصه فرهنگی ثبات بوجود نیامده است؟
فرضیه پژوهش: جنگ، تبعیض، خرده فرهنگهای قبیلهای طی چهار دهه تمام زیر ساختهای علمی و فرهنگی افغانستان را از بین برد و باعث بروز بحران فرهنگی گردیده است.
متغیرهای پژوهش: متغیرهای مستقل چون تبعیض، تعلق داشتن به خرده فرهنگهای قبیلوی، پائین بودن سطح دانش، سنت گرایی … متغیر وابسته فرهنگ.
1. کلیات پژوهش: (مفاهیماساسی، ادبیاتپژوهش و گزارهای فرهنگی در افغانستان)
1 – 1. تعریف و مفهوم فرهنگ
فرهنگ عبارت است از ارزشهای که اعضای یک جامعه یا یک گروه معینی دارنده و هنجارهای که از آن پیروی میکنند؛ کالاهای مادی که تولید میکنند. که در اینجا ارزشها عبارت از آرمانهای انتزاعی جامعه به شمار میرود و هنجارها اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار برود تا آنها را رعایت نمایند و نشان دهنده بایدها و نبایدها در زندگی اجتماعی هستند.
زمانی که واژه فرهنگ را در گفتگوهای معمولی هر روز به کار میبریم، اغلب فرآوردهای متعالی ذهن –هنر، ادبیات، موسیقی و نقاشی- را در نظر داریم مفهوم فرهنگ آن گونه که جامعه شناسان آن را بکار میبرند شامل این قبیل فعالیتها و امور بسیار دیگری است. (گیدنز، 1382: 56) جامعه مجموعه انسانی با نظام و ساختار معینی است که با اراده خود بنیاد و بر اساس نیازهای روز جامعه مهندسی و پردازش میشود. بدین لحاظ فرهنگ را میتوان به لحاظ مفهومی از جامعه متمایز کرد، و هیچ فرهنگ بدون جامعه نمیتواند موجود باشد. هم چنان اجتماع از روند آغاز طبیعی بر اساس اراده ذاتی و جبری افراد شکل میگیرد مانند قبایل، طوایف اقوام که روابط خونی و خویشاوندی بر آنها حاکم است. «اختلافات فرهنگی میان انسانها با انواع گوناگون جامعه ارتباط دارند». (گیدنز، 1382: 56) اجتماعات بشری نقطههای کنشهای فرهنگی را در خودشان پرورش میدهند.
2 – 1. چیستی بحران
بحران پیشامدی ناگهانی و یا فزاینده است که اتفاق میافتد و وضعیتی خطرناک و نا پایدار برای افراد، گروهها یا جامعه را در قبال دارد. بنابراین بحران باعث بوجود آمدن شرایطی میشود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است. بحران با توجه به نوع و شدت شان آسیبها و تهدیدات، خطرات و نیازهای تازهای بوجود می آورد. مفهوم بحران سابطه و پیشینه مشخص دارد.
تاریخ آن به یونان باستان بر میگردد که از کلمه کریتس به معنی بحران و نقد که هردو دارای ریشه مشترک کریسس میباشند. در قرون وسط مفهوم بحران در حوزه پزشکی وارد علم اجتماعی گردید که در پزشکی هر زمانی که کالبد زنده دچار بی نظمی میشد اطلاق میگردید. در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز که از یک حالت طبیعی برون میشود آنرا وضعیت بحرانی شده و وضعیت بحرانی میگویند. در این وضعیت شرایط، قوانین، ضوابط هنجارها و غیره کار آئی گذشته را ندارند.
بحران در حقیقت مجموعه از رویدادهای است که تأثیر بسیار منفی و فاجعه آمیزی را بر کار بردهای طبیعی یک سیستم داده، بطور مشخص میتواند اختلالات اساسی را در آن سیستم ایجاد کند. تاثیرات بحران فراتر از زمان خودش است و بیشترین اثر آنها در آینده بروز میکند.
3 – 1. ادبیات پژوهش
یکی از مهمترین کارکردهای فرهنگ را تأمین نیازهای فیزولوژیک دانست. اما برای بهره برداری از محیط با استفاده از اجزای فرهنگ یاد شده انسانها نیاز به ایجاد ارتباط فکری و عملی با یکدیگر دارند که از طریق اختراع و انباشت و استفاده از نمادها تأمین میشود. (فراهانی، 1378: 82) طوری که در ادعای ما یعنی بروز بحران در عرصه فرهنگ افغانستان را به عنوان کشوری به شدت توسعه نیافته نگهداشته است، بدین ترتیب خلق ایدههای علمی و نظریههای پژوهشی چندین دهه است که شاهد شکل گیری آن نیستیم، متاسفانه تا اکنون که دولت جدید شکل گرفته است و جامعه جهانی نیز متوجه این کشور است بیشتر گفتمان فرهنگی وارداتی بوده و کمترین کار ممکن نیز در این خصوص صورت نگرفته است. فعالیتهای فرهنگی روبنائی انجام یافته و بصورت بسیار محدود در روزنامهها و خبرگزاریهای داخلی و بین المللی بویژه گزارشهای تحلیلی در صفحات محدود نشر یافته اند و چیزی به شکل گفتمان اکادمیک مطرح نگردیده است.
برخی از منابعی که به شناسایی مشخصات توسعه نیافتگی فرهنگی و اشاراتی به بحرانهای اجتماعی افغانستان داشته اند. میتوان اشاره نمود: کتاب “علل عقب ماندگی افغانستان” نوشته علی جان رحمانی یزدری (1386)؛ کتاب “موانع توسعهی سیاسی در افغانستان” نوشته عبدالحفیظ منصور (1392)؛ کتاب “بحران هویت ملی در افغانستان” نوشته دیدار علی مشرقی (1389)؛ کتاب “چرا پس مانده ایم” نوشته شفیع الله کارورز خاوری (1391)؛ کتاب” توسعه سیاسی در افغانستان” نوشته محمد اکرم عارفی (1393)؛ “شناسنامه افغانستان” نوشته بصیر احمد دولت آبادی (1382) و برخی منابع دیگر به موضوع فرهنگ و عقب ماندگی بصورت بسیار مختصر و گزرا پرداخته شده است. متاسفانه تا حال مقالهای علمی درین خصوص که به عمق بحران فرهنگی در افغانستان توجه نموده باشد کاری صورت نگرفته است.