نگرانت هستم افغانستان عزیز!
نوشته: توبیاس گروت بوربروگ، مدیرار شد بخش آسیایی دویچه وله، آلمان
برگردان به فارسی: مصور بیگانه
با شنیدن نام زیبای تو قلبم به درد میآید و تاثیر عمیقی بر من گذارد!
تو برای من در مورد روش، عادات، فرهنگ و زنده گی چیزهای زیادی یاد دادی. زمانی که با تو می بودم، رفاقت، خنده و شادی در هوا موج می زد. واقعا برایم جای افتخار بودی.
روابط من با افغانستان و افغانستانی ها به عنوان مجری و دست اندرکار، در بخش رادیو آغاز شد. یکی از همکارانم زن جوان و گوینده یکی از برنامه های رادیویی بود، که با مصاحبه های زنده و گزارش هایی از افغانستان تصمیم گرفته بود، به عنوان خبرنگار کار کند؛ سوگمندانه او در سال ۲۰۰۶ در افغانستان کشته شد.
آن زمان من در بخش دیگری کار میکردم، یکی از وظایفم این بود که به دنبال کار مشترک با رسانه های افغانستان باشم. در آن زمان رسانه های افغانستان روز به روز رونق میگرفتند و آغاز کاملاً جدید بود. بسیاری از مردم به یکبارگی توانا شدند، تا صدای خود را به گوش دیگران برسانند و چهره های رسانهیی شوند.
شبکه های رادیویی و تلویزیونی محلی با داشتن برنامه های آموزشی و یا سرگرمی، یک پی دیگر راه اندازی میشدند؛ خبرنگاران زن مانند مردان برنامه های تفریحی، موسیقی و نمایش را گردانندهگی میکردند. استدیوهای تولید برنامه های رادیویی و تلویزیونی بسیاری ایجاد شدند که نیاز به ارتقاء فنی و مشورت داشتند.
خوشبختانه ما با خرسندی به آنها کمک کردیم. سازمان ما زمان پخش رایگان را برای برنامه های تولیدی آنها همراه با ارایۀ تجهیزات فنی و آموزش وسایل جدید، در اختیار رسانه های نوپای افغانستان قرار داد که با خوشی از جانب مدیران رسانه ها پذیرفته شد و آنها شریک کار نشراتی ما شدند.
این آغاز یک کار بزرگ، مسلکی و عالی با افرادی بود که آن رسانه ها را اداره می کردند و درست در همین زمان بود که من درک کردم که آزادی بیان قدرتی است که روی آن باید کار شود.
همه مشارکت ما – که باعث افتخار من است- به دلیل تعهد و وفاداری ما به آزادی بیان است که من افتخار داشتم تا سهم قابل توجهی در این مشارکت داشته باشم.
اما با نا باوری و بصورت ناگهانی همه چشمانداز های خوشبینانه که ما داشتیم، در سال ۲۰۲۱ بصورت دراماتیک ناپدید شد.
افغانستان و سرنوشت مردم آن دوباره به یک گروه واگذار شد.
برادران و خواهران من در سازمان های همکار مجبور شدند، برای یافتن جای امن تلاش کنند، متاسفانه همه آنها ناگهان در معرض خطر شدید قرار گرفتند.
پیام های وحشت انگیز از وضعیت وخیم افغانستان برای من ارسال میشد. تلاش زیاد کردم تا مردم را از خطر قریب الوقوع خارج کنم.
سازمان ما (دوچویله) نیز صادقانه تلاش کرد و کار های قابل قدری را در این زمینه انجام داد، که موفقیت آمیز بود.
خوشبختانه ما توانستیم عدهیی از رسانهگران را کمک کنیم؛ اما با وجود آن هنوز هم به نظر میرسد، کار های زیادی هستند که باید انجام گیرند.
همانطور که احساس همدردی بر من غلبه کرد و حالا هم میخواهم تلاش کنم تا جان انسانهای بیشتری را نجات دهم، اما گاهی اوقات انسان ها نمی توانند به همه کسانی که به کمک ما نیاز دارند، کمک کنند این واقعیتی است که باید بپذیرم.
اکنون من در آلمان هستم، من برای همه کسانی که توانسته اند، با عبور از مشکلات به اینجا بیایند خوشحالم. هرچند زندگی در اینجا نیز با موانع و چالش های خاص خود روبروست.
خیلی خوشحالم که می بینم همکارانم (خبرنگاران افغانستانی) جایگاه خود را در این جامعه جدید پیدا می کنند، میدانم خالی از مشکل نیست؛ اما قلبم برای شروع زیبا و امیدوارکنندهای که در افغانستان داشتیم امیدوار است. مانند زمانی که سفر پر از وعده های مشترک را آغاز کرده بودیم.
من نگرانم به تو ای دوست عزیزم افغانستان!
چه خواهد شد؟