تاریخ افغانستان

تاجیک، هویت تباری و فرهنگی است

بخش نخست

دکتر صاحبنظر مرادی

هر ازگاهی به پرسش ها ودید گاه های متباینی در خصوص هویت، تبار وفرهنگ تاجیک بر می خوریم، واین سوال مطرح می شود که آیاتاجیک یک هویت تباریست یا فرهنگی؟ این سوال با وجود وضاحتش اندکی قابل شگافتن بیشتر است. اما مختصراً باید گفت که این تبارها هستند که فرهنگ وتمدن خودرا در پویه تاریخ می سازند، و با شگردهای فرهنگی خود برای خویش شناسنامه هویتی تباری می‌سازند. این موضوع را با تشریح مفاهیم هویت تاجیکان در مقاطع مختلف تاریخ ذیلاً پی می‌گیریم.

  هویت چیست؟

 مقوله هویت در بحث جامعه شناسی امروز در برگیرنده مفاهیم عدیده‌ای است واهمیت به سزایی را درشناخت تاریخی تبارها، گروه های نژادی و خونی و درشکل‌دهی تاریخ، فرهنگ، تشکلات اجتماعی و سیاسی آنها دارا می‌باشد. هویت، درمباحث علوم اجتماعی(جامعه شناسی) و نظم بخشی و هم‌پذیری معتدل گروه های تباری دریک جامعه دارای کثرت قومی، فرهنگی به سوی هم‌گرایی وهم‌بستگی ملی نقش کلیدی دارد. هویت قبل از همه بر واقعیت خودبودگی و خودشناسی گروه های همخون، هم‌زبان، هم‌فرهنگ در سرزمین مشخص با سایر مولفه ها وتعاریف جامعه شناسانه برگذشته تاریخی و فرهنگی آنها تکیه می‌کند، و دربرگیرنده مجموعه خصوصیات (ملی، مذهبی، قومی، نژادی، زبانی، فرهنگی(مدنی)، جنسیتی) می‌باشد، که به واسطه آن یک فرد و یا یک گروه بر بنیادآن تعریف و یا از دیگران تفریق می‌شود. مولفه های هویت قبل ازهمه تاریخ، جغرافیای تاریخی، بیولوژی، موسسات تولیدی، حافظه جمعی مردم، زبان، تخیلات، الهامات و استعدادهای شخصی، دستگاه های قدرت سیاسی- نظامی و نهادهای فرهنگی در روند زندگی هر مجموعه انسانی می‌باشد. بدون درک علمی و واقعی از مفاهیم هویت ملی و شرایط نیل به یک‌پارچگی گروه های تباری بحیث منشاء و سرخط مفاهیم جامعه شناسی نمی توان به شناخت مفهوم و تشکل واقعی “ملت” قادر گردید. هویت پیش ازهمه عبارت است از شناخت حقیقی انسان در رابطه باشرایط هستی تاریخی و فرهنگی که صفات جوهری یک مجموعه انسانی را بنمایاند. برپایه همین پنداردانشمندان “شخصیت” را چه فردی باشد یا جمعی، وجهه شاخص یک قوم یا ملت از سایرگروه های تباری می‌دانند.

تندیس سر یک روحانی زردشتی، به دست آمده از منطقه
تخت سنگین، تاجیکستان. سده های 2 یا 3 قبل از میلاد.

یعنی باکاربرد مفهوم “ما و دیگران”، درحقیقت ما شخصیت خود را متکی برخود ویژه‌گی های قومی، فرهنگی یا ملی درساختار اجتماعی مربوط به هرگروه اتنیکی در فرایند تاریخ در می‌یابیم. مثلاً: مفهوم کلمه “تاجیک” زمانی باخود ویژه‌گی های هویتی خویش مورد شناخت و اهمیت قرار می‌گیرد که درکنارآن مفاهیم دیگری چون “پشتون”، “ازبیک”، “هزاره”… وغیره با سیمای اجتماعی و کارکردهای فرهنگی درکنار هم‌دیگر حضور داشته باشند و با شاخص‌های روشن فرهنگ و تمدن خود در مقطوعات تاریخی نمودار می‌شوند. درغیر آن در تجرد  و تنهایی یک تیره و تبار کاربرد مفاهیم قومی و ملیتی معنی و مفهومی را ارائه نمی‌کنند، و شناخت آنها در منظر عام ذات “انسان” میسر است.

