رویداد های خونین افغانستان (بخش یکم)
رحمت الله بیگانه
مقدمه
بحران و ناامنی سالهاست که در افغانستان جریان داشته و تا هنوز به صورت دردناکی ادامه دارد.
سالهای ۱۳۷۵ – ۱۳۸۰ خورشیدی، یکی از بحرانیترین سالهای افغانستان است. در این سالها افغانستان و مردم آن دچار مشکلات زیادی گردیدند که پرداختن به آن خیلی با ارزش و مهم است.
از آنجایی که در سالهای مقاومت در حوزۀ کلان مناطق آن و دولت تنها هفتهنامۀ پیام مجاهد نشر میگردید و اکثریت وقایع به صورت مسلسل و دقیق در آن درج است، بناً بیشترین استفاده از این منبع معتبر صورت گرفته است.
روز شمار و قایع و رویدادهای ۱۳۷۵ – ۱۳۸۰ خورشیدی سالهای جنگ طالبان با دولت اسلامی افغانستان بود.
کابل و پنجشیر دو حاکمیت جدا با رویکرد و نظام جدا در یک جغرافیا به نام افغانستان بود.
این روز شمار از کشته شدن داکتر نجیبالله، رییسجمهور وقت افغانستان آغاز و تا شهادت احمدشاه مسعود در کشور اتفاقات و جریانات را در بر دارد. با خوانش این جزوۀ کوچک، شما به موضوعات بزرگ و تکاندهندۀ تاریخی پی خواهید برد که متاسفانه این تراژیدی خونین در افغانستان همچنان ادامه دارد.
این روز شمار که مربوط وقایع دورۀ مقاومت ملی افغانستان میشود را نوشتم تا سند و آیینهیی باشد برای آیندگان.
امیدوارم این سند و نوشته برای تاریخنگاران و مردم افغانستان در خور تامل و مفید واقع گردد.
با حُرمت
رحمتالله بیگانه
عقرب سال ۱۳۹۹ خورشیدی، کابل
روز شمار سالهای مقاومت- ۱۳۷۵/۱۳۸۰ خورشیدی.
روز شمار سالهای مقاومت- ۱۳۷۵/۱۳۸۰ خورشیدی.
دا څوک دی؟
داکتر نجیبالله، رییسجمهور سابق افغانستان چگونه کشته شد؟
حوالی ساعت ۵ عصرِ ۵ میزان سال ۱۳۷۵ خورشیدی، وضعیت کابل و جبهات دولت چندان قناعتبخش نبود، راکت از چند سو به کابل اصابت میکرد، شفاخانههای دولتی کابل- وزیر محمد اکبر خان، چهارصد بستر و شفاخانۀ اطفال اندراگاندی در کابل، از زخمیها پُر بودند. من حوالی ساعت ۵ عصرِ روز ۵ میزان ۱۳۷۵ به خاطر دیدن شاه محمد یکتن از خویشاوندان ما که در جنگ رو یا رو با طالبان زخمی شده بود، همراه با داکتر عبدالودود مهران، به شفاخانۀ ۴۰۰ بستر رفتیم و بعد از دیدن مریض- ممکن حدود یک ساعت را در بر گرفت، زمانی از شفاخانه بیرون شدیم، وضعیت کابل کاملاً دگرگون معلوم میشد.
هرچند کابل از مدتها بود که زیر راکتباران شدید، حزب اسلامی گلبدین حکمتیار قرار داشت، اما ۵ میزان گونۀ دیگری داشت؛ جادهها از عبور و مرور مردم خالی بود، از ترانسپورت شهر و موترهای تکسی خبری نبود، به ندرت موتر در فاصلۀ چند دقیقه آنهم با شتاب از جادۀ میدان هوایی میگذشت، از قراین معلوم میشد که چیزی مهمی در کابل در حال آبستن است.
سکوت کابل را تنها صدای انفجار راکتها میشکستاند.
من و داکتر عبدالودود مهران، به عجله از شفاخانه برآمده و در موتری سوار شده و طرف کارتۀ پروان حرکت کردیم، شام شده بود که به خانه رسیدم.
