شهر همیشه چاریکار
کاوه آهنگر
تغییر نام های اصیل و بومی در افغانستان به اسم های قلابی و بیگانه امر جدید نیست. حاکمان و زمامداران پیشین و فعلی این سرزمین از این کار دو هدف مشخص داشته و دارند.
زدودن هویت اصیل تاریخی – فرهنگی
زدودن هویت اصیل تاریخی و فرهنگی کشور نخستین آماج این طرح های فاشیستی زمامداران کشور بوده است.
تاریخ در پهنهی بزرگ فلات خراسان به حافظه دارد که هرگاه این خطهی زیبا در دست بیگانهی افتیده است، اگر نتوانسته است از راه های سیاسی و نظامی بر بیگاه غلبه کند، فرهنگ این خطه همیشه غالب و پیروز بوده است. اسکندر مقدونی این سرزمین را اشغال کرد اما دیری نگذشت که بازماندهگان او زمینهی ظهور مدنیت یونانو باختر را بوجود آوردند که در آن عناصر هنری و معماری یونانی با عناصر هنری بومی این سرزمین در هم آمیخت که سبب پیدایش مدنیتی منحصر به فرد در جهان گردید که در آن برای نخستین بار ما تلفیق هنر و فرهنگ غرب و شرق را میبینیم.
اعراب بادیه نشین بر این سرزمین تعرض و تعدی کردند، اما برخلاف سرزمین های دیگر (چون کشور ها شمال آفریقا که پس از سلطهی اعراب همه هویت های عربی به خود گرفتند) در خراسان آنها در فرهنگ و زبان بومی این سرزمین حل شدند. بهترین گواه بر این مدعای ما رابعهی بلخی، نخستین بانوی شاعر در زبان فارسی است.
رابعه دختر کعب قُزداری بود. پدرش از بزرگان اعراب محسوب میگردید که از جانب خلیفهی عباسی به حکمرانی بلخ، سیستان، قندهار و بست گماشته شده بود. رابعه که در حال و هوای پارسی زبانان بلخ رشد کرد، درس خواند و بالنده شد، شاعر گردید، شعر پارسی گفت و نام خویش را منحیث نخستین بانوی شاعر در تاریخ زبان پارسی ثبت کرد.، چنانکه اندکی متوجه میشوند که این بانوی عاشق و سرایشگر عرب بوده است.
مغول ها قومی بودند سخت جنگجو، بیرحم و به دور از مظاهر تمدن که در قرن 13 میلادی با حمله بر بلاد خراسان، بزرگترین مدنیت عصر را نابود کردند. آنها صد ها شهر را در خراسان سوختاندند (چنان که محمدگل خان مهمند زمانی شهر چاریکار را به آتش کشیده بود)، اهالی و باشندهگان آنها را یا کشتند یا اسیر نمودند. ضربهی را که مغول بر سیر رو به پیشرفت علم و دانش در این خطه زد، هرگز جبران نشد، ما پس از حمله مغول هرگز شیخ الرئیسی نداریم، دیگر بیرونیای در این سرزمین ظهور نکرد، ابوسهل مسیحیای بوجود نیامد، اما همین قوم مغول پس از این که ثبات به منطقه برگشت، با پذیرش فرهنگ و زبان این خطه که همانا فرهنگ و زبان پربار پارسی بود، نقش خویش را در تعالی فرهنگ در این سرزمین به خوبی ادا کردند.
سلطنت تیموریان هرات یکی از دوره های درخشان تاریخ سرزمین ماست که به دست احفاد و نوادهگان مغول های که به قصد تاراج به این خطه آمده بودند، ایجاد گردید. همین مغول ها پسانتر بانی مدنیت بزرگی در شبه قاره هند گردیدند.
ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل بزرگترین شاعر پارسی سرای سرزمین هند، که بیتردید خدمات او به زبان پارسی کمتر از کار های حضرت مولانا، حافظ یا سعدی و فردوسی نیست، نیز مغولی بود از نسل همان مغل های است که به قصد تاراج به این سرزمین حدود دو سده قبل آمده بودند.