 به هرحال، در زمانه ما هیچ کشور وگروه انسانی بدون تعریف روشن ازمسئله هویت Identity تباری بوده نمی‌تواند. به همین لحاظ دریافت شفاف ازین امر برای کشورهای دارای کثرت قومی بسیار جدی تلقی گردیده است. جامعه‌ای که ازهویت ملی خود تعریف واضح، شفاف ورضائیت بخش دارد، جامعه دارای نظم، سامان‌مند و با هنجارهای اجتماعی به شمارمی رود، زیرا هویت خود شیرازه انسجام بخش در هستی اجتماعی مردم به حساب می آید و بنا به گفته امیل دورکیم اگر شیرازه نظم اجتماعی بگسلد، جامعه بی‌هنجار شده و خودکشی یکی از معلول آن محسوب می شود.” ایجاد و تحکیم وحدت ملی، بدون استناد به هویت ملی و تعریفش میسر و مقدور نیست. این تعریف مشتمل بر خصایص فرهنگی است که به اقتضای وقت، ازکلیت فرهنگی قوم دست چین می‌شود و اقتضای زمانه و چرخ فتنه انگیز را نیزسیاست رقم می زند.”([1])

جامعه شناسان یکی از ناهنجاری‌های اساسی ادامه بحران و کشمکش‌های سیاسی در نیم قرن اخیر در افغانستان را محصول سلب هویت های تاریخی، فرهنگی و تباری گروه‌های بومی اجتماعی با تحمیل هویت یک تبار “افغان” بر دیگران در افغانستان می‌دانند. گرینفلد در بررسی هویت مردم افغانستان به چنین خلاصه‌ی دست یافته است: “مردم افغانستان به چندین نوع گروه بندی آرمانی یا ایدیال بستگی دارند. گروه بندی قلمروی یا سرزمینی، که ازآن به نام “وطن” یاد می‌کنند. گروه بندی خویشاوندی که از آن به نام “قوم” یاد می‌کنند. گروه بندی فرقه‌های دینی که از  آن به نام “مذهب” یاد می‌کنند.”([2])  به گفته محسن بنایی “هویت…پاسخی است به پرسش “من کیستم؟”. و مقیاس خدمت یا نفع رسانی نیاکانم به گروه های دیگر قومی و جامعه بشری چه بوده است؟ هویت تباری یا ملی به مجموعه گزاره ها و نشانه‌های گفته می‌شود که از چیستی و چگونگی عوامل قوام بخش و شناساننده یک واحد سیاسی و مولفه های هم‌بستگی آور آن علامت می‌دهد. ([3]) درهمین راستا در می‌یابیم که “هویت ملی عبارت از تصور افراد یک جامعه از خود به عنوان عضوی از یک ا‌جتماع بزرگتر که براساس زمینه های مشترک با رضائیت‌مندی هرچه بیشتر برای تامین مصالح و حقوق اساسی انسانی شان با هم تعاون و تعامل دارند.”([4]) درهمین حال گرینفلد هویت ملی (فراقومی) را آگاهی افراد برخود از خلال انتساب به مجموعه افکار و احساساتی می‌داند که محتوای مفهومی “هویت ملی” را تشکیل می دهند.([5]) به پندارحسین رهیاب “هویت ملی برایند تمام تقدیرهای است که یک ملت را شکل داده و برسه ستون اصلی استواراست:

– ستون پیوندهای خاکی(سرزمینی)

– ستون پیوندهای خونی(تباری)

– ستون پیوندهای فرهنگی(تاریخی، فرهنگی وزبانی).([6])

باهمه این دیدگاه ها می‌شود گفت که هویت یک مقوله ایستا نبوده بلکه در روند تاریخ پویا و سیال می‌باشد، مرور زمان هویت ها را دگرگون می‌کند، اما ازبین نمی‌برد. به عباره دیگرگذشت زمان می‌تواند هویت‌ها را علی‌الرغم پوشش‌های مصنوعی در بهره برداری های سیاسی پویاتر هم بسازد، و از نابودی آن‌ها جلوگیری نماید.

