عبدالحی الهی؛ از شک فلسفی تا یقین عرفانی
مهران موحد
هر زمانی که به داکتر عبدالحی الهی (1332-1382هـ ش) فکر میکنم نخستین چیزی که در ذهنم میآید پیوند ناگسستنی او با کتاب است. او شیفتۀ بیحد و حصر کتاب بود و گویا شبیه لوئیس بورخس، نویسنده و ادیب معاصر آرژانتینی، بهشت را نیز کتابخانهای بزرگ تخیل میکرد. الهی را میتوان در تاریخ اسلام با جاحظ مقایسه کرد که عاشق سینهچاک کتاب و کتابخانه بود و حتا بر اساس روایتی تاریخی مرگش نیز بر اثر آوار شدن کتابها بر سرش اتفاق افتاده است. داکتر الهی در روزهای دشوار جنگ با شوروی نیز در کوهها و درههای صعبالعبورِ پنجشیر و اطراف آن با خود کتاب حمل میکرد و این موجب میشد همسنگران بیسواد و بیکتابش از این کار او تعجب کنند و بر وی بخندند. او با آنکه کتابخوان با تجربه و قهاری بود اما زمانی که با کتابی جدید مواجه میشد همانند کودکی خردسال هیجانزده میشد و با کنجکاوی سعی میکرد هرچه زودتر به کنه و کائنات آن پی ببرد. او تا آخرین روزهای زندگیاش از همصحبتی با کتاب دست نکشید.
الهی در خانوادهای محروم و تهیدست و فاقد امکانات اولیۀ معیشتی و در محیطی عقبمانده نشو و نما یافته بود. مسلماً این محرومیتها بسیاری از همسنوسالانش را زمینگیر و از برخورداری از دانش و سواد بیبهره کرد. با اینهمه، او توانست یأس بر دل راه ندهد و بر موانع و دشواریها فایق آید و با کوشش و تلاش نستوهانه به اوج موفقیت علمی دست یابد و انگشتنمای خلق (مشار الیه بالبنان) شود. البته میان علما از قدیم در این باره گفتگو و کشمکش است که آیا محرومیت، مانع اصلی فرا راه علمآموزی است یا برخورداری و پولداری؟
مرحوم الهی در عین بهرهبری از دانش گسترده و عمیق، انسانی فروتن و مردمآمیز و خاکسار بود. وی با آنکه در کلام و فلسفه و عرفان و تاریخ اندیشۀ اسلامی مطالعات گستردهای انجام داده بود و برداشتهای بکر و نابی ارائه میکرد هرگز همانند برخی دیگر از همگنانش به دنبال هیاهوگری و بازاریابی نبود. او به درستی درک کرده بود که در محراب علم و معرفت باید با تواضع و انکسار بایستد و خودخواهی و تکبر را به کناری نهد.
او چون عاشق دانش و دانشمند بود با کسانی که اهل کتاب و دانش بودند با صمیمیت فوقالعاده رفتار میکرد و با آنها با هیجان زائدالوصف از کتابها و دانشمندان سخن میگفت و با گشادهدستی رمزورازهای جهان دانش و اندیشه را برای آنها میگشود.
مجلسی گرم و گیرا داشت. به جهت اینکه سالها با کتاب دمخور بود نکات نغز و پرمغز شماری از این کتابها در انبان ذهن خود ذخیره کرده بود و به هر مناسبتی از آن استفاده میکرد. باری در جواب یکی از شاگردانش که پرسیده بود، بسیارند کسانی که کتاب میخوانند اما اینهمه نکتۀ ناب را شما چهگونه به دست میآورید؟ با مطایبه پاسخ داده بود: من همانند زنبور عسلم، بر گلهای رنگارنگ مینشینم و شیرۀ آنها را میمکم!
عبدالحی الهی انسانی نابختیار بود از چند جهت:
یکی اینکه در اوج ثمردهی و پیش از رسیدن به پنجاه سالگی چشم از جهان فروبست. برای اندیشمندان و پژوهشگران و اصحاب هنر، دهههای پنجم و ششم زندگیشان معمولاً دوران باردهی و خلاقیتشان است. مرحوم الهی تازه قرار بود به بار بنشیند که به جهان باقی شتافت. جهت دیگر نابختیاریاش این بود که وی در تلاطم امواج جنگ و خشونت و اشغال و تجاوز زندگی کرد و از این رهگذر با فراز و فرودهای فراوان دست و پنجه نرم کرد و نتوانست با فراغ بال و آرامش خاطر کتاب مطالعه کند و به پژوهش بپردازد. برای نابغهترین اندیشمندان هم زندگی در چنین اوضاع نکبتباری چالشزا و زمینگیرکننده است.
دیگر اینکه او در محیط افغانستان به دنیا آمد. از قدیم هم گفتهاند، ز آب خرد ماهی خرد خیزد. اگر عبدالحی الهی با آن حافظۀ نیرومند و ذکاوت مثالزدنی و شوق و پشتکار بینظیر برای علمآموزی در جای درستی از دنیا چشم به جهان میگشود اکنون ما با متفکری درجهیک مواجه بودیم که همۀ معرفتدوستان از خوان یغمایش بهرۀ وافر میبردند. لیک “ی جان در اگر نتوان نشست”. مناسب است در اینجا سخنی از نیلاب رحیمی را که دربارۀ شخصی دیگر بر قلم آورده با اندکی دستکاری اقتباس کنیم: اگر عبدالحی الهی در افغانستان و آنهم در پنجشیر و آنهم در رُخۀ پنجشیر به جهان نیامده بود مسلماً حالا صیت شهرتش همۀ آفاق را درنوردیده بود و نوشتهها و دیدگاههایش نَقل و نُقل محافل علمی بود. اما حیف و هزار حیف که محیط عقبماندۀ افغانستان محیطی استعدادکش و سفلهپرور است. راستی، از این جملۀ آخری خوشتان نیامد؟ تلخ است ولی باید بپذیرید که غلط نیست.