فاتح اصلی در این خطه همیشه فرهنگ بوده است؛ فرهنگی که ریشه های عمیق با پارسی زبانان و ترک تباران این سرزمین دارد.
و اما از اواخر سدهی 19 و آغاز سدهی 20 در افغانستان تلاش برای تغییر دادن چهره و سیمای اصیل و بومی این سرزمین آغاز گردید، تا فاتح اصلی تاریخ سرزمین ما را که همانا فرهنگ است، از پای در آورند.
اواخر سدهی 19 و اوایل قرن 20 دوران رشد اندیشه های فاشیستی در غرب است که گاه آنها را در لفافهی ناسیونالیزم پنهان میکنند. تغییر تاریخ، تحریف تاریخ و اختراع تاریخ به منظور زدودن هویت های اصلی و بومی از جمله اقداماتی بود که فاشیست ها برای تحکیم روایت فاشیستی شان از تاریخ انجام میدادند.
همانگونه که گفتیم در افغانستان این روند از اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 آغاز گردید و تا همین اکنون که آخرین نمونهاش تغییر نام شهر تاریخی و زیبای چاریکار به شهر امام اعظم یا شهر ابوحنیفه است، ادامه دارد.
کافی است تا نگاهی گذرا به نام های تغییر یافتهی مکان های تاریخی و ایجاد اصطلاحات جدید بیفگنیم تا دریابیم که این تلاش ها در راستای خدمت به چه اندیشه و تفکری قرار دارند.
صد در صد نام های تغییر یافته در افغانستان نام های تاریخی پارسی و ترکی (ازبیکی) است. شما یک مورد نمییابید که یک نام پشتو به فارسی یا زبان های دیگر این سرزمین توسط زمامداران تغییر یافته باشد. به جرئت میتوان گفت که هشتاد درصد اصطلاحات وضع شدهی جدید پشتو هستند، آنجا که نتوانسته اند یک اصطلاح پشتو بیابند، ناگزیر از استفاده از اصطلاحی فارسی یا عربی گردیده اند و یا اصطلاح فارسی را به پشتو ترجمه کرده، دستور استفاده از آن را داده اند، چنانکه در مورد پوهنتون که ترجمه پشتوی دانشگاه است، این اتفاق افتاد.
نشان دادن حاکمیت مطلق و مستبدانهی شان
نشان دادن حاکمیت مطلق، بیچون و چرا و مستبدانهی شان بر این سرزمین و مردمش دومین هدف آنها از انجام این اعمال است. در کشور های که به دیدگاه مردم در امر مدیریت شهر ها، شهرک ها و روستا های شان ارزش و اهمیت قایل هستند، اگر تصمیم بر تغییر نام محلی بگیرند، ماه ها بلکه سال ها از مردم نظر خواهی میکنند، جنبه های فرهنگی و تاریخی مسئله را دقیق میسنجند و بعد تصمیم میگیرند. اما در افغانستان همیشه حکام مستبد برای نشان دادن زور و قدرت خود بدون در نظر داشت رای و نظر مردم، تصمیم گرفته اند.
باری حفیظ الله امین پس از تلاش نافرجام برای ترورش که در آن حادثه تلون یاور او که انسانی بیرحم و فاشیست بود، کشته شد، شهر جلال آباد را به تلونشار تغییر نام داده بود که با رفتن امین تلون و تلونشارش نیز از صفحهی تاریخ محو گردیدند.
طالبان دقیقاً به دلیل همین دو هدف در صدد آوردن تغییراتی در سیمای فرهنگی و تاریخی کشور هستند چنان که پیشنیان شان نیز این تلاش را کرده اند. طالبان برای این کار خویش مذهب را دستآویز ساخته اند. و این مورد یک نمونهی دیگر از قرار دادن دین اسلام در خدمت اهداف تفوق طلبانهی قومی آنها است که نشان میدهد تمام ادعای های طالبان مبنی بر دین داری فقط و فقط در محدودهی منافع خود شان خلاصه میشود.