درقدیم، سرزمین مشترک ما آریانا، که دارای تعدد قومی و آئین های دینی بوده، هویت تاجیکان( داهی هی، تایی ها، تاهیا، دادیکان و سایر نام ها در دوره خراسان) با آئین زردشتی و زبان های مشترک آریایی (از زبان نگارش اوستا تا سغدی و آری) به دنبال هم بوده است. در دوره‌ی دیگر سرزمین ما خراسان، زبان مشترک مردمان آن فارسی و دین مشترک شان اسلام است. حالا نام سرزمین مشترک ما افغانستان، زبان های رسمی آن فارسی و پشتو و دین مردم افغانستان اسلام می‌باشد. تاجیکان در تمام این ادوار با مطرح نمودن چهره های درخشان علمی و فرهنگی ملی و بین المللی سیمای روشن هویتی خود را دارند. کما اینکه تفاوت های مذهبی و زبان و گویش‌های ویژه تباری در افغانستان بیش از این می‌باشد، و با توجه به تنوع هویت ها و فرهنگ‌های تباری اقوام و عدم تعریف مشخص و قابل قبول برای همه “هویت ملی” و تشکیل “ملت” تا هنوز میسر نگردیده و هر گروه تباری در لاک قومی خود تعریف می‌شود.

درافغانستان بحران هویت برپایه تحمیل زبان و هویت یک اقلیت تباری با محدودیت های فراوان فرهنگی، ادبی، جغرافیایی و اجتماعی بر دیگران، با حذف نام های تاریخی کشور و محدودیت در برابر زبان بین الاقوامی فارسی به عنوان مخرج مشترک همه اقوام بومی، بی عدالتی های حقوقی در مقابل گروه های اجتماعی موجب تراکم نارضایتی های این اقوام از جمله تاجیکان بحیث یکی از بزرگ ترین کتله های تباری و بومی این سرزمین گردیده است. در حالی که هویت بحیث یکی از منابع تفاخر و تشخیص گروه‌های اتنیکی انسانی سخت محتاج احترام، پاسداری و توجه حکومت ها به امر رشد آن می‌باشد، و از عناصر مشکل آفرین مسئله تباری در جوامع کثیرالقومی چون افغانستان به شمارمی‌رود.

تاجیکان در حال تجلیل از جشن مهرگان، یکی از مهم‌ترین جشن‌های باستانی قوم تاجیک که ریشه در آیین باستانی میترایسم دارد.

رهبران قبیله محور درافغانستان هم باالهام ازساختار قومی شوروی می‌خواستند باحذف هویت‌های تباری اقوام و خرده فرهنگ‌ها مثل حاکمیت توتالیتر شوروی ملت سازی نمایند. رهبری اتحاد شوروی پس ازپیروزی بر فاشیسم هتلری باتبلیغات فاتحانه اقوام می‌خواست روحیه خلق شوروی را ازطریق اشتراک همه آنان در جنگ دوم جهانی تحت هویت ملت ابرقدرت “اتحادشوروی” بسان مرغ پر و بال کنده برانگیزد، اما با توجه به نارضائیتی های ملی و آرزوهای تحقق نیافته گروه های تباری شوروی این تلاش ها عبث ماندند، و در جهت معکوس حرکت کردند. این تجربه مؤید آن است که دولت ها بدون همکاری داوطلبانه اقوام و تامین رضائیت آنها قادر به ایجاد هویت سیاسی با پشت نمودن به هویت تاریخی و فرهنگی آنها نیستند. گزینه های هویت عام ملی در یک جامعه نه به اجبار و فرامین دولتی، نه به اطاعت اقلیت از اکثریت، نه قانون سازی های من در آوردی، حتی رفراندوم و همه پرسی حل نمی‌شود، درین خصوص بایست به سراغ “تفاهم و توافق” رفت و به منطقیت مسئله توجه همه جانبه نمود. 

