شبنم شهپر
گروههای متخاصم با همدیگر پیمان می¬ببندند تا جنگ نکنند و مردم و مناطق تحت کنترول شان در صلح و آرامش بسر برد، اما صلح باید جای دیگری نیز اتفاق بیفتد. صلح تنها پیمان آتش بس میان طرف های درگیر در منازعه نیست.
صلح باید در درون ما انسان ها پدید آید. انسان باید با خود به صلح و آرامش برسد. اصلاً صلح چیست؟ چطور می توانیم با خود پیمان صلح ببندیم؟ چقدر صلح با خود ما می تواند تاثیر گذار بر اجتماع ما باشد؟ در این مقاله به این نکات خواهیم پرداخت.
صلح در فرهنگ واژهها به معنی آشتی کردن، دوستی و عقدی که دو طرف در مورد بخشیدن چیزی یا گذاشتن از حقی در مقابل هم تعهد می کنند؛ آمده است. در فرهنگ دهخدا هم به معنی آشتی و سازش آمده است. معمولا از واژه صلح در مسایل مرتبط به سیاست و حل منازعات بین دو گروه و رسیدن به همزیستی مسالمت آمیز استفاده می¬شود. اما به مرور زمان این واژه گسترش پیدا می¬کند و خصوصا در ادبیات شرق آسیا صلح به حالتی گفته می¬شود که در آن کشمکش، تشویش و دغدغهء وجود نداشته باشد. پس از همین جاست که متفکرین صلح را به دو شکل تعریف کرده اند صلح بیرونی و صلح دورنی.
صلح بیرونی همان وضعیتی است که بعد از جنگ های فراوان بین گروه های متخاصم یا با پیروزی یک جانب و یا با میانجیگری گروه سومی به میان می¬آید و همه طرف های شامل در منازعه تعهد می¬کنند که هیچ نوع رفتاری که منجر به جنگ شود را انجام ندهد. اما اسپینیوزا را عقیده بر آنست که «صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه میگیرد.» پس صلح چیزی بیشتر از ختم جنگ است که این بحث بر می¬گردد به همین شکل دوم صلح که عبارت است از صلح دورنی.
چطور می¬توانیم از صلح درونی برخوردار شویم. مصطفا ملکیان نویسنده و استاد فلسفه و عرفان ایرانی سخنرانی دارد تحت عنوان «صلح درون مقدمهی بر صلح بیرون» او در این سخنرانی خود بر صلح درون از دیدگاه عرفا بویژه حضرت مولانا می¬پردازد. آقای ملکیان می¬گوید: «برای این¬که در مناسبات اجتماعی صلح، آشتی و مسالمت داشته باشیم راهی جز این نداریم تا صلح درون در باطن هر کدام از ما متحقق شده باشد.» پس با استنباد به این سخن آقای ملکیان می¬توان گفت که صلح اجتماعی رونما نخواهد شد مگر اینکه هر فرد جامعه صلح درون را تجربه بکند. حالا پرسش این است که این صلح درون چگونه بدست می آید. در ادامه همین سخنرانی استاد ملکیان از «صدق» صحبت می¬کند و می¬گوید عرفا تاکید میکردند به اینکه صلح درون زمانی ایجاد خواهد شد که ما با خود صداقت داشته باشیم و آنچه در درون ما می¬گذرد در رفتار ما نیز همان بروز کند. استاد این بحث را گسترش داده ابراز می¬دارد که سه ساحه دورنی ما که همان باورها، خواسته ها و احساسات و عواطف ما هستند میباید با دو ساحت بیرونی گفتار و کردار ما همسان باشد. مثال جالبی اینجا می آوردند به اینکه اگر ما باور داشته باشیم که الف ب است و اما در گفتارخود این را رد کنیم که نه الف ب نیست پس ساحت اولی وجود ما با ساحت چهارمی که همان گفتار است در صدق نخواهد بود یعنی باورمن با گفتار من در صدق نیست که این حالت میشود دروغگویی. به همین ترتیب این پنج ساحت وجود ما باید در هماهنگی و آشتی باهم عمل کنند تا صلح درونی بوجود بیاید و در عین حالی که با خود در آشتی هستیم با دیگران نیز در آشتی باشیم. حالا چی اتفاق می افتد که با دیگران درگیر می شویم. به عقیده عرفا به ویژه حضرت مولانا و برداشتی که استاد ملکیان از این عارف بزرگ زبان پارسی دارند می گوید که احساس ضعف و ناتوانی در داخل انسان او را وا میدارد که بر دیگری حمله ور شود تا از خود دفاع کرده باشد. زمانی که ما احساس توانمندی و قدرت بکنیم یا دیگران را دشمن خود نمی دانیم و یا آن¬ها را قادر به دشمنی با خود نمی بینیم. اینجا نقل قول فردوسی را می آورد که: ” زنیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی آرد و کاستی”. پس آنچه باعث و بانی صلح درونی است هماهنگی و سازگاری 5ساحه وجودی ما و عدم احساس ضعف و ناتوانی است. پیشنهاد میکنیم برای فهم بیشتر این بحث ویدیو صحبت های استاد ملکیان را در چینال یتویت شرح آرزومندی تماشا کنید.