افواهات و تبصرههای گوناگون از مردم عادی و حتا دکانداران سرکوچه شنیده میشد، هوا رو به تاریکی میرفت، با تاریکی هوا صدای انفجارها نیز کم شد و از خانۀ ما که در بلندی کارتۀ پروان واقع بود، ظاهراً شهر کابل طوری معلوم میشد که شهر در آرامشی فرو رفته است، اما این آرامش کوتاه، در پی خود توفانی داشت که در بیش از چهار سال شقاوت و ظلم طالبان، این فاتحان جاهل، تر و خشک این جامعه را سوختاند.
هر لحظه گپهای نو و هراسناکی به گوش میرسید، همهاش از جنگ بود و زخمی شدنها و عقبنشینی.
هنور از آمدنم به خانه لحظاتی نگذشته بود که دروازۀ خانۀ ما تک تک شد، به شتاب رفتم و در را باز کردم، برادرم عزیزالله ایما را دیدم که مغموم و خاموش وارد خانه شد. او به خانواده دستور داد تا آمادۀ رفتن جانب دره پنجشیر باشند؛ پرسیدم چه گپ است؟ ابتدا حرفی نزد و اما بعد از سکوت مختصری گفت: طالبان در حال اشغال پایتخت اند!
باورم نمیشد، گفتم مگر در چهار سال ما کم از سقوط و سقوط شنیده بودیم، شاید اینبار نیز چنین باشد و ممکن تبلیغات دشمن باشد؛ اما نی اینبار جدی همه چیز در حال فروپاشی بود.
ایما گفت: بلی گپ خلاص است، مسعود به همه قطعات دستور عقبنشینی از کابل را داده است، شاید تا چند ساعت دیگر طالبان وارد کابل شوند و ما باید این شهر را ترک کنیم. پرسیدم نیروهای دولتی کجا عقب خواهد رفت، برادرم گفت: نمیدانم شاید پشت کوتل و یا هم جبلالسراج و جای دیگری!
راستی گیچ و متردد بودم، با خود گفتم: سرنوشت ما چه خواهد شد؟
هیچکس فکر نمیکرد که اینگونه به راحتی طالبان وارد کابل شوند، زیرا در چهار سال دفاع از کابل در وجب به وجب این خاک جوانان زیادی خون داده بودند؛ اما توطئه و دسیسه خیلی بزرگ بود و بالاتر از تصور مردم عادی، طوری که طالبان و پاکستانیها، در نظر داشتند تا از راه سروبی- تگاب در قسمت پشت کابل دور خورده و مدافعین شهر را در کابل محاصره قرار داده و جنگ را کوچه به کوچه بکشانند.
این پلان به وسیلۀ استخبارات احمدشاه مسعود کشف و همان شد که مسعود در نهایت فرمان عقبنشینی نیروهای خود را صادر کند و بعد از چاشت روز 5 میزان 1375 خورشیدی، تا ساعت 10 شب تمام نیروهای نظامی دولتی از کوتل خیرخانه گذشتند.
اما در دیگر مناطق چه میگذشت؟
گروپی از طالبان و پاکستانیها بعد از تخلیه کابل داخل شهر کابل شده و مستقیم وارد ارگ شدند و یک گروه مجهز با چندین موتر جانب دفتر سازمان ملل متحد رفته و داکتر نجیبالله، رییسجمهور سابق افغانستان را از مهمانخانۀ سازمان کشیده و در موتر سوار کرده و به ارگ انتقال میدهند، قرار اطلاعات تایید ناشده پاکستانیها و طالبان مزدور بعد از حدود دو ساعت گفتوگو با داکتر نجیبالله سرانجام موصوف را از ارگ کشیده و در جادۀ عمومی مقابل ارگ از موتر پیاده میکنند.
به قول صوفی دل آغا یکتن از دوستانم که در عقب مسجد پُل خشتی دکان چای فروشی و در منطقۀ ششدرک کابل خانه داشتند، گفت: “حوالی ساعت یازده شب منطقۀ ما سکوت مطلق بود، در هیچ کوچهیی صدای موتر شنیده نمیشد، اما در سرک لیسۀ امانی و چهارراهی آریانا و ارگ، موترها به شدت در حال رفتوآمد بودند.
صوفی دل آغا گفت: ما در بام خانه بالا شده بودیم، همهجا خاموشی بود و تنها صدای تردد موترها از سرک لیسۀ امانی شنیده میشد.