سیاست های مدغم سازی با نفی ارزش‌های فرهنگی و تاریخی اقوام یک سرزمین درتحت اندیشه‌های بیروکراتیک و استراتیژی هم‌سان‌سازی قومی و فرهنگی به سود ملیت اکثریت، هیچ گونه چسپ و گیرایی دوام دار ایجاد نمی‌کند، این واقعیت علی‌الرغم هرگونه تلاش و تیوری پردازی های دانشمندان کمونیزم علمی بحیث مبرم‌ترین مسئله طی هفتاد و چهارسال درپاره‌ای از جهان(دنیای سوسیالیسم) پس از فروپاشی شوروی از عمق به سطح آمد و خود را در انظار جهانی در حوادث آذربایجان و ارمنستان، چیچین و اوستیای شمالی، تجزیه چکوسلواکی در اروپای شرقی(کشورهای حوزه بالکان) نمایان ساخت. ازین رو نمی‌توان هویت های ملی را در ناتوانی دفاعی مردمان آن یا درتحت ناآگاهی های اجتماعی و تضعیف روحیه قومی مردم لگدمال نمود و ازمیان برداشت.

 مشکل عمده سیاسی و هویتی ما در شرایط فعلی این است که هیچ طرح و مفکوره ملی از جانب میراث‌داران حکومت های سنتی پیشنهاد نشده و حلقات مربوط به تبار حاکم پیشنهاد همه گروه های قومی را دال بر احیای هویت قابل قبول “خراسان” اهتمام نکرده اند. نقص سیاست های تک قومی بر علاوه استبداد و چالش تباری، در این است که هیچ گاه در موجودیت ستم قومی یک ملت واحد ایجاد شده نمی تواند.”([7]) در حالی که هنوز آقای  انورالحق احدی رهبرتبار گرای حزب ناسیونالیستی قومی” افغان ملت” مردم افغانستان را به انصراف از هویت های قومی وپذیرش هویت پشتونی دولت افغانستان فرا می‌خواند، که چنین خواسته‌ی با نیازمندی های یک جامعه مدنی در قرن بیست و یکم تطابق ندارد.

دردوره حکومت مجاهدین که نظام سیاسی براساس فیصله رهبران جهاد دردست تاجیک ها افتاد، رهبران قبیله‌سالار با بی‌حوصله‌گی و شتاب‌زده‌گی از همه ریزف‌های جهانی و منطقوی خود برای سرکوب این دولت استفاده کردند، تا دولت پروفیسور استاد ربانی نتواند دستاوردی را در یکی از ساحات دولتداری ارائه کند، و فی الفور فراموش کردند که در قوانین گذشته و حال خود تعریفی داشتند که “هرکه ازافغانستان است، افغان است”.!!؟؟


[1] – جلال ستاری، هویت ملی وهویت فرهنگی، چاپ دوم، تهران1383،ص103

[2] – مجیب الرحمن رحیمی، نقدی برساختارسیاسی درافغانستان،ص104

[3] -حمزه واعظی، افغانستان وسازه های ناقص هویت ملی، چاپ اول، انتشارات عرفان، تهران1381،ص16

[4] – محمد علی نظری، هویت ملی موانع وراهکارها، فصلنامه طرح نو،ص12

[5] – دکترحسن احدی، هویت ملی وهویت دینی

[6] – حسین رهیاب، خودکاوی ملی درعصرجهانی شدن، مجموع مقالات،ص61 به نقل ازبحران هویت ملی درافغانستان،ص12 

[7] – اشرف غنی احمدزی، روزنه ای بسوی نظام عادل، مطبعه بلخ، چاپ اول، کابل1388،ص250 

نوشته های هم‌سان

جواب دهید

Back to top button