صلح و آشتی با خود ما چطور می تواند تاثیر گذار بر صلح اجتماعی و جهانی باشد؟ لائوتسه فیلسوف چینایی و بنیان گذار مکتب تائو در باره صلح میگوید:
اگر صلح در جهان است
باید صلح در ملت ها باشد
اگر صلح در ملت ها است
باید صلح در شهرها باشد
اگر صلح در شهر ها است
باید صلح بین همسایه ها باشد
اگر صلح بین همسایه ها است
باید صلح در خانه ها باشد
اگر صلح در خانه ها است
باید صلح در قلب ها باشد.
ترجمه از انگلیسی به فارسی
این گفته فیلسوف بزرگ چینایی برای ما حلقه صلح را نشان میدهد که اولین زنجیر این حلقه صلح در قلب ها است و آخرینش صلح در جهان.
درگیری با خود منجر به خشونت با اطرافیان و خانواده می شود و خشونت های خانوادگی ربط مستقیم به نامنظمی شهری و قانون شکنی و جدال های اجتماعی دارد. چند سال پیش داستان پسری را شنیدم که بعد از مشاجره لفظی با خانواده و شکست در رسیدن به عشق به صف طالبان می پیوندد و چندی بعد واسکت انتحاری به تن می کند و در شهر خود حمله انتحاری را انجام میدهد. از این مثال ها فراوان داریم که نشان میدهد نقش خانواده و درگیری های خانوادگی میتواند آغازگر مناقشات اجتماعی باشد و یا این مناقشات اجتماعی را شعله ور تر کند. البته باید تذکر داد که این مثال شامل حال تمام افراد انتحار کننده یا آن¬های که با اعمال وحشیانه به قتل انسان های می پردازند، نیست؛ چی بسا کسانی که ایدلوژیک این عمل زشت را انجام می¬دهند.
پس، با فهمی که ما از صلح بدست آوردیم، صلح تنها نبودن جنگ نیست. صلح حالتی است که در آن انسان احساس کشمکش و درگیری با خود ویا با دیگری نداشته باشد. صلح درون پایه و اساس صلح بیرونی است. ما به صلح اجتماعی و جهانی نمی رسیم الا آن¬که با خود در آشتی باشیم و کشمکش های ذهنی خود را حل کنیم. دولت ها باید زمینه را طوری مساعد کنند که همه شهروندان مساویانه در امورات مهم کشوری نقش داشته باشند، زمانی حق کسی پایمال شود او خود را مظلوم می¬بیند و برای این¬که خلاف این را ثابت کند به اعتراض دست می¬زند به نافرمانی دست می¬زند، آشوب به پا می¬کند.
برای تقویت صلح فردی و صلح درونی ما باید آگاهی بیشتر به افراد و به ویژه کودکان و نوجوانان بدهیم تا آن ها یاد بگیرند که در سازش و سازگاری با خود زندگی کنند. دغدغه های ذهنی را کاهش بدهیم و مردم باید احساس امنیت روانی داشته باشند تا رفتار پرخاشگری را کنار بگذارند.
راه رسیدن به صلح فقط توافق و امضا کردن دو جانب مخالف نیست، راه رسیدن به صلح تلاش و تکاپوی بسیار می¬خواهد که فرد فرد جامعه باید به این تکاپو دست بزنند.
منابع:
1- (آزاد, 2020)
2- (فلسفی, 1394)
3- (شرح آرزومندی, 2019)