من و برادرانم در بام خانه نگران وضعیت بودیم که چه میشود، در همین اثنا صدای غالمغال شماری از آدمها که گپهایشان واضح نبود، از استقامت چهارراهی آریانا بلند شد، صدا بعد مشخصتر شد، آدم بزرگی به صدای بم(غُر) با شماری دعوا داشت، صدا بلند و بلندتر شد و بعد صدای کشمکش و صداهای زیادی به گوش رسید و بعد آن صدای چیغ و فریادهای بلندی شنیده شد، ما نفس خود را در سینه حبس کرده بودیم، بار دیگر صدا و صدای نعرههای بلندی به گوش رسید، فکر میشد که طالبان کسی را در این نیمه شب جزا میدهند؛ موترهای دیگری نیز به این ساحه رسیدند، چراغهای روشنی به نظر ما رسید و بار دیگر دعوا بلند شد و چیغ آدم کلانی به گوش رسید و بعدتر صدای فیر مرمی و لحظۀ بعد سکوت مطلق فضا را پیچاند. موترها از ساحه دور شدند و درگیری پایان یافت.
صوفی گفت: صبح وقتی به چهار راهی آریانا رسیدیم، دیدیم که دو تن از مردان به دار زده شده اند، متوجه شدم که داکتر نجیبالله و برادرش احمدزی بودند.
من (رحمتالله بیگانه) حوالی ساعت 9 صبح با بایسکل طرف رادیو تلویزیون دولتی روان شدم، در راه همکارانم را دیدم که شب ۵ میزان را در تلویزیون گذشتانده بودند، آنها از هول وحشت شب گذشته به من قصه کردند و گفتند که خوب شد خودت نبودی. آنها گفتند طالبان در شب داکتر نجیبالله را از دفتر سازمان ملل متحد کشیده و در چهارراهی آریانا اعدام کردند. این خبر برایم جالب بود، داکتر نجیبالله اگر مجرم هم بود، باید محکمه میشد و چرا اینگونه اعدام صحرایی! چرا چنین شد.
دوستانم را ترک کردم کنجکاو شدم. با بایسکل طرف چهارراهی آریانا و لیسۀ امانی حرکت کردم. نزدیک لیسۀ امانی که رسیدم، دیدم مردم زیادی سمت چهارراهی هوتل آریانا روان بودند، در همین سرک قطار موترهای داتسن را نیز دیدم که طالبان با موهای ژولیده و دراز و موترهایی که بالای ماشین و قسمت بام آن گِلآلود شده بود، دیده میشد، در پشت این داتسنها لحاف و دوشک و دیگ بخار هم موجود بود.
به چهارراهی آریانا نزدیک غرفۀ ترافیک رسیدم، چشمم به غرفۀ ترافیک جایی که داکتر نجیبالله چند سال پیش پاکستانیها را از آنجا در گردهمایی بزرگی اخطار داده بود، رسیدم.
غرفۀ ترافیک که به صورت سمنتی و بلند ساخته شده بود، افراد مسلح و مردم عادی جمع بودند.
دو نفر توسط ریسمان در غرفه آویزان معلوم میشد، چهرۀ داکتر نجیبالله به خوبی قابل رویت نبود، بروتهایش سفید شده بود، به وسیلۀ تنابی از قسمت شانهها به پایههای برج ترافیک آویزان شده بود، دست چپ و راستش از دو جا شکسته معلوم میشد، طالبان در پنجههای دست راستش سگرت نا سوخته را مانده بودند؛ شقیقۀ طرف چپ داکتر نجیبالله شکاف بزرگی داشت، خون آن هنوز تازه به نظر میرسید.
تفنگداران زیادی دور برش بودند، دیدن این صحنۀ وحشتناک روان آدمها را سخت آسیب میرساند.
طالبان جوان، تفنگ به شانه گروه گروه به دیدن این اعدامی میآمدند، آنها از مردم میپرسیدند: “دا حوک دی؟”{این کیست؟}
برای من هم تعجب انگیز بود، داکتر نجیبالله به آسانی قابل تشخیص نبود. زیرا با لتوکوب زیاد، دستان شکسته و تنبان پاره پاره و لباس کنده، به آسانی آدم باور نمیکرد که رییسجمهوری افغانستان اینگونه شود.
در پهلوی داکتر نجیبالله پسر جوانی که با جمپر و پتلون کاوبای، موی و روی آراسته از حلق توسط ریسمان آویزان دیده میشد، هیچ آثار شکنجه به سرو صورت او دیده نمیشد، مردم می گفتند همین که پاکستانیها و طالبان داکتر نجیبالله را عذاب کُش کردند، بدون درنگ و پشت برادرش احمدزی رفتند او بعد از گرفتاری سکته کرد.
