دیوبند و طالبانیزم
میرویس امین
دیوبندیسم، یکی از جریانهای پرطرفدار دینی در جهان اسلام و به یژه در جنوب آسیا است. شالوده و بنیان مکتب دیوبند، به اندیشههای «شاه ولی الله دهلوی»، یکی از شخصیتهای مطرح مسلمانان شبه قاره هند، بر میگردد که اکنون از موضع خصمانهی آن در برابر تشیع و مکتبهای عرفانی اسلامی، شناخته میشود.در نخست، مبانی فکری این گرایش، نزدیکی زیادی با مذهب حنبلی داشت؛ اما پس از رویکارآمدن نظریهپردازانی چون محمدقاسم نانوتوی و رشیداحمد گنگوهی، نگاه به شدت ستیزهجو و بدبینانه در برابر فرقههای دینی و به ویژه مذهب شیعه، پیدا کرده است. شیعهستیزی، تصوفستیزی، عقلگریزی و توجه جدی به ظاهرگرایی دینی و نصگرایی مطلق از واجبات اساسی این رویکرد بوده که تأثیر مذهبی و ایدولوژیکی زیادی بر طالبان افغانستان و پاکستان به جا گذاشته است. بعد از جداشدن پاکستان از بدنهی شبه قارهی هند، مکتب دیوبندی نیز، انشعاب کرده و گروه جماعت علمای اسلامی پاکستان و جماعت اسلامی شبه قاره هند، به وجود آمدند. جمعیت اسلامی پاکستان، با رویکرد برقراری «نظام امارت اسلامی» در افغانستان و پاکستان بیشترین تأثیر روی طالبان دو طرف مرز دارد. مولانا فضل الرحمن، رهبر جماعت علمای اسلامی پاکستان، بارها اعلان کرده است که از طالبان در افغانستان حمایت کرده و برای پیروزی این گروه تلاش میکند؛ چون آنان در پاکستان نیز، طرفدار دولتی با ساختار امارت اسلامی استند. این شاخه، با ایجاد مدرسههای دینی در پاکستان، آوراهها و مهاجران افغانستان را جذب کرده و ذهنیت تروریستی و تکفیری را در آنها به وجود میآورد. جنگی که در افغانستان زیر نام جهاد صورت میگیرد، در واقع محصول فکری جمعیت علمای اسلامی پاکستان است. مبانی اعتقادی جمعیت علمای پاکستان، ریشه در مکتب دیوبندی دارد که تکثیر تکفیر و خشونتگرایی هسته اصلیاش را تشکیل میدهد. علمای این جمعیت، بارها گفته است که افتخار میکنند، شاگردان مکتب دیوبندی استند و در واقع خدمت بزرگی به مسلمانان کرده است.
مولانا سمیع الحق، رهبر یکی از شاخههای جمعیت علمای اسلامی پاکستان، بارها گفته است که در شکلدهی دوبارهی طالبان -پس از سال ۲۰۰۱م- خدمات زیادی برای اسلام، انجام داده و افراد زیادی برای حمایت از طالبان در جنگ افغانستان، فرستاده است. با این وجود، طالبان در بعد ایدیولوژیک، پیوند نزدیکی با این شاخهها دارند، چون اکثریت طالبان در همین مدارس دینی، آموزش دیده اند.
در کل، مخالفت با شیعه و کافردانستن آنها، ضدیت با مکتب و دانشگاهها، مخالفت با حضور زنان در جامعه، بدعت خواندن جریانهای اخلاقی و فکری مانند عرفان و تصوف در جهان اسلام، نصگرایی مطلق دینی و مخالفت با عقل و منطق، عدم پذیرش جامعه مدنی و سایر ارزشهای دینی و… رویکرد جمعیت علمای پاکستان و طالبان افغانستان را تشکیل میدهد. طالبان با این روحیه که در واقع دشمنی با اکثریت مردم افغانستان است به داخل این کشور فرستاده میشود.