شریعت و مشروعیت
افرا
طالبان نه نمونهای بلا منازعهای عالم اسلام اند و نه هم نمایندهای مردم مسلمان افغانستان.
دین اسلام در پیوند با فرهنگ و سنت های مردم افغانستان قرن هاست که تارش را در پود اجتماع تنیده است و این درهم تنیدگی نسل اندر نسل تا امروز ادامه یافته است. در این سفر تاریخی عناصر فرهنگی، بافت های اجتماعی، زبانی و هنری نیز بر غنای این آمیزه ها تاثیرش را داشته و از عرفان تا شعر و از عبادت تا شهادت برای مردم افغانستان تعیین تکلیف کرده است.
مردم افغانستان که در بستر تاریخی خود فراز و نشیب های زیاد را پیموده و از تقاطع ابریشم تا کوهپایه های هندوکش شاهد کشمکش ها بوده، به مسلمان بودن خودشان پابند بوده و بندگی خدا را با افتخار پاس داشته اند. در کنار این واژهای وطن نیز مفهوم مقدس و ناموس گونه برایشان داشته و با تاکید «حب الوطن من الایمان» دفاع از کشور نیز شانی از همت و غیرت را برای شان نشان داشته است. نسل بعد از استقلال و قبل از ثور وطندوستی را تبلور یک شایستگی و حرمت آن را یک بایستگی آموختند و بعد از ثنای خداوند و حمد پیامبرش در کتاب های درسی شان الفبای وطندوستی را نیز فرا گرفتند.
همسایگی افغانستان در هممرزی با کشور های نه چندان دوست، تنها با کیفیت وطن دوستی میتوانست برای حاکمیت و قلمروش ارزش تعیین کند. تهاجم سرخ و تکلیف جهاد و شهادت معادلهی وطن دوستی را با تناسب دلبستگی ها و وابستهگی ها با چالش هایی مواجه ساخت. حرکت طالبان نیز در یک تلاش تفسیر بدوی و نساز از دین و شریعت مفهوم وطن، حاکمیت و قلمرو را به بنبست رسانیده و ملت را قربانی امت دانست. در یک تفسیر طالبانی برای جنگندهای موکشال، سبک مغزو سلاح بدست موجودیت یک عرب اشغالگرِ«ذهن و روح تا سرزمین» مثل ایمن الظواهری عین افتخار است. حالا این جنگندهای ناشی که تنها بزرگی کلمهای طیبه بر فرق بیرق بزرگ که در چین و پاکستان منقوش شده تمام مفهوم مسلمانیاش را تفسیر میکند، مجالی نمی یابد که وطنش را دوست بدارد. بیگانه را؛ چه مسلمان و چه نامسلمان متجاوز بشناسد و سرش را برای حفظ حاکمیت قلمرو و هویت جغرافیایی اش به بازی بگیرد.
برچسپ اسلام و جهاد فی سبیل الله از تریبون های مدرسه های پاکستانی و رهبری شده توسط انگشت اشارهای ایمن الظواهری و سایر شرکا برای ذهن ناپرسشگر و شستشو شدهای جنگنجو های طالب حرف اول و آخر است. اینجاست که مفاهیم عشق به وطن، انسانیت، نوع دوستی و غیرت رنگ میبازد و از طالب موجود مفلوک و بی قوارهای میسازد که هویتش در لابلای پشم و تکه های چند متره و قلدرمآبی آگنده با نفرت گم است.
چرا نباید ملا برادر و سایر افرادی که با غل و زنجیر دست بسته از پاکستان به امریکا تسلیم داده شده بودند، حد اقل اهلیت این که مثل یک قهرمان در خاک خودشان بعد از رهایی تکریم شوند نمی یابند؟ چرا مثل نلسن ماندلای بعد از زندان در نفش ناجی مورد قبول مردم نیستند؟ چون این ها از اول تا آخر با زنجیر غلامی و حلقه به گوشی مثل یک وسیلهای جنگ مثل یک ابزار نظامی و مثل یک سکو برای سایر مسلمانان اشغالگر فرش سرخ میگسترند و وطن و یا همان ناموس را زیر تنبان های عرب ها و پاکستانی ها که دشمنی دیرین با مردم افغانستان دارند، به لیلام میگذارند.
مردم افغانستان شریعتی را که تنها هدفش صاف کردن جاده برای اشغالگران افراطی باشد نه برمیتابند و نه نیاز دارند. امروز نشود فردا، فردا نشود پس فردا طالبان میروند و مردم افغانستان همچنان مسلمان و معتقد به شریعت نه به معنی ذلت، به مسجد خواهند رفت و نماز خواهند خواند. در مجلس خوشی نیز سرود خواهند خواهند و بر ریش طالب مزدور و بی هویت خواهند خندید. شعر خواهند خواند و جشن خواهند گرفت. مردم افغانستان یاد خواهند گرفت که حساب شریعت یا همان روش عبادی را در تجسم ارزش های فرهنگی، هنری و تاریخی خودشان جمع و ضرب بزنند که حاصلش مساوی با صلح و رفاه برای مردم افغانستان باشد، نه خواری و حقارتی که مایهای دلخوشی پاکستان و دیگران. مردم افغانستان نباید با مسلمانی، ذلت و حماقت را تجربه کنند، بلکه مسلمان های مرفه، شاد و آزاد باشند. ملت مسلمان افغانستان باشند نه در اشغال پاکستان و نه در چنگال ددان و دیوان. نسل های آینده بر این روز های تاریک حسرتنامه های خواهند نوشت که: بود نبود قومی بود، به غایت جاهل و به شدت قاتل. این قوم مردم خودشان را به قربانگاه اجنبی ها میبردند و برای خوشی بیگانگان ارزش های میلیون ها انسان سرزمین را به تاراج میبردند. در لباس شریعت به شکار مخالفان پرداخته و برای مشروعیت به دست و پای امریکا و غرب افتاده بودند.
مگر شریعتی که برای مشروعیتش محتاج باشد، میتواند راه راست و درست باشد ؟
به امید پیروزی حق بر باطل و هدایت جاهل به صراط المستقیم