با دیدن این صحنههای هولانگیز و تراژیک و کشتن صحرایی، آدم به فکر جنگل و وحشت انسانها میشد.
کابل در آن روز نحس روز ششم میزان سال ۱۳۷۵ خورشیدی کاملاً چهره عوض کرده بود، مصونیت از همه جا رخت بسته بود و حس حقارت در وجود تک تک شهریان کابل زبانه میکشید، در واقع مردم افغانستان و مخصوصاً کابلیان، بیش از چهار سال حاکمیت طالبان را در سیاهی، بیثباتی و زندان واقعی گذشتاندند.
آرزو دارم که آن روزهای سیاه، نحس و تاریک دیگر در زندهگی هیچ انسانی تکرار نشود!
هفته نامۀ پیام مجاهد، کلکسیون سال ۱۳۷۵ خورشیدی.
در زمان مقاومت، هفته نامۀ پیام مجاهد، موثقترین و یگانه نشریهیی بود که از آدرس دولت اسلامی افغانست ان به حمایت احمدشاه مسعود، فرمانده کل مجاهدین فعالیت داشت. این نشریه از سوی کمیتۀ فرهنگی جبهه نشر میگردید. انجنیر محمد اسحاق، رییس کمیته و عبدالحفیظ منصور مدیر مسوول هفته نامۀ پیام مجاهد بود. اعضای کمیته شامل: عزیزالله ایما، محمد اسحاق فایز، عظیم آقا، تجمل خان، ملامحمد حسن و رحمتالله بیگانه بودند.
۱۴حمل ۱۳۷۵ خورشیدی، گروهی از علمای دینی در شهر کندهار اجتماع کرده و لقبِ امیرالمومنین را به ملا عمر رهبر طالبان بخشیدند.
۴ جوزا، توافقات میان حزب اسلامی و دولت اسلامی افغانستان به امضا رسید و به اساس آن گلبدین حکمتیار، مخالفتش را با حکومت کنار گذاشت. گلبدین حکمتیار، چهار سال در مقابل دولت اسلامی افغانستان جنگید.
۶ سرطان، گلبدین حکمتیار به حیث صدراعظم افغانستان تعین شده بود، به شهر کابل آمد.
۱۷ اسد، طالبان صبح روز ۱۷ اسد بار دیگر ولایت بلخ را تصرف کردند.
۱۳ سرطان، کابینه جدید گلبدین حکمتیار اعلان شد.
۲۷ اسد، هفت پیلوت و عملۀ روسی هواپیمای شرکت هوایی تاتارستان، به گونۀ اسرار آمیزی با طیاره شان از زندان طالبان و میدان هوایی قندهار فرار کرد.
۲۰ سنبله، ۶۰ تن از فرماندهان ولایت ننگرهار و محافظین مسلح شان، طی یک کمین در نزدیکی تورخم سرحد ولایت ننگرهار کشته شدند.
۲۱ سنبله، شهر جلالآباد به دست طالبان افتاد.
۴ میزان، ولسوالی سروبی با مقاومت اندک به دست طالبان افتاد.
۵ میران، شهر کابل به دست طالبان سقوط کرد.
۶ میزان، داکتر نجیبالله، رییسجمهور پیشین افغانستان و برادرش توسط طالبان و پاکستانیها به قتل رسیدند.
۶ میزان، برهانالدین ربانی، رییس دولت اسلامی افغانستان اعلان کرد که به خاطر جلوگیری از کشتار مردم کابل، نیروهای دولت شهر کابل را ترک کرده است.
۹ میزان، طالبان ادارۀ شهر جبلالسراج را به دست گرفتند.
۲۱ عقرب، خورشیدی، موافقتنامۀ صلح تاجیکستان در حضور برهانالدین ربانی، امام علی با عبدالله نوری به امضا رسید. ۱۰حوت، جنگ در اطراف قلعه نو شدت بیشتر یافته است. نیروهای شورای دفاع از افغانستان با حملات زمینی و هوایی تلفات سنگینی به گروه طالبان داده اند.
.
شمارۀ اول هفته نامه پیام مجاهد به تاریخ ۱۵ حوت ۱۳۷۵ خورشیدی، از چاپ برآمد.