الهی با آنکه طبع لطیف و نازک داشت و سرشتش با سیاست و سیاستورزی سازواری چندانی نداشت در سالهای جهاد و نیز پس از آن، از روی ناگزیری به سیاست اشتغال یافت و نقشهایی در این زمینه ایفا کرد. اما ظاهراً در این عرصه توفیق چندانی به دست نیاورد. در روزگاری که تفنگ و گلوله حرف اول را میزند و از در و دیوار خشونت و خون و مرگ میبارد و تفنگداران قدر میبینند و بر صدر مینشینند اندیشه و فرهنگ نمیتواند جای پایی برای خود پیدا کند و از شوکت و اقتداری بهره یابد. به همین علت، الهی سالها در حاشیه باقی ماند و طرحها و تئوریهایش به باد فراموشی سپرده شد و حتا مورد تمسخر قرار گرفت.
تمرکز اصلی عبدالحی الهی برای سالیان متمادی بر فلسفه و کلام بود و در این راه کوششهای فراوانی به کار بست و کتابها و رسالههای متعددی پرداخت. اما در سالهای پایانی زندگیاش از فلسفه دلزده شده بود و شکاکیتهای فیلسوفانه به ستوهش آورده بود و افسردهاش ساخته بود. به همین جهت به عرفان پناه آورد تا آرامش روحی را در اینجا بجوید و تسلای خاطری بیابد. در سالهای آخر با جدیت تمام دیگران را نیز به خواندن آثار عرفانی دعوت میکرد. مثنوی معنوی را بسیار میخواند و شروح فروزانفر و زرینکوب را بر مثنوی میپسندید. خود نیز جلسۀ هفتهوارِ شرح و تفسیر مثنوی معنوی میآراست و در آن با فصاحت و بلاغت به باز کردن معانی این کتاب میپرداخت. به گواهی شرکتکنندگان این جلسات، عبدالحی الهی برخلاف مدعیان دیگر با تسلط و اشراف کامل به شرح مثنوی میپرداخت و به خوبی از عهدۀ این کار برمیآمد.
تحصیلات دانشگاهی عبدالحی الهی در رشتۀ طب بود (هرچند تحصیلاتش به علت بگیر و ببندهای پس از کودتای هفت ثور ناتمام مانده بود) و به همین دلیل از او به لقب داکتر یاد میکنند. اما او دوست نداشت تنها به دانش پزشکی اکتفا کند بلکه در رشتههایی همچون کلام و فلسفه و تاریخ و فقه اسلامی نیز مطالعات گسترده به دست آورده بود و صاحبنظر بود. از این لحاظ او را میتوان دانشمند دائرةالمعارفی لقب داد.
تا دو دهه پیش، فرهنگ نوشتاری در افغانستان رواج و ریشۀ چندانی نداشت و تا هنوز هم بسیاری از افراد به فرهنگ شفاهی اهمیت بیشتری قایلاند و با مکتوب کردن افکار خود میانۀ خوبی ندارند. اینکه از مرحوم الهی آثار مکتوب متعددی به جا مانده بیانگر این است که او جلوتر از زمانهاش و خلاف جریان آب حرکت میکرد و ارزش و اهمیت نوشتار را از قدیم به خوبی درک کرده بود.
آثار متعددی از عبدالحی الهی به جا مانده که هر کدام از آنها در جای خود باید تحلیل و تجزیه شود و از صافی نقد بگذرد. «جمعیت فکر و عمل» (مؤسس: محمدسالم ایزدیار) دو-سه سال پیش مجموعۀ آثار داکتر عبدالحی الهی را در دو جلد به زیور چاپ آراست.
چاپ مجموعۀ آثار الهی در طی دو جلد، آنهایی را که علاقهمند آگاهی از وضعیت اندیشگی دوران جهاد و مقاومت استند قادر میسازد به قضاوت درستی در این زمینه برسند و با اشراف نسبی بر موضوع به جمعبندی صحیح دست یابند. افزون بر آن، به آنها فرصت میدهد به صورت مستند و دقیق و منسجم به ارزیابی مکتوبات به جامانده از عبدالحی الهی بپردازند.
از جذابیتهای «مجموعۀ آثار داکتر عبدالحی الهی» که توسط جمعیت فکر و عمل به چاپ رسیده یکی این است که به جامۀ طبع مرغوب و باکیفیت آراسته شده است.
با اینهمه، جمعیت فکر و عمل، نتوانسته به خوبی از عهدۀ کار بیرون آید. بازتایب و ویرایش پرغلط و خامدستانه و شلختۀ این مجموعه، خوانندگان با ذوق را فراری میدهد. در کشور ما تا هنوز هم ویرایش کتاب جدی گرفته نمیشود، گویی هرچند ابجدخوانی میتواند این کار را برعهده بگیرد. تنها عاملی که ممکن است باعث شود خوانندگان، مجموعۀ یادشده را در مطالعه بگیرند نثر خوب و روشن آقای الهی است که از لابلای سطور و کلمات این مجموعه چشمهای خوانندگان را نوازش میدهد.
بسیار زیبا، عالی، با شکوه و جلال نوشته اید که یقیناً درخور شأن و اندیشۀ والای مرحوم داکتر عبدالحی الهی بوده می تواند. پُرسش من اینست که فکر نمی کنید در مرگ خدابیامرز الهی، رد پایِ دستان کثیف استعمارگران خارجی در کشور را، می تواند مشاهده کرد؟