جنزدگی یا بیماری روانی
نیلوفر اکرمی
باور به خرافات با وجود پیشرفتهای علمی هنوز در میان میلیونها تن از مردم جهان و اکثریت مردم افغانستان رایج است دور از تصور نیست که در آینده نزدیک و با توجه و شرایط جاری، افغانستان طبق عادت قدیمی قرار گرفتن در صدر فهرست زشتیها، در پیروی از خرافات نیز مقام اول را از آن خود کند. باور داشتن به چشم بد، جنزدگی، فالگیری، تعویذنویسی، بستن بند و خواستن حاجات از زیارتها، تصورات در مورد نیک و نحس بودن مکانها، رنگها و روزها نمونههای از خرافههای رایج در این کشور هستند. اکثریت مردم در ولایات و حتی مرکز، برای دریافت راه حل برای مشکلات شان به ملاها مراجعه میکنند و یکی از رایجترین دلالیل مراجعه نزد ملاها، مسأله جنزدگی یا به اصطلاح عام «جن گرفتگی» است.
نگاهی کوتاه به تاریخچه علم روانشناسی نشان میدهد که بشر اولیه عوامل ماوراءالطبیعه را به وجود آورنده طبیعت، انسان، حیوان و اشیاء میدانستند و اعتقاد داشتند که سرنوشت همه چیز از جمله زندگی بشر و نیز اعمال عادی و غیرعادی او را «ارواح» تعیین میکند. آنها معتقد بودند که دو نوع روح(ارواح خبیثه یا شیطانی که مظهر خشم خدایان و وسیله مجازات افراد است و ارواح پاک و مقدس که نشانه لطف و عنایت خدایان به قداست انسان، میباشد) وجود دارد. براساس این عقیده علل بیماریها و روند درمان آنها تبیین میشد که در نهایت، منجر به شکلگیری جریان طولانی جنشناسی یا “جنگیری” در زندگی انسان شد. در نهایت با علمی شدن روانشناسی در سال ۱۸۷۹، باور به اینکه همان گونه که جسم بیمار میشود، ذهن و روان نیز در نتیجه فشارها و شرایط ناگوار زندگی و یا در نتیجه عوامل فزیولوژیکی بیمار میشود در میان مردم رایج شد و افکار خرافی(حلول جن در بدن انسان) به مرور زمان کنار گذاشته شد. اما متاسفانه این افکار با شدت تمام در میان افغانستانیها رایج است و در تازهترین مورد آتشسوزیها در ولایت جوزجان را مسؤلان حکومت سرپرست طالبان نتیجه کار جنها خواندند و در پی آن تصویری نیز از جنِ که عامل آتشسوزی بود، در شبکه های اجتماعی نشر شد.
پدیده ای که در افغانستان، پاکستان، هندوستان و بعضی از کشورهای دیگر تحت عنوان جنزدگی مطرح است، در اکثریت کشورهای متمدن و پیشرفتة غربی بیماری روانی نادری محسوب میشود که به اختلال هویتگسسته[1] یا هویتتجزیهای معروف است. این اختلال که قبلاً اختلال شخصیتچندگانه نامیده میشد، یکی اختلالات تجزیهای[2] یا گسستی نادر است که درآن فرد حداقل دو هویت مجزا دارد و وقتی در یک هویت است، نمیداند که در هویت دیگر نیز به سر میبرد و در نتیجه تجربیات او فاقد تداوم بوده، در مورد خود و زندگی خویش، شکافهای بزرگی در خاطرات دارد. در این اختلال معمولاً یک هویت اصلی وجود دارد که نام ثابت فرد را با خود دارد و منفعل، وابسته، گناهآلود و افسرده است و هویتهای متناوب دیگر نام و ویژگیهای متفاوتی دارند که مغایر با هویتاصلی بوده و در شرایطی ویژهای ظاهر میشوند. از سوی دیگر هویتهای فرعی از نظر سابقۀ شخصی، خودانگاره، جنسیت، سن، خاطرات، دستخط، جهتگیری جنسی، عاطفه، توانایی تکلم به زبانهای خارجی، دانش عمومی و حتی نوع آلرژی و شمارۀ عینک، با هویت اصلی و با هم متفاوت میباشند و ممکن از نظر آرزوها، نگرشها، تمایلات، توانایییادگیری، اصول اخلاقی، آهنگ کلام و شاخصهای فیزیولوژیکی مانند ضربان قلب و فشار خون نیز متفاوت باشند.
در این اختلال معمولاً یک هویت اصلی وجود دارد که نام ثابت فرد را با خود دارد و منفعل، وابسته، گناهآلود و افسرده است و هویتهای متناوب دیگر نام و ویژگیهای متفاوتی دارند که مغایر با هویتاصلی بوده و در شرایطی ویژهای ظاهر میشوند
اولین ظهور شخصیت یا هویتهای ثانوی ممکن است خود بهخودی و یا در ارتباط با عاملی زمینهساز(از جمله هیپنوتیزم یا مصاحبه با کمک دارو) باشد. هویتها ممکن است از دو جنس متفاوت، نژادها و سنین مختلف باشند و ممکن است نرمال یا بیمار باشند. افسردگی، اضطراب، خودکشی، خودآزاری، شکایات متعدد جسمانی، سوء مصرف مواد در افراد مبتلا به این اختلال گزارش میشود.
میانگین سنی در زمان تشخیص این اختلال ۳۰ سالگی است، هرچند شواهد نشان میدهند که برخی از بیماران معمولأ ۵ تا ۱۰ سال پیش از تشخیص نشانهها را داشته اند. اکثر این بیماران زن هستند و این اختلال حتی در کودکان سه ساله هم ممکن است، دیده شود. قبلأ تصور میشد که اختلال هویتگسسته، اختلال بسیار نادری است، اما اکنون که متخصصان بالینی به دنبال مطالعه و شناخت این اختلال هستند، به نظر میرسد تعداد بیشتری از آن وجود دارد. بیماران اغلب در معاینه هیچ نکته غیرعادی از لحاظ وضعیت روانی ندارند. به جز این که در مورد دورههای زمانی مختلفی فراموشی دارند. اغلب پزشک پس از مصاحبههای طولانی و تماس متعدد با بیمار مبتلا به اختلال هویتتجزیهای میتواند وجود هویتهای چندگانه را شناسایی کند.
این اختلال با تجربههای تروماتیک شدید در کودکی و معمولأ با بدرفتاری و سوءاستفاده جنسی دز این دوره رابطه قوی دارد. در تحقیقی که پوتنام[3] در سال ۱۹۸۶ روی ۱۰۰ نفر از بیماران مبتلا به اختلال هویتگسسته انجام داد، دریافت که حدود ۹۵ فیصد این بیماران سابقه سوءاستفادۀ جنسی داشته اند. در واقع، این اختلال ویژگیهای مشترکی با اختلال استرس پس از سانحه[4] دارد. در این اختلال فرد مبتلا بعد از تجربۀ رویداد آسیبزا یا تروماتیک، با آفریدن شخصیتی «دیگر» برای تحمل کردن بار مشکلات با آسیب، کنار میآید. به عبارۀ دیگر افراد مبتلا به اختلال هویتگسسته، یاد گرفته اند که با ایجاد شخصیتهای دیگر که در زمان استرس بهصورت ناهشیار تفکر و رفتار آنها را کنترل میکنند، با شرایط بسیار استرس زای زندگی مقابله کنند.
از جانب دیگر چون همه کسانی که بدرفتاری دوران کودکی را تجربه میکنند، دچار اختلال هویتتجزیهای نمیشوند، روانشناسان به این باور اند که کسانی که دچار اختلال هویت تجزیهای میشوند، بیماریپذیری دارند و یا به عبارۀ دیگر یک سلسله عوامل مستعدساز یا خطرساز مانند سابقۀ افسردگی و اضطراب، باعث میشود که افراد به این اختلال مبتلا گردند. یکی از تصورات رایج در این زمینه، این است که هیپنوتیزپذیری موجب تسهیل پدیدآیی شخصیت های فرعی از طریق خودهیپنوتیزمی، میشود.
درمان این بیماری زمان طولانی را دربرمیگیرد و در بعضی از موارد ممکن است نتیجه ندهد. هدف اصلی در درمان این اختلال ادغام و ترکیب کامل همه شخصیتهای منفرد است که در بسیاری موارد، نایل شدن به این هدف غیرممکن به نظر میرسد. برای درمان این بیماری دو رویکرد معروف وجود دارد که یکی از آنها درمان روانکاوی یا روانپویشی و دیگری درمان شناختی بهصورت «یکپارچگی راهبردی» است. از آنجا که اختلال هویتگسسته با اضطراب و افسردگی همانندی مرضی دارد، از دراوهای روان گردان نظیر آرام بخشها برای برطرف کردن اضطراب و افسردگی بیماران استفاده میشود. تحقیقات نشان دادهاند که داروهای مانند کاربامازپین[5] همراه با رواندرمانی، در درمان گروهی از مبتلایان به این اختلال، موثر واقع گردیده است.
منابع:
خردمند،علی و غفارینژاد، علیرضا.(1388).«گزارش یک مورد اختلالهویتتجزیهای(اختلال چندشخصیتی) متعاقب واکنش سوگواری بیمارگونه». مجلۀ علمی پزشکی قانونی، دوره15، شماره3، ص195-196.
دیویسون، جرالد، جان ام. نیل، و آن. ام.کرینگ.(1383). آسیب شناسی روانی براساس DSM-IV-TR. ترجمه مهدی دهستانی.جلد اول. تهران: انتشارات ویرایش.
روزنهان، دیوید و مارتین ای .پی سلیگمن.(1382).روانشناسی نابهنجاری:آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی. جلد اول. تهران: نشر ساوالان.
صادقی، مجید، رئیسی فیروزه و عظیمیکیا، عباس.(1392).درمان قدم به قدم اختلالات روانپزشکی.چاپ سوم. تهران: انتشارات برای فردا.
فرست، مایکل.(1394).هندبوک تشخیص افتراقی اختلالات روانی. ترجمۀ مهدی گنجی.چاپ دوم. تهران: نشر ساولان.
گنجی،مهدی.(1393).آسیب شناسی روانی DSM-5.جلد دوم. تهران: انتشارات ساولان.
هالجین پی،ریچارد وسوزان کراس، ویتبورن.(1394).آسیب شناسی روانی(دیدگاه های بالینی درباره اختلالات روانی). ترجمه یحیی سید محمدی،جلد اول،تهران: نشر روان.
American Psychiatric Association. (1994). DSM-IV(Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders fourth edition.
Howell, Elizabeth . F. (2011). “Understanding and Treating Dissociative Identity Disorder (A Relational Approach)”. New York: Taylor and Francis Group.
Dell, Paul F. (2006). “A New Model of Dissociative Identity Disorder”. Psychiatric Clinic of North America. P 1-26
Kluft, Richard .P. (1996). Handbook of Dissociation
Lynn, S.J and et al. (2012). “Dissociation and Dissociative Disorders: Challenging Conventional Wisdom”. Association for Psychological Science.
[1] Dissociative Identity Disorder
[2] Dissociative Disorders
[3] Putnam
[4] PTSD
[5] Carbamazepine