۱۵ حوت: احمدشاه مسعود، اظهارات سخنگوی گلبدین حکمتیار را مبنی بر قصد ترور به جان گلبدین را عاری از حقیقت خواند.
حکمتیار هفتۀ قبل طی مصاحبهیی با روزنامۀ شهادت گفته بود که تفاهم وی با دولت اسلامی یک اشتباه بود و دامادش غیرت بهیر گفت: مسعود قصد ترور حکمتیار صاحب و استاد سیاف را داشت.
۱۹ حوت: ۵۰ کشته و ۲۰ تن مجروح شدند، اخبار واصله از آشابه حاکیست که طی زد و خوردهای متعدد در آشابه میان مجاهدین و طالبان جمعاً ۵۰ طالب به هلاکت رسیدند
۲۱ حوت: مجاهدین زیر فرماندهی قوماندان جانداد خان در ولسوالی نورگل یک تعرض طالبان را عقیم ساختند.
۲۲ حوت: گروه طالبان دوصد میلیارد افغانی که در دوبی جابهجا بود، از آن کشور به دست آوردند. یک منبع آگاه گفت: پول مذکور قبل از اشغال کابل در فرودگاه دوبی جهت انتقال به کابل آماده بود که به دلیل تحولات نظامی، انتقال آن به تعویق افتاد.
۲۲ حوت، رادیوی شریعت شب ۱۸ حوت اعلان کرد که ۷۶ تن از اهالی شهر کابل به خاطر اصلاح ریش شان و نه گذشتاندن دستار، محکوم به جزا گردیدند.
طالبان پیوسته از طریق رادیو شریعت میخواهند تا کلیه مردان ریش انبوه گذارند و هیچکس حق اصلاح زیر و زبر ریش خود را ندارد، متخلفین جزا داده میشود. درهمین اطلاعیه گروه طالبان از کلیه مامورین و منسوبین ادارات خواسته است تا خود را با لباس جدید که پوشیدن دستار است عیار کنند. این گروه به کسانی که ریش شان را میتراشند، دو ضربه شلاق و یک روز جزا تعیین کرده اند.
همچنان به تاریخ ۱۸ حوت، ملا عمر فرمان ۲۳ مادهیی را صادر کرده است که در آن پوشیدن بوت سفید و جوراب سفید، فیلمبرداری و عکاسی از جانداران، پوشیدن حجاب به شیوۀ ایرانی، برهنه بودن سر مردان، خرید و فروش با زنان بدون حجاب، گذاشتن موی سر و بازیهای ورزشی کاملاً منع شده است.
۲۲ حوت، سخنگوی طالبان به خبرنگاران گفت: طالبان اسامه بن لادن را به عربستان سعودی تحویل نخواهند داد، وی اسامه را مهمان توصیف کرد؛ این اظهارات را امیر خان متقی داشته است.
۲۲ حوت، کشیدن و خرید و فروش سگرت در ولسوالیهای چهارگانه پنجشیر منع قرار داده شد.
۲۲ حوت، ملا عمر رهبر نامنهاد طالبان طی مصاحبهیی گفت: گروه تحت فرمان وی تا آخر میجنگد و مفاهمه و مذاکره راهحل نیست.
۲۷ حوت، رادیو شریعت که رادیوی رسمی طالبان است، اعلان کرد:
تمام اهالی شهر کابل مکلف اند تا کلکینهای خود را تا اندازۀ ۱۸۰ سانتی متر رنگ و یا شیشههای گُلدار بگیرند و خانههایی که تازه ساختمان میگردند، باید کلکینهای خود را بالا تر از ۱۸۰ سانتی متر بگیرند.
این فرمان تا ۲۰ روز باید عملی شود.
۲۸ حوت: انفجار عظیمی در شهر جلالآباد به وقوع پیوست، اما طالبان این انفجار را تصادفی گفتند. در این انفجار ۵۰ نفر کشته و ۱۰۰ نفر زخمی شدند.
۲۹ حوت: طالبان تجلیل از روز نوروز را ممنوع اعلان کردند و گفتند که در این روز رخصتی نیست.
۳۰ حوت، طالبان اعلان کردند که راهحل قضیه افغانستان نظامی است و بهزودی تمام افغانستان را فتح خواهند کرد.
۵